$


الإجتهاد و التقلید - جلسه ۶۶

$

در جلسات گذشته، ابتدا مباحث مفصلی را درباره اجتهاد عرض کردیم.

بعد وارد مباحث تقلید شدیم و از بحث لغوی شروع کردیم تا به ادله جواز تقلید غیر متخصص از متخصص در امور فقهی رسیدیم و این جلسات آخر هم دلایل مخالفان اجتهاد را بررسی کردیم.

 از این‌جا بحث در مسأله جدید آغاز می‌شود.

مرحوم آخوند در پایان، دو مسأله از مسائل تقلید را در قالب دو فصل مستقل مطرح می‌کنند که اولی مسأله وجوب یا عدم وجوب تقلید اعلم است و دوم مسأله وجوب یا عدم وجوب تقلید از حی است.

فعلا مسأله اول را بررسی می‌کنیم تا نوبت به مسأله دوم برسد و شاید بعد از آن چند مسأله دیگر از تقلید را هم از عروه یا تحریر یا مانند آن مطرح کردم و بررسی نمودیم.

اما مسأله اول؛

* متن کفایه:

فصل

إذا علم المقلد اختلاف الأحیاء فی الفتوی مع اختلافهم فی العلم و الفقاهة، فلا بد من الرجوع إلی الأفضل إذا احتمل تعینه للقطع بحجیته و الشک فی حجیة غیره و لا وجه لرجوعه إلی الغیر فی تقلیده إلا علی نحو دائر.

نعم لا بأس برجوعه إلیه إذا استقل عقله بالتساوی و جواز الرجوع إلیه أیضا أو جوز له الأفضل بعد رجوعه إلیه هذا حال العاجز عن الاجتهاد فی تعیین ما هو قضیة الأدلة فی هذه المسألة.

تبیین فرمایش صاحب کفایه:

فصل

هنگامی که علم دارد مقلد اختلاف زندگان را در فتوا همراه اختلافشان در علم و فقاهت، پس چاره‌ای نیست از رجوع به افضل هنگامی که احتمال دهد تعین آن را، به جهت قطع به حجیت آن (یعنی حجیت فتوای افضل) و شک در حجیت غیر آن و وجهی نیست برای رجوع او (یعنی مقلد) به غیر، در تقلید او (ینی غیر فاضل) مگر بر نحو دوری.

بله، مشکلی نیست در رجوع او (یعنی مقلد) به سوی او (یعنی مجتهد غیر افضل) هنگامی که استقلال یابد عقل او به تساوی و جواز رجوع به او. هم‌چنین مجاز کند برای او افضل بعد رجوعش به او (یعنی مجتهد افضل). این حال ناتوان از اجتهاد است در تعیین آن‌چه آن قضیه ادله است در این مسأله.

سخنی درباره این عبارات:

مرحوم آخوند مسأله مورد نظر را در دو بخش اصلی بررسی کرده‌اند. بخش اول تکلیف مقلد و بخش دوم تکلیف مجتهد.

چرا این کار را کرده‌اند، به جهت دور. چرا که این‌جا مقلد دنبال تعیین مرجع است و هنوز مرجعی ندارد که ببیند نظر او لزوم اعلمیت است یا عدم لزوم آن. به عبارت دیگر در این مسأله هم مانند اصل مسأله تقلید، اگر مقلد به مجتهدی رجوع کند، پیشاپیش مقلد او شده است و دیگر کار تمام است.

ایشان با وجود چند شرط معتقدند که عامی به مجتهد اعلم یا به تعبیر ایشان افضل مراجعه می‌کند.

۱- این‌که مقلد علم به اختلاف فتوا بین مجتهدین داشته باشد.

   این علم به اختلاف می‌تواند تفصیلی باشد یا از مراتب علم اجمالی باشد.

   علم تفصیلی یعنی این‌که مقلد بداند عالم و اعلم در فلان مسأله خاص، فلان اختلاف را دارند.

علم اجمالی هم مراتبی دارد. مثلا یک مرتبه آن این است که عامی می‌داند عالم و اعلم در فلان مسأله اختلاف دارند، اما نمی‌داند این اختلاف در چیست. مرتبه دیگر هم این است که عامی می‌داند که عالم و اعلم در بعضی مسائل اختلاف دارند، اما دقیقا نمی‌داند کدام مسائل و چه اختلافی.

به نظر حقیر آن‌چه در بین مردم رایج است، ترکیبی از این‌ها است که مرتبه‌ای از علم اجمالی است. یعنی مردم اجمالا می‌دانند که فقها در مسائلی اختلاف دارند و گاه ‌اوقات بعضی از مسائلی را که فقها با هم اختلاف دارند را نیز می‌شناسند و گاهی هم مورد اختلاف را دقیقا می‌دانند و گاهی هم فقط می‌دانند که فقها در مسائل فقهی اختلاف‌هایی دارند.

من نمی‌دانم منظور مرحوم آخوند کدام مورد از این موارد است، اما ما همین حالت معمول بین مردم را مبنای بحثمان قرار می‌دهیم که به نوعی جامع همه موارد است. لذا باید همه حالات را مورد بررسی دهیم، لیکن فعلا مبنا را بر حالت علم تفصیلی به معنای واقعی آن قرار می‌دهیم، یعنی مقلد می‌داند که دو مجتهد در یک مسأله اختلاف دارند و حتی مورد اختلاف را هم می‌داند. اگر در این حالت به این‌نتیجه رسیدیم که عامی به اعلم رجوع نمی‌کند، تکلیف سایر موارد روشن می‌شود، اما اگر دیدیم عامی حتما به اعلم مراجعه می‌کند، باید دید که در مراتب مختلف علم اجمالی چه می‌کند و این که این‌ها هم ملحق به حالت اول است یا خیر.

قبل از این که بند بعدی را عرض کنم، به این نکته اشاره کنم که این موضوع در قسمت دوم بخش که دلایل فنی و اجتهادی را بحث خواهیم کرد هم مطرح است و آن‌جا هم بر اساس همین پیش‌فرض پیش می‌رویم.

۲- شرط دوم مرحوم آخوند این است که این علم به اختلاف فتوا بین احیا و مجتهدین زنده باشد.

ایشان در فصل بعدی قرار است به موضوع لزوم رجوع به مجتهد زنده بپردازند که ما هم همان‌جا درباره آن صحبت خواهیم کرد.

۳- شرط سوم ایشان این است که مقلد بداند که این مجتهدین در علم و فقاهت اختلاف دارند و بالطبع در رتبه‌های مختلف هستند و بعضی عالم‌تر از بعضی دیگر می‌باشند.

   این جا چند مسأله باید مورد بررسی قرار گیرد:

۱) معنای اعلم چیست؟

۲) آیا اعلم فقط یک تعریف است یا وجود خارجی هم دارد؟

۳) آیا مصداق یا مصادیق اعلم قابل شناسایی است؟

۴) راه تشخیص اعلم چیست خصوصا برای عامی؟

   و از این دست مسائل که در اواخر بحث اعلمیت درباره آن صحبت خواهیم کرد.

۴- شرط چهارم ایشان این است که مقلد حد الاقل احتمال بدهد تعین مجتهد اعلم را.

یعنی عامی نه تنها اگر مجتهد اعلم را متعینا بشناسد، باید به او رجوع کند، بلکه اگر احتمال آن را هم بدهد، باید به او رجوع کند.

ایشان با این شرایط بر این عقیده هستند که عامی حتما سراغ اعلم می‌رود. علت را این‌گونه بیان می‌فرمایند که این عامی می‌داند فتوای اعلم قطعا حجت است، در حالی که فتوای عالم در مقابل آن مشکوک است، لذا سراغ قطعی می‌رود. این مطلب و این استدلال در اصل همان اصل تعیین است که بعدا در دلایل اجتهادی هم درباره آن صحبت خواهیم کرد.

بعدایشان می‌فرمایند که این عامی در دو جا می‌تواند به عالم مراجعه کند.

مورد اول جایی که این عامی به تساوی حجیت نظر این دو برسد و مورد دوم جایی که به اعلم مراجعه کند و اعلم جواز رجوع به عالم را صادر کند.

حالا ببینیم ما به چه چیزی می‌رسیم. شما هم خوب فکر کنید، ببینید به چه می‌رسید. تأکید می‌کنم دقت داشته باشیم که بحث ما در این‌جا روی افراد عامی است. البته عامی عاقل متدین و مقید به مسائل شرعی.

طبق معمول مطالب را در چند بند بررسی می‌کنیم.

۱- به گمان حقیر مردم عامی، زمانی که می‌خواهند مرجع تقلید انتخاب کنند، ابتداء به دو دسته تقسیم می‌شوند.

۱) افرادی که اصلا روی این موضوع فکر نمی‌کنند که اصلا عالم و اعلمی وجود دارد و همین‌که فردی را مجتهد و متخصص در استنباط فروع فقهی می‌دانند، بسته به فضای پیرامونشان، یک نفر را به عنوان مرجع تقلید انتخاب می‌کنند.

۲) افرادی که به مراتب عالم و اعلم توجه داشته و به این موضوع فکر می‌کنند.

۲- اگر اطراف خود را بررسی کنیم، به نظر من کاملا واضح است که بیش‌تر مقلدین، موقع انتخاب مرجع، اصلا به این موضوع توجه ندارند و جزء دسته اول هستند.

   معمولا عامی در چند موقعیت دست به انتخاب مرجع تقلید می‌زند که بعضی از آن‌ها را عرض می‌کنم.

۱) وقتی هنوز در سنین پایین است و تازه می‌خواهد وارد گود تقلید شود.

۲) زمانی که مرجع تقلید قبلی فوت شده است، فرد می‌خواهد مرجع جدیدی انتخاب کند.

۳) زمانی که فردی مقید به امور شرعی نبوده و به دلایلی مقید شده است. یا قبلا مسلمان نبوده و اکنون اسلام آورده است و از این دسته موارد.

اگر دقت کنیم، می‌بینیم که دسته اول هم اکثریت غالب را تشکیل می‌دهند و هم همواره در جریان است. در حالی که دسته دوم، هر چند سال یک‌بار و البته برای عده متنابهی اتفاق می‌افتد. دسته سوم هم نسبت به دو دسته دیگر متأسفانه اندک هستند.

می‌بینیم که بیش‌تر مقلدین، مرجع خود را در سنین پایین و تحت تأثیر اطرافیان اعم از پدر و مادر و دایی و عمو و ممانند این‌ها یا معلم و آخوند مسجد محل و غیر این‌ها انتخاب می‌کنند.

   من به عنوان کسی که سال‌ها معلم تمام وقت از دبستان تا دبیرستان بودم و علاوه بر تدریس کار اجرایی از معاونت تا مدیریت مقطع را هم عهده‌دار بوده‌ام و بعدها هم به جهت درس خاصی که در دانشگاه تدریس می‌کردم، سر و کار جدی با دانشجویان از گرایش‌های فکری مختلف و طرز تفکرهای متفاوت و تیپ‌های متنوع داشته‌ام که شاید کمتر تحصیل‌کرده علوم حوزوی این شرایط را داشته، به خوبی این موضوع را درک کرده‌ام. شاید بتوان به عنوان نمونه ظهور و بروز رسمی این موضوع، این مطلب را مطرح کرد که بارها و بارها، هم در مدرسه و هم در دانشگاه و حتی بارها زمانی که مدیر حوزه علمیه بودم، حتی از طرف طلبه‌هایی که پایه نه و ده بودند مورد سؤال قرار می‌گرفتم که ما در دوران نوجوانی به صرف حرف این و آن یک مرجعی را را انتخاب کردیم و حالا می‌خواهیم آن را خودمان انتخاب کنیم، حالا چه باید کرد؟

یا این که افرادی مراجعه می‌کنند و می‌خواهند مقید به مسائل شرعی هم باشند، اما می‌پرسند، کدام مرجع نظراتش ساده‌تر و راحت‌تر است و از این دست سؤال‌ها.

البته این‌که مراکز آموزشی را عرض کردم، قصد انحصار نداشتم، چرا که هم در ایام حوزه هنری که در مسجد آیت‌الله خامنه‌ای نماز می‌خواندم و هم در ایام گیلان، افرادی مراجعه می‌کردند و چنین سؤال‌هایی داشتند.

این تیپ سؤالات نشان می‌دهد که اگر نگوییم اکثر، حداقل باید بگوییم جمع قابل ملاحظه‌ای از افراد موقع انتخاب مرجع اصلا به این چیزها فکر نمی‌کنند و نهایتا به صرف این که کسی به عنوان مرجع شناخته شده است، بنا بر شرایط محیطی خود، فردی را انتخاب می‌کند و کاری به اعلم و غیر اعلم ندارد.

وقتی در مورد عامه صحبت می‌کنیم، باید واقعیت‌ها را دید و نه ایده‌آل‌ها را. این‌ها واقعیت عامه هستند، نه آن‌که ما در کلاس نشسته‌ایم و تصویری از عامه می‌سازیم.

حالا به نظر شما این‌ها کاری خلاف عقل انجام داده‌اند یا خلاف سیره عقلا عمل کرده‌اند. فتأمل جدا.

این‌ها مجتهدی را، مرجعی را به عنوان مرجع تقلید خود در امور فقهی انتخاب می‌کنند و به او ادامه می‌دهند تا فوت کند، یا بفمند که شأنیت مرجعیت برایشان نداشته یا بعدها به بفکر عالم و اعلم بیافتند و بر اساس شرایط جدید، تصمیمی بگیرند.

این را داشته باشید تا جلسه آینده درباره دسته دومی صحبت کنیم که موقع انتخاب مرجع، حواسشان به عالم و اعلم هست و در این موضوع دو دو تا چهار تا می‌کنند.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه