$


قزوین و ظهور امام عصر (خروج زندیقی از قزوین، پیش از قیام امام عصر)

$

امروز إن شاء الله دومین روایت قزوین و ظهور امام عصر را بررسی می‌کنیم.

* ترجمه روایت:

به محمد حنفیه گفته شد که این امر بسیار طولانی شد، تا کی قرار است که ادامه یابد؟ او سرش را تکان داد و در جواب گفت که چگونه چنین باشد در حالی که هنوز زمانه اهلش را در تنگنا قرار نداده است و برادر بر برادر جفا نکرده است و سلطان ظلم روا نداشته و زندیق از قزوین قیام نکرده است که هتک حرمت کند و قلب‌ها را به کفر کشاند و حدود آن را تغییر دهد و رونقش را از بین ببرد، به گونه‌ای که هر که از او فرار کند، او را پیدا کند و هر که با او بجنگد، او را به قتل برساند و هر که از او پرهیز کند، گرفتارش شود و هر که از او تبعیت کند، کافر شود تا مردم دو دسته شوند که یکی برای دینش گریه کند و دیگری برای دنیایش.

* منابع:

این روایت را مرحوم شیخ الطائفه طوسی در کتاب الغیبة (ص ۴۴۱) بیان کرده و دیگرانی که ذکر منبع کرده‌اند، از ایشان روایت کرده‌اند. آن‌هایی هم ذکر منبع نکرده‌اند، قاعدتاً باید از ایشان روایت کرده باشند.

* بررسی سندی:

مطلب بالا را شیخ طوسی از فضل از ابن ابی‌نجران از محمد بن سنان از ابوالجارود از محمد بن بشر از محمد بن حنفيه روایت کرده است.

فضل بن شاذان و ابن ابی‌نجران، هر دو از اجلای ثقات امامیه هستند.

زیاد بن منذر یا همان ابوالجارود از بزرگان و ثقات امامیه بود که زیدی شد. فرقه جارودیه را به او منسوب کرده‌اند، اما معلوم نیست توسط خودش تأسیس شده یا بعد از او، به او منسوب کرده‌اند. با این حساب ثقه مشروط است و اگر معلوم شود حدیثی را در دوره وثاقتش روایت کرده است، مشکلی نیست، اما اگر معلوم شود در دوران انحرافش بوده یا معلوم نشود در کدام دوره بوده است، باید در آن توقف کرد.

اما محمد بن بشر، افراد مختلفی با این نام در اسناد روایات وجود دارند. محمد بن بشری که محمد بن حنفیه را درک کرده باشد، مجهول است.

اما مهم‌تر در سند این حدیث، حضور محمد بن سنان است که در شدت ضعف بوده و از مشاهیر کذابون است.

جمع‌بندی این‌که انتساب این حرف‌ها به محمد حنفیه معتبر نیست.

مختصری هم درباره محمد حنفیه عرض کنم. ایشان فرزند امیر مؤمنان سلام‌الله‌علیه از زنی به نام خولة، دختر جعفر بن قیس که ظاهرا کنیزی از اهل یمن بوده است. بعضی نیز مادرش را کنیزی سیاه از اهل یمامه گفته‌اند. اقوال دیگری هم درباره نسب مادر ایشان هست که فعلا می‌گذریم، فقط اشاره کنم که وجه مشترک همه گزارش‌ها این است که مادرش کنیزی آزاد شده بود. تولد او حدود سال سال ۱۶ یا ۱۷ هجری، یعنی حدود ۶ سال بعد از شهادت نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و در زمان خلافت خلیفه دوم بوده است. او را فردی متدین، اهل علم و شجاع معرفی کرده‌اند که در نبردهای امیر مؤمنان سلام‌الله‌علیه در کنار ایشان بوده و از یاران و وفاداران امام مجتبی علیه‌السلام هم بود. نکته قابل تأمل درباره او، عدم همراهیش در قیام حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام که دلایل زیادی برای آن دکر کرده‌اند، از بیماری بگیرید تا دستور امام حسین و غیر آن. علی ای حال! بر اساس بعضی شواهد و قرائن وصی حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در مدینه بود.

در زمان قیام آل زبیر که در مکه آغاز شد، خواستند از او هم که در مکه حضور داشت، برای عبدالله بن زبیر بیعت بگیرند که زیر بار نرفت. در نتیجه به دستور عبدالله بن زبیر، او و عده‌ای دیگر از مخالفانش را که بعضاً هم کوفی بوده و به بیت الله الحرام پناه برده بودند، در ساختمانی که روی چاه زمزم بود، زندانی کردند و  تهدید کرد که اگر با او بیعت نکنند، آن‌ها را خواهند سوزاند که البته این تهدید هیچ‌گاه عملی نشد. مختار ثقفی، به درخواست محمد حنفیه، عده‌ای را به مکه فرستاد و آن‌ها توانستند محمد حنفیه و دیگر زندانیان در زمزم را فراری دهند. او، فرستادگان مختار را که قصد شورش در مکه بر ضد ابن زبیر را داشتند، به جهت حفظ حرمت مکه و کعبه، از این کار منع کرد. بر اساس گزارش بعضی منابع، در زمان قیام مختار، او قیام مختار را تأیید و دوست‌داران امام علی علیه‌السلام را به یاری او تشویق می‌کرد.

در این‌که آیا به امامت امام سجاد علیه‌السلام اعتقاد داشت یا خیر، حرف و نقل بسیار است، اما این‌که ادعای امامت داشته را بر اساس مبانی علمی نمی‌توان پذیرفت. هر چند بعضی گفته‌اند که ابتدا ادعای امامت داشت، اما به معجزه‌ای که دید از آن دست برداشت.

شاید او اولین کسی باشد که درباره‌اش ادعای مهدویت مطرح شده است، اما بر اساس شواهد و قرائن، این ادعا از سوی خودش نبوده است. شواهد و قرائنی هست که بعید نیست این ادعا را بتوان از جانب مختار یا گماشتگان او دانست که البته نیاز به کار جدی دارد.

فرقه‌ای به نام کیسانیه در کتب تاریخی و ملل و نحل وجود دارد که پیروان آن را پیرو محمد حنفیه می‌دانند. بعضی آورده‌اند که کیسان، به معنی خیلی باهوش، لقب مختار بوده و حتی روایتی هم از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این باره نقل می‌کنند که البته معتبر نیست. بعضی آن را نام یا لقب گماشته مختار می‌دانند که با کنیه ابوعمره معرفی شده است. ابوعمره، غلام مختار بود که با تشکیل شبکه‌ای بزرگ بین غلامانی و خدمت‌گزارانی که در خانه اشراف و محلات مختلف کوفه حضور داشتند، اخبار اندرونی‌ها را به مختار می‌رساند و به همین جهت بعضی او را رییس پلیس مخفی حکومت مختار معرفی کرده‌اند که هر چند خالی از وجه نیست، اما موجب کژتابی‌هایی شده است که هم در کتب تاریخی معاصر دیده می‌شود و هم در آثار سینمایی و غیر آن.

عده‌ای هم می‌گویند که فرقه کیسانیه اصلاً وجود خارجی نداشته و مخالفان مختار برای او ساخته‌اند و اعتقادات خاصی هم به آن نسبت داده‌اند. جالب آن‌که بعضی برای کیسانیه انشعاباتی ذکر کرده و نام‌ها و عقائدی هم برای این انشعابات ذکر کرده‌اند.

بعضی مدعی شده‌اند که در زمان امامت امام سجاد علیه‌السلام، به جهت محدودیت‌هایی که بر امام وجود داشته، او واسطه بین امام سجاد علیه‌السلام و مردم بوده که این هم ظاهرا مستندات جدی ندارد.

آن‌چه در تاریخ معلوم است، او با عبدالملک بن مروان بیعت کرد و چنان از سیاست کناره‌گیری کرد که حتی حجاج بن یوسف، با این‌که شیعیان و محبان امام علی و خاندان ایشان و حتی خود ایشان دشمنی عجیب و غریبی داشت، متعرض او نشد. در تاریخ آمده است که نَه تنها حجاج و عبدالملک متعرض او نشدند که اتفاقاً او را گرامی می‌داشتند و خواسته‌هایش را چه درباره خودش و چه درباره دیگران، با کم و زیادی برآورده می‌کردند که این خود نشان از عدم فعالیت خاص سیاسی او و در نتیجه ادعای جدی امامت یا مهدویت است.

زمان مرگ او را در حدود سال ۸۱ هجری نوشته‌اند، اما در مورد محل وفاتش و حواشی آن اختلاف نظر است. بعضی مرگ او را در مدینه نوشته‌اند که امام باقر علیه‌السلام بر او نماز خواند. این گزارش قابل تأمل است، چرا که اگر چنین باشد این سؤال مطرح می‌شود که چرا خود امام سجاد علیه‌السلام بر جنازه او نماز نخواندند و فرزندشان را فرستاد. به هر حال می‌دانیم که امام سجاد علیه‌السلام از این‌گونه محدودیت‌ها نداشتند. البته باب توجیه‌تراشی همیشه باز است. بعضی هم مرگ او را در مدینه نوشته‌اند که حاکم مدینه در آن زمان، یعنی ابان عثمان بر او نماز خواند. عده‌ای نیز مرگ او را در طائف نوشته‌اند که ابن عباس بر جنازه او نماز خواند که اگر منظور ابن عباس مشهور باشد، کاملاً غلط است، چرا که عبدالله بن عباس قبل از سال ۷۰ هجری فوت کرده است.

* توضیحات:

۱- دیدیم که انتساب این عبارات به محمد حنفیه معتبر نیست، اما اگر معتبر هم بود، این سؤال پیش می‌آمد که آیا محمد حنفیه این‌ها را از قول معصوم نقل کرد است، یا نظر و استنباط خودش از حرف آن‌ها بوده است. خصوصا در مورد قزوین و مطالب پیرامون آن که جنبه استنباطی ندارد.

۲- نکته دیگر این که اگر می‌شد این روایت را معتبر دانست، معلوم می‌شد که حتی مردمان، حداقل در عصر امام سجاد هم منتظز ظهور مهدی از آل محمد بوده‌اند و چه بسا خود او را مهدی یا مطلع از مهدی می‌دانستند که این با مهدی دانستن او بی‌ربط نیست، اما همان‌طور که عرض کردم، این روایت معتبر نیست و نمی‌شود روی آن حسابی باز کرد.

۳- خروج دشمنان دین الله تعالی، قبل از قیام قائم آل محمد عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، از قطعیات است و فراگیر شدن ظلم و فساد نیز همین‌طور که ان شاء الله با ظهور مولایمان، زمین پر از عدل و داد خواهد شد، همان‌گونه که پیش از او به مرور پر از ظلم و جور شد، اما این‌که یکی از این افراد، زندیقی از اهل قزوین باشد یا آن که  خروج خود را از قزوین آغاز کند را نمی‌توان به استناد این گزارش غیر معتبر پذیرفت.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه