$


شهادت پیامبر، فروخفته در غبار غرض - قسمت نهم

$

* بخش هفتم: انگیزه قتل در مجریان توطئه

ام‌المؤمنین عایشه زنی بود که نه صورتی زیبا داشت و نه سیرتی نیکو. او بر خلاف آن‌چه زورمداران مخالف اهل بیت تلاش کرده‌اند بیان کنند، به گزارش تواریخ اهل سنت از جمله تاریخ کبیر بخاری[۱] زنی سیه‌چرده بود که در ماجراهایی که در صحیحین و سایر صحاح سته و نیز کتب حدیث سیره و مکتب خلفا، یعنی صحیح البخاری و مانند آن[۲] آمده است، بارها و بارها به همراهی ام‌المؤمنین حفصه دل مبارک رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را از خود آزرد.

با توجه به گزارش کتاب‌هایی مانند الطبقات الکبری[۳] او بارها نسبت به همسران دیگر پیامبر حسادت‌های آزاردهنده ورزیده تا جایی که بنا بر گزارش الطبقات الکبری (ج ۸، ص ۱۴۵) و تاریخ یعقوبی (ج ۲، ص ۸۴ تا ۸۷) موجب جدایی برخی از آن‌ها از حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله شد. او نسبت به حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام و هم‌چنین همسر بزرگوارشان، امیر مؤمنان علیه‌السلام حسادتی بی‌اندازه داشت.

توجه و علاقه بسیار زیاد حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت صدیقه کبری و امیر مؤمنان علیهماالسلام، که با تولد فرزندان بزرگوار ایشان، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام جلوه‌ای تازه یافته بود، وقتی برای ام‌المؤمنین عایشه پررنگ‌تر شد، که او نتوانست برای حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فرزندی بیاورد. این کینه نه تنها در زمان حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بلکه پس از رحلت ایشان، در ماجرای کودتای سقیفه، دوران خلافت خلفای اولیه و خصوصاً جنگ جمل و ماجراهای بعد آن تا عدم اجازه تدفین جنازه امام مجتبی علیه‌السلام کاملاً محسوس است.

این حس زنانه در برخورد او با ام‌المؤمنین ماریه قبطیه که برای حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فرزندی آورد، کاملاً محسوس است. بر اساس آن‌چه در بعضی کتب و از جمله المستدرک علی الصحیحین (ج۴، ص ۳۹) آمده، او و اهل افک به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره فرزندشان ابراهیم، آن‌چنان جسارتی کردند که زبان از بیان آن شرمسار است.

خلق و خوی بد او که باعث آزار حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و در نتیجه ظاهراً کم توجهی بیش‌تر نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نسبت به او می‌شد، خود باعث افزایش حسادت او نسبت به دیگران می‌شد.

این آزار و اذیت‌ها تا به آن جا رسید که حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله که دانای کل بود، به خانه او اشاره کرده و طبق آن‌چه در کتب معتبری از منظر مکتب خلفا مانند صحیحین یعنی صحیح البخاری و مسلم[۴] آمده است، فرمودند: «فتنه از آن‌جا است، فتنه از آن‌جا است، فتنه از آن‌جا است، شاخ شیطان و رأس کفر از آن‌جا ظاهر می‌شود» و بالأخره بر اساس آن‌چه کتاب‌هایی مانند صحیح البخاری[۵] نوشته‌اند، نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، که رحمة للعالمین بودند، برای او طلب مرگ کرده و فرمودند که ای کاش او زودتر از ایشان بمیرد.

در پایان نیز بر اساس آن‌چه در صحیح البخاری (ج ۶، ص ۷۱) و شرح مسلم (ج ۴، ص ۱۸۸) آمده، حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله قصد طلاق او را داشتند و شاید هم این قصد خود را اجرا کردند، طبیعی است که انگیزه کافی در او برای ترور ایشان وجود داشته باشد و با این کار، یعنی حذف حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله از صحنه، او به اهداف خود می‌رسید؛ اهدافی مانند:

– حضور در صحنه اجتماعی که با خلافت پدرش، به عنوان مهم‌ترین زن حجاز مطرح شد و این جایگاه را حتی در زمان خلفای بعدی هم حفظ کرد و زمانی که این جایگاه کمرنگ شد، علم مخالفت با خلیفه سوم و بعد از او جنگ با امیر مؤمنان علیه‌السلام را برداشت.

– بردن سهم بسیار از اموال بیت المال که هر چند در زمان خلافت پدرش به مصالحی تحقق نیافت، اما در زمان خلیفه دوم جبران شد. طبق آن‌چه در تاریخ بیهقی (ج ۲، ص ۱۵۳) آمده است، سهم عایشه، حفصه و ام‌حبیبه دختران ابوبکر، عمر و ابوسفیان، ۱۲۰۰۰ درهم و بیش‌ترین سهم بین زنان حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و سایر صحابه ایشان، اعم از زن و مرد بود. این در حالی است که بنا بر نقل مرحوم علامه عسکری، سهم مسلمانان اولیه که در بدر حضور داشتند تنها ۵۰۰۰ درهم بود و سهم دیگران کمتر از این بود که تا ۲۰۰ درهم هم می‌رسید.

– انتقام از شخص حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله با قتل ایشان.

– انتقام از حضرت صدیقه کبری، امیر مؤمنان و فرزندان ایشان علیهم‌السلام که در ماجراهای سقیفه و پس از آن تا زمان شهادت امام مجتبی علیه‌السلام مشاهده می‌شود.

– بسیاری اهداف دیگر که در زندگی او پس از شهادت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله به خوبی قابل مشاهده است و مرحوم علامه عسکری در کتاب نقش عایشه در اسلام، مفصلاً به آن پرداخته‌اند.

آری، ام‌المؤمنین عایشه به کمک ام‌المؤمنین حفصه که به تصریح کتاب‌هایی مانند صحیح مسلم[۶] پدرش، عمر بن حطاب اظهار داشته بود که حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله علاقه‌ای به او نداشت و همدستان دیگرش که همان اصحاب صحیفه ملعونه بوده و از مرگ قریب الوقوع حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله که بنا بر گزارش لسان المیزان و بعضی کتب دیگر[۷] خود ایشان از آن خبر داده بودند، آگاه شده بودند و در ضمن می‌دانستند حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله از راز آن‌ها مطلع شده است، پیش از آن‌که نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله بتوانند گروه کودتا را به همراه سپاه اسامه از مدینه خارج کرده و رهسپار راهی طولانی کنند تا شرایط برای استقرار حکومت جانشین بر حق ایشان آماده شود، ایشان را مسموم کرده، به قتل رسانند و این‌جا است که ام‌المؤمنین عایشه تلاش می‌کند تا با جعل احادیثی مانند آن‌چه در گذشته بیان شد و راوی آن‌ها کسی جز خودش یا ابوهریره معلوم الحال نبود، ماجرای سم زن خیبری را درشت‌نمایی کرده، بلکه خود را از معرض اتهام در امان نگه دارد.

ممکن است برای عده‌ای این سؤال پیش بیاید که چرا عایشه این مطلب را که ممکن است بر ضد او استفاده شود، گزارش کند؟ در پاسخ باید عرض کنم که اولاً این‌گونه مطالب که افراد گزارش‌هایی بر ضد خود داشته‌اند، در تاریخ بسیار است. ثانیاً چه بسا او از بیم آن‌که این ماجرا به واسطه سایرینی که در جمع حضور داشته‌اند، برای دیگران نقل و مایه دردسر شود، لذا خودش پیش‌دستی کرده و ضمن بیان ماجرا، بحث دارو را پیش کشیده است تا اذهان را از سم منحرف کند.

اینان با وقوع ماجرای غدیر خم تلاش نمودند تا حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را قبل از ورود به مدینه در عقبه هرشی که ماجرای آن را عرض خواهم کرد، ترور کنند که نقشه آن‌ها مانند عقبه تبوک بی‌نتیجه ماند. لذا به محض ورود به مدینه جلسات خود را تشکیل دادند و تجدید عهد نمودند.

اینان حتی خلافت بعد از حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را هم بین خود تقسیم نموده و برنامه کودتا را به دقت تنظیم کردند.

این افراد با محوریت ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح، که نفاق آن‌ها در ترور حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در عقبه تبوک و عقبه هرشی و اعتراضاتشان در مواقع متعدد و به بهانه‌های مختلف مانند صلح حدیبیه، بیعت رضوان، بسیاری نبردها و به خصوص نسبت به علاقه و تمایل حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله به امیر مؤمنان علیه‌السلام و بسیاری مقاطع دیگر غیر قابل انکار است، ابتدا به بهانه‌های مختلف از دستور صریح حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در همراهی سپاه اسامه سر باز زدند و طبق آن‌چه شهرستانی در الملل و النحل (ج ۱، ص ۲۳) و ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه (ج ۶، ص ۵۲) آورده، طعم لعن رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را چشیدند تا حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را با عجله در مدت کوتاهی که بین دستور ایشان برای اعزام سپاه اسامه تا مسموم شدنشان بود که طبق نظر ابن سعد در الطبقات الکبری (ج ۲، ص ۱۹۰ و ۲۰۶)، تنها دو روز و تا شهادتشان فقط سیزده روز فاصله داشته، مسموم نموده، در ماجرای دوات و قلم، طبق آن‌چه در صحیحین یعنی صحیح البخاری و مسلم[۸] آمده است، نعوذ بالله! با متهم نمودن ایشان به هذیان‌گویی، مانع کتابت آن شدند تا مبادا جانشینی امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام و نیز شاید افشای نام خود در توطئه برای ترور رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله مورد نظر ایشان باشد.

تا فراموش نکرده‌ام عرض کنم که ممانعت از کتابت در کتاب‌های متعددی از صحیحین گرفته تا بعضی دیگر از صحاح سته و کتب حدیث و سیره[۹] آمده است.

با توجه به مطالب کتاب‌هایی مانند مسند احمد بن حنبل[۱۰] این افراد پس از شهادت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله ابتدا با انکار رحلت ایشان به سرای باقی، نه تنها خود را از اتهامات احتمالی مبرا کرده، بلکه موفق شدند تا زمان لازم را فراهم آورند و پس از تجمع همدستانشان و آماده شدن گروه کودتا، در سقیفه بنی‌ساعده، هدف نهایی خود را تأمین نموده و در اقداماتی شرورانه و خون‌بار مخالفین خود از حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام گرفته تا برخی از مهاجرین و انصار را به شهادت رسانند.

اینان همان افرادی بودند که نامشان را حذیفة بن یمان که در ماجرای عقبه هرشی نیز حضور داشت، پس از مرگ خلیفه سوم و استقرار امیر مؤمنان علیه‌السلام که فرصت یافت، افشا کرد.

او به صراحت نقل می‌کند که آن گروه چهارده نفر بود، نُه نفر از قریش و پنج نفر از سایرین. سپس در ادامه نام آن‌ها را بیان می‌کند که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص، ابوعبیدة الجراح، معاویة بن ابی‌سفیان و عمرو بن عاص از قریش و ابوموسی اشعری، مغیرة بن شعبة الثقفی، اوس بن حدثان النضری، ابوهریره و ابوطلحة الانصاری.

او در ادامه می‌گوید اندکی بعد سالم مولی حذیفه نیز به جهت بغض شدیدی که نسبت به امیر مؤمنان علیه‌السلام داشت، به ایشان اضافه شد و با همدستی بیست نفر دیگر از بزرگان و متنفذان عرب، عهدنامه‌ای را تنظیم نمودند که بر اساس آن، پس از شهادت حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، علی علیه‌السلام را حذف کرده، به ترتیب ابوبکر، عمر، ابوعبیدة الجراح و سالم را به حکومت برسانند و این افراد همان اصحاب صحیفه ملعونه هستند. کامل این روایت را مرحوم دیلمی در کتاب شریف إرشاد القلوب، در خبر حذیفه یمانی (ج ۲، ص ۳۲۱) نقل کرده است.

سؤالی که در این‌جا ممکن است به ذهن برسد این است که، آیا این افراد را پیروان مکتب خلفا نیز نام برده‌اند؟

در جواب باید گفت که در صفحات گذشته ذکری از توطئه ترور نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در گردنه‌ای در بازگشت از جنگ تبوک بود که در بخش چهارم ناقلین، نامی از محدث و فقیه بزرگ مکتب خلفا، ابن حزم اندلسی شد. ایشان در کتاب المحلی (ج ۱۱، ص ۲۲۴) می‌نویسد: «اما خبر حذیفه مورد قبول نیست، چرا که ولید بن جمیع آن را روایت کرده و او در نقل حدیث مردود است. او اخباری را روایت کرده است که ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و سعد بن ابی‌وقاص رضی‌الله‌عنهما، خواستند تا حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را در عقبه‌ای در تبوک به قتل برسانند. این روایت کذب محض است.» ابن حزم در نهایت واضع این اخبار را لعنت می‌کند.

* بررسی اجمالی روایت فوق:

– ظاهراً اصل روایت در هیچ یک از کتب معروف اهل تسنن در زمان ما موجود نیست.

– اما با توجه به سخن ابن حزم معلوم می‌شود که در زمان او ظاهراً روایات متعددی موجود بوده که ولید بن جمیع راوی آن‌ها است.

– با توجه به این‌که امروزه پیروان مکتب خلفا سعی وافری در حذف احادیثی که علیه ایشان وجود داشته، حتی در صحیحین بخاری و مسلم دارند، بعید نیست که این تلاش در گذشته‌ها هم وجود داشته بوده است، که البته قطعاً نیز وجود داشته، مانند تلاش بخاری و مسلم در حذف احادیث معتبر در صحاحشان که بعدها بعضی از آن توسط صاحب المستدرک علی الصحیحین، خواسته یا ناخواسته، فاش شد.

– ابن حزم همه این روایات را صرفاً به جهت وجود ولید بن جمیع، مردود دانسته است و دلیل دیگری برای رد این حدیث ندانسته یا نیافته است. اینک بد نیست که نظر رجالیون مکتب خلفا را درباره ولید بن جمیع بدانیم:

– ذهبی در میزان الإعتدال (ج ۴، ص ۳۳۷) می‌نویسد که ابن معین و عجلی او را توثیق کرده‌اند و احمد و ابوزرعه گفته‌اند که مشکلی در او نیست، ابوحاتم نیز او را صالح الحدیث دانسته است.

– خود ابن معین در کتاب تاریخش (ص ۲۲۲) او را توثیق می‌کند.

– ابن حجر العسقلانی در تقریب التهذیب (ج ۲، ص ۲۸۶) او را صادق دانسته است.

– ابوالحجاج المزی نیز در تهذیب الکمال (ج ۳۱، ص ۳۷) به نقل از ابن حبان، او را توثیق می‌کند.

– عبدالرحمن الرازی نیز در الجرح و التعدیل (ج ۹، ص ۸) می‌نویسد که پدرم گفت در او مشکلی نیست و در ادامه مطالب ذهبی را نقل می‌کند.

– عمر بن شاهین نیز در تاریخ أسماء الثقات (ص ۲۴۵) از قول احمد او را توثیق می‌کند.

– نکته آخر این‌که عموم محدثین مکتب خلفا احادیث او را روایت کرده و بارها و بارها در صحاح ششگانه آن‌ها به روایات او استناد شده است و از جمله در صحیح مسلم که یکی از دو صحیح برتر نزد ایشان است و این نشانه وثاقت او نزد شیخین است.

***********************************

[۱]– تاریخ کبیر بخاری (ج ۴، ص ۱۰۴)، تاریخ صغیر بخاری (ج ۲، ص ۹۶)، لسان المیزان (ج ۳، ص ۱۲۵)، العلل و معرفة الرجال (ج ۱، ص ۴۴۲) و میزان الإعتدال (ج ۲، ص ۲۴۳).

[۲]– صحیح البخاری (ج ۶، ص ۶۹ و ۱۴۸)، صحیح مسلم (ج ۴، ص ۱۸۸ و ۱۹۲)، سنن الترمذی (ج ۵، ص ۹۳)، سنن الکبری للنسائی (ج ۴، ص ۱۳۷)، السنن الکبری (ج ۷، ص ۳۷)، عمدة القاری (ج ۱۹، ص ۲۵۲)، صحیح ابن حبان (ج ۹، ص ۴۹۲ و ج ۱۰، ص ۸۵)، تفسیر الثعلبی (ج ۹، ص ۳۴۶)، التفسیر الکبیر للفخر الرازی (ج ۳۰، ص ۴۴)، تفسیر القرطبی (ج ۱۸، ص ۱۸۸)، تفسیر ابن کثیر (ج ۴، ص ۴۱۴)، الدر المنثور ( ج ۶، ص ۲۴۲) و تفسیر الآلوسی (ج ۲۸، ص ۱۵۲).

[۳]– الطبقات الکبری (ج ۸، ص ۱۴۵)، تاریخ یعقوبی (ج ۲، ص ۸۴ تا ۸۷) و المستدرک علی الصحیحین (۴، ص ۳۹).

[۴]– صحیح البخاری (ج ۴، ص ۴۶)، صحیح مسلم (ج ۸، ص ۱۸۱)، مسند احمد بن حنبل (ج ۲، ص ۱۸ و ۲۳ و ۲۶ و ۵۰ و ۷۲)، عمدة القاری (ج ۱۵، ص ۳۰).

[۵]– صحیح البخاری (ج ۷، ص ۸ و ج ۸، ص ۱۲۶)، البدایة و النهایة (ج ۵، ص ۲۴۴)، تاریخ طبری (ج ۲، ص ۴۳۳)، الکامل فی التاریخ (ج ۲، ص ۳۱۸)، السیرة النبویة لابن هشام (ج ۴، ص ۱۰۵۷)، عیون الأثر (ج ۲، ص ۴۲۹) السیرة النبویة لابن کثیر (ج ۴، ص ۴۴۵)، السنن الکبری (ج ۸، ص ۱۵۳) و الطبقات الکبری (ج ۲، ص ۲۰۶).

[۶]– صحیح مسلم (ج ۴، ص ۱۸۸)، فتح الباری (ج ۹، ص ۲۵۰)، مسند ابویعلی (ج ۱، ص ۱۵۰)، کنز العمال (ج ۲، ص ۵۲۸)، تفسیر القرطبی (ج ۱۸، ص ۱۹۰) و الدر المنثور (ج ۶، ص ۲۴۲).

[۷]– لسان المیزان (ج ۱، ص ۴۵۵)، المعجم الأوسط (ج ۴، ص ۲۰۸)، الطبقات الکبری (ج ۲، ص ۲۵۶)، میزان الإعتدال (ج ۱، ص ۲۶۵)، تاریخ طبری (ج ۲، ص ۲۵۳)، الکامل فی التاریخ (ج ۲، ص ۳۱۹) و إمتاع الأسماع (ج ۱۴، ص ۴۸۵).

[۸]– صحیح البخاری (ج ۴، ص ۶۶)، صحیح مسلم (ج ۵، ص ۷۶)، مسند احمد بن حنبل (ج ۱، ص ۲۲ و ۳۵۵)، صحیح مسلم بشرح النووی (ج ۱۱، ص ۸۹)، السنن الکبری (ج ۳، ص ۴۳۵)، المعجم الکبیر (ج ۱۱، ص ۳۵۲)، الطبقات الکبری (ج ۲، ص ۲۴۳)، تاریخ طبری (ج ۲، ص ۴۳۶) و الکامل فی التاریخ (ج ۲، ص ۳۲۰).

[۹]– صحیح البخاری (ج ۵، ص ۲۳۸ و ج ۷، ص ۹)، صحیح مسلم (ج ۵، ص ۷۶)، مسند احمد بن حنبل (ج ۱، ص ۳۲۵ و ۳۳۶)، عمدة القاری (ج ۱۸، ص ۶۳)، الدیباج علی صحیح المسلم (ج ۴، ص ۲۳۲)، المصنف (ج ۵، ص ۴۳۸)، السنن الکبری (ج ۳، ص ۴۳۳ و ج ۴، ص ۳۶۰)، صحیح ابن حبان (ج ۱۴، ص ۵۶۲)، شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید (ج ۲، ص ۵۵ و ج ۶، ص ۵۱ و ج ۱۱، ص ۴۹)، المواقف (ج ۳، ص ۳۵۰)، الطبقات الکبری (ج ۲، ص ۲۴۴)، البدایة و النهایة (ج ۵، ص ۲۴۷)، إمتاع الأسماع (ج ۲، ص ۱۳۲)، السیرة النبویة لابن کثیر (ج ۴، ص ۴۵۱) و الملل و النحل (ج ۱، ص ۲۲).

[۱۰]– مسند احمد بن حنبل (ج ۳، ص ۱۹۶)، سنن الدارمی (ج ۱، ص ۳۹)، الطبقات الکبری (ج ۲، ص ۲۶۶ و ۲۷۲)، عمدة القاری (ج ۸، ص ۱۴ و ۲۱۹)، المصنف (ج ۵، ص ۴۳۳)، صحیح ابن حبان (ج ۱۵، ص ۲۹۷)، شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید (ج ۲، ص ۴۴)، کنز العمال (ج ۷، ص ۲۴۴)، تاریخ مدینة دمشق (ج ۶۳، آیه ۱۰۱)، سیر أعلام النبلاء (ج ۹، ص ۱۶۰)، تاریخ طبری (ج ۲، ص ۴۴۴)، البدایة و النهایة (ج ۵، ص ۲۶۴)، تاریخ ابن خلدون (ج ۲، ص ۶۳)، إمتاع الأسماع (ج ۱۴، ص ۵۵۸) و السیرة النبویة لابن کثیر (ج ۴، ص ۴۸۳).

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه