$


ازدواج معاطاتی - جلسه ۱۲

$

جلسات قبل، بحث آیات را تمام کردیم و نکات مهمی و احتمالا تازه‌ای هم عرض کردم که باز هم پیش‌نهاد می‌کنم خوب روی آن تأمل کنید. حالا نوبت رسید که روایات مستقل که تعدادشان هم کم نیست، اما لازم است که یک به یک بررسی شوند.

** روایات:

دیدیم که نَه از ظواهر آیات و نَه از روایات تفسیری، مطلبی دال بر لزوم خواندن صیغه ازدواج یا نوشتن آن، به هر زبانی که باشد، در نمی‌آید. البته حداقل تا این‌جای بحث، دلیلی هم بر صحت ازدواج معاطاتی نداشتیم.

علی ای حال! لازم است سایر روایات را هم بررسی کنیم تا ببینیم آیا حکمی در لزوم صیغه به لفظ یا غیر آن وجود دارد یا خیر؟ و در مقابل آیا روایتی هم بر جواز معاطات در ازدواج هست یا خیر؟ طبیعتاً منظورم از روایت، روایت معتبر است که حجت باشد و بتوان به آن استناد کرد، چرا که روایت غیر معتبر، حجت نیست که بخواهد مستند حکمی قرار بگیرد.

حالا اگر آمدیم و روایات معتبر فقط در مورد یکی از این دو داشتیم که تکلیف روشن است، اما اگر در هر دو طرف روایت معتبری داشتیم، آن وقت نوبت به حل تعارض می‌رسد که این قسمت بحث، هم جالب است و هم فنی.

ما در این‌جا روایاتی را که ذیل مستند لزوم صیغه به لفظ قرار گرفته‌اند، بررسی می‌کنیم تا بعد از پایان بررسی ادله لزوم صیغه لفظی در ازداواج، آن‌جا که نوبت به بررسی دلایل جواز معاطات در ازدواج رسیدیم، به بررسی روایاتی که ذیل آن قرار می‌گیرند هم خواهیم پرداخت.

طبق روال معمول خودمان، ابتدا صحت انتساب هر روایت به معصومj را بررسی می‌کنیم و در صورت صحت انتساب، به بررسی متن آن خواهیم پرداخت، چرا که در صورت عدم اعتبار انتساب، حجت نیست که بخواهیم به آن استناد کنیم.

البته طبق روال ممکن است به بهانه روایات غیر هم مطالبی را عرض کنم، اما طبیعتا نباید مستند قرار بگیرند.

و اما روایات؛

* روایت اول: روایت ابن توبه

روایت اول، مفصل است و ما فقط بخش‌هایی از آن را که بحثمان مربوط می‌شود، روایت می‌کنیم، هر چند ناچارم گزارش اجمالی از آن را عرض کنم.

۷/۱- (الفقیه، ح ۴۳۳۶): رُویَ عَنْ زُرارَةَ بْنِ أعْیَنَ أنَّهُ قالَ: «سُئِلَ أبوعَبْدِاللهِj عَنْ خَلْقِ حَوّاءَ وَ قیلَ لَهُ إنَّ أُناساً عِنْدَنا یَقولونَ: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، خَلَقَ حَوّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأیْسَرِ الْأقْصَی.» فَقالَ: «سُبْحانَ اللهِ وَ تَعالَی عَنْ ذَلِکَ، عُلُوّاً کَبیرا … فَقالَ: «یا رَبِّ! فَإنّی أخْطُبُها إلَیْکَ، فَما رِضاکَ لِذَلِکَ؟» فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «رِضایَ أنْ تُعَلِّمَها مَعالِمَ دینی.» فَقالَ: «ذَلِکَ لَکَ یا رَبِّ عَلَیَّ إنْ شِئْتَ ذَلِکَ لی.» فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَها، فَضُمَّها إلَیْکَ.» فَقالَ لَها آدَمُj: «إلَیَّ فَأقْبِلی.» فَقالَتْ لَهُ: «بَلْ أنْتَ فَأقْبِلْ إلَیَّ.» فَأمَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَj أنْ یَقومَ إلَیْها وَ لَوْ لا ذَلِکَ، لَکانَ النِّساءُ هُنَّ یَذْهَبْنَ إلَی الرِّجالِ حَتَّی یَخْطُبْنَ عَلَی أنْفُسِهِنَّ. فَهَذِهِ قِصَّةُ حَوّاء.»

* ترجمه: روایت شده است از زراره بن اعین که او گفت: «سؤال شد از ابوعبدالله (امام صادق)j درباره خلقت حوا و گفته شد به ایشان که افرادی نزد ما هستند که می‌گویند: «همانا الله عز و جل، خلق کرد حوا را از آخرین دنده چپ آدم.» پس فرمودند: «منزه الله تعالی از آن، بلندمرتبگی بزرگی …»» سپس مطالب مفصلی هست که به بحث فعلی ما ربطی ندارد، تا آن‌جا که می‌فرمایند: «پس (آدم) گفت: «پروردگارا! پس همانا من او را از تو خواستگاری می‌کنم. پس چیست رضای تو بر آن؟» پس (الله) عز و جل فرمود: «رضای من آن است که معالم دینم را به او بیاموزی.» پس (آدم) گفت: «پروردگارا! این بر (عهده) من است به خاطر تو اگر از من می‌خواهی.» پس (الله) عز و جل فرمود: «آن را می‌خواهم و به ازدواج تو درآوردم او را، پس او همراه خود داشته باش.» پس آدمj به او گفت: «به سوی من بیا.» پس (حوا) به او گفت: «بلکه تو به سوی من بیا.» پس امر کرد الله عز و جل آدمj را که به سوی او برو و چنان چه آن نبود، این زنان بودند که به سوی مردان می‌رفتند تا آن‌ها را برای خودشان خواستگاری کنند. پس این بود قصه حوا.»

* بررسی سند: این حدیث را مرحوم صدوق در الفقیه، به صورت مرسل آورده‌اند. اگر خاطرتان باشد، پیش از این هم عرض کرده بودم که معمولا وقتی محدثی از «روی عن» استفاده می‌کند، ناظر به آن است که سند حدیث را ندارد و مرسل است. اما بر خلاف آن‌چه بعضی از بزرگان فرموده‌اند، به نظر حقیر همواره چنین نیست و حداقل در مورد شیخ صدوق، مواردی را داریم که معلوم می‌شود این حدیث را در جای دیگری به طریق معتبر یا غیر معتبر روایت کرده‌اند. این‌که چرا چنین کرده‌اند را می‌توان حدس‌هایی زد. مثلا این‌که در زمان نگارش آن قسمت، سند حدیث مورد نظر را دم دست نداشته‌اند و بعدها هم یا پیدا نکرده‌اند، یا فراموش کرده‌اند پی‌گیری کنند، یا به هر دلیلی از پیگیری آن منصرف شده‌اند. علی ای حال! به محض آن‌که دیدیم محدثی حدیثی را با «روی عن» آغاز کرده است، نمی‌توان حکم به مرسل بودن آن کرد و لازم است پی‌جویی شود تا ببینیم مشابه آن در نوشته‌های همان محدث یا محدثی دیگر هست یا خیر.

این حدیث هم از همان موارد است. با مختصر جست و جویی، می‌بینیم که شبیه این حدیث را، البته مفصل‌تر، در کتاب علل الشرائع (ج ۱، ص ۱۷) از محمد بن حسن بن احمد بن ولید از احمد بن ادریس و محمد بن یحیی العطار از محمد بن احمد بن یحیی بن عمران از احمد بن حسن بن علی بن فضال از احمد بن ابراهیم بن عمار از ابن نویه از زراره بن اعین روایت کرده است که البته در بعضی نسخ، ابن توبه از زراره آمده است.

در سند این حدیث به جز سه نفر، همه از ثقات درجه یک هستند. محمد بن احمد بن یحیی هم از ثقات مشروط است که البته مشکلی در این‌جا ایجاد نمی‌کند. فقط می‌ماند احمد بن ابراهیم بن عمار و ابن نویه که نفر اول، ابتداء مجهول است، اما بنا بر قاعده به واسطه ابن فضال، توثیق درجه دو می‌شود. ابن نویه یا ابن توبه هم اگر عمر بن نویه باشد که عمر بن توبه و عمر ثوبه هم نوشته‌اند، از ضعفا است و اگر فرد دیگری باشد، مجهول است که بنا بر متن روایت می‌توان حکم به ضعف او کرد. خلاصه این‌که انتساب این حدیث به معصومj معتبر نیست.

نکته آخر هم این‌که اگر متن کامل حدیث را مرور کنیم، می‌بینیم که نشانه‌هایی از جعل در آن هست که نشان می‌دهد سند حدیث معتبر نیست و بعید نیست این ضعف از جانب همین ابن نویه باشد.

* بررسی متن: با این‌که این حدیث معتبر نیست، اما نکته‌ای را عرض کنم و بگذریم و آن این‌که با فرض اعتماد به این حدیث، با کمی دقت در آن متوجه می‌شویم که الله تعالی درصدد اخبار است که او را به ازدواج تو در آوردم و آدمj هم قبول می‌کند و نمی‌توان به قطع گفت که منظور ایجاب و قبول لفظی است. علی ای حال! آن‌چه در استناد به این حدیث مهم است، ضعف سندی آن است که آن را حجیت و مستند قرار دادن می‌اندازد.

پیش‌نهاد می‌کنم که متن حدیث و شروحی را که بر آن آمده و تلاش‌هایی که برای توجیه آن شده است را به دقت بخوانید و خوب حلاجی کنید که خالی از فایده نیست.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه