$


ازدواج معاطاتی - جلسه ۱۷

$

* روایت هشتم: نکاح و طلاق حلال

۱۴/۸- (الکافی، ح ۱۰۳۸۳): مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبوبٍ عَنِ ابْنِ سِنانٍ عَنْ أبی‌عَبْدِاللهِj قالَ: «ما مِنْ مُؤْمِنَیْنِ یَجْتَمِعانِ بِنِکاحٍ حَلالٍ، حَتَّی یُنادیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، قَدْ زَوَّجَ فُلاناً فُلانَةَ»» وَ قالَ: «وَ لا یَفْتَرِقُ زَوْجانِ حَلالاً، حَتَّی یُنادیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: «إنَّ اللهَ قَدْ أذِنَ فی فِراقِ فُلانٍ وَ فُلانَةَ.»»

* ترجمه: ابوعبدالله (امام صادق)j فرمودند: «هیچ دو مؤمنی نیستند که به نکاح حلال جمع می‌شوند، مگر این‌که ندا می‌دهد منادی از آسمان: «همانا الله عز و جل، تزویج کرده است فلانی را به فلانی.»» و فرمودند: «و جدا نمی‌شوند زوجین به صورت حلال، مگر این‌که ندا می‌دهد منادی از آسمان: «همانا الله اجازه داده است درباره جدایی فلانی و فلانی.»»

* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی از حسن بن محبوب از ابن سنان که در این‌جا عبدالله سنان است، روایت کرده و با این حساب همه رجال سند این حدیث از ثقات درجه یک هستند و انتساب این عبارات به معصومj معتبر است.

   در این فرصت نکته‌ای را درباره ابن سنان‌ها عرض کنم. ما چند ابن سنان داریم که دو تایشان پرکاربردتر هستند. یکی عبدالله بن سنان و دیگری محمد سنان. بحث‌های مفصلی در این بارها داشتیم که در سایت هم موجود است و نهایتاً این نتیجه حاصل شد که عبدالله بن سنان از اجلای ثقات است، اما محمد بن سنان در شدت ضعف قرار دارد.

   این‌جا قصد تکرار آن را ندارم و علاقه‌مندان می‌توانند به مدرس سایت مراجعه کنند، بلکه فقط می‌خواهم این نکته را یادآوری  کنم که اگر تونستیم ابن سنان را شناسایی کنیم که کدام یک است، تکلیف روشن است، اما اگر معلوم نشد، امر بین ضعیف و ثقه دوران دارد که نتیجه‌اش  عدم اعتماد است و عدم اعتبار حدیث که البته در این‌جا مشکلی نیست، چرا که بر اساس طبقات حدیث معلوم می‌شود که ابن ابن سنان، عبدالله بن سنان است.

* بررسی متن: تا آن‌جا که بنده سراغ دارم، معمولا فقهایی که گرایش اخباری داشته‌اند، در ما نحن فیه به این حدیث استناد کرده‌اند و فقهای اصولی یا متعرض آن نشده‌اند، یا حداقل بنده سراغ ندارم.

   علی ای حال! چند نکته عرض کنم و بگذریم:

۱- اگر در متن حدیث دقت شود، خصوصا هر دو قسمت را کنار هم بگذایم، کاملاً واضح است که امامj در صدد بیان این مطلب هستند که اتصال حلال و انفصال حلال، با اذن و موافقت و رضایت الهی است و انصافا ربطی به خواندن صیغه توسط طرفین یا وکیل آن‌ها ندارد.

۲- حتی اگر بخواهیم خیلی ظاهری به روایت نگاه کنیم، می‌بینیم که در این‌جا هم ایجاب و قبولی نیست، بلکه جنبه اخباری دارد.

۳- در ضمن به قول یکی از دوستان ممکن است که این روایت اصلاً درصدد بیان یک مسأله اعتباری نباشد که بخواهیم استفاده فقهی خاص از آن بکنیم، بلکه دارد یک امر تکوینی یا حتی تقدری را بیان می‌کند.

خلاصه این‌که این روایت می‌گوید نکاح حلال و طلاق حلال، آسمانی و شرعی است و هیچ مطلبی درباره لزوم خواندن صیغه ندارد.

* روایت نهم: روایت عبدالله بن بکیر

۱۵/۹- (الکافی، ح ۹۹۵۱): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ أبی‌عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ بُکَیْرٍ قالَ: «قالَ أبوعَبْدِاللهِj: «ما کانَ مِنْ شَرْطٍ قَبْلَ النِّکاحِ، هَدَمَهُ النِّکاحُ وَ ما کانَ بَعْدَ النِّکاحِ فَهُوَ جائِزٌ» وَ قالَ: «إنْ سُمّیَ الْأجَلُ، فَهُوَ مُتْعَةٌ وَ إنْ لَمْ یُسَمَّ الْأجَلُ، فَهُوَ نِکاحٌ باتٌّ.»»

* ترجمه: عبدالله بن بکیر روایت کرد: «ابوعبدالله (امام صادق)j فرمودند: «آن‌چه از شرط قبل از نکاح باشد، نکاح آن را از بین می‌برد و آن‌چه بعد نکاح باشد، پس آن جایز است.» و فرمودند: «اگر زمان پایان نشان شود، پس آن متعه است و اگر زمان پایان نشان نشود، پس آن نکاح دائم است.»»

* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی‌عمیر از عبدالله بن بکیر روایت کرده است که همه از ثقات درج یک هستند.

   مرحوم شیخ الطائفه نیز این حدیث را به طریق خود به ثقةالاسلام الکلینی که معتبر است به باقی سند روایت کرده است.

* بررسی متن: در این حدیث، آن‌چه در ما نحن فیه به آن استناد کرده‌اند، عبارات «إنْ سُمّیَ الْأجَلُ» و «إنْ لَمْ یُسَمَّ الْأجَلُ» است.

   نکته مهم در این‌جا معنای اسم است. اسم و هم‌خانواده‌های آن از ریشه «وسم» هستند و به معنای اثر و نشان است. اسم را از آن جهت اسم گفته‌اند که نشان از موسوم است. این اسم می‌تواند لفظی باشد یا غیر لفظی. وقتی گفته می‌شود: «إنْ سُمّیَ الْأجَلُ» یعنی اگر زمان پایانش نشان‌دار و معلوم باشد و نَه این‌که لزوما گفته شود و وقتی گفته می‌شود: «إنْ لَمْ یُسَمَّ الْأجَلُ»، یعنی اگر زمان معلوم و نشان‌دار نشود. باید مراقب باشیم متون عربی را با فرهنگ فارسی معنا نکنیم، بلکه باید با فرهنگ عربی معنا کنیم. اگر به هم‌خانواده‌های اسم در قرآن هم مراجعه بفرمایید، می‌بینید که بعضی جاها اصلا نمی‌توان آن را به اسم لفظی معنا کرد، بلکه صرفاً باید به نشان و علامت و اثر معنا کرد. مثلاً در آیه ۱۶ سوره قلم که آمده است: «سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطومِ» یا در آیه ۲ سوره رعد که درباره گردش ماه و خورشید می‌فرماید: «… کُلٌ یَجْری لِأجَلٍ مُسَمَّی …» و از این دست مثال‌ها مطلب کاملا مفهوم می‌شود.

   جمع‌بندی این‌که در این حدیث هم نَه لزوم ایجاب و قبول داریم و نَه لزوم لفظ، بلکه لزوم مشخص بودن زمان را داریم، حالا به هر شکلی که باشد. اگر زمان پایان مشخص باشد، متعه می‌شود و اگر معلوم نباشد، دائم می‌شود.

   حالا ممکن است کسی بگوید که شاید امامj منظورشان از «إنْ سُمّیَ الْأجَلُ» و «إنْ لَمْ یُسَمَّ الْأجَلُ» نام بردن به لفظ باشد. در جواب عرض می‌کنیم:

۱- قبول! شاید باشد و البته شاید هم نباشد. پس تا زمانی که قطع بر یک طرف نداشته باشیم، نمی‌توان به آن استناد کرد و همین شک در ادعای شما، استناد به آن را مخدوش می‌کندف کما این‌که به جهت همین شک، از این حدیث در جواز معاطات هم نمی‌توان استفاده کرد.

۲- گیرم که قطع بر اسم بردن به لفظ داشته باشید، نهایتا گفته شده است که مدت پایان را به لفظ بگویید، ایجاب و قبول را از کجای آن می‌خواهید معلوم کنید؟!

   خلاصه این‌که از این حدیث، نَه تنها خواندن صیغه به لفظ در نمی‌آید که حتی گفتن زمان پایان به افظ هم در نمی‌آید.

   دو نکته دیگر را هم عرض کنم و بحث این حدیث را تمام کنیم.

۱- «بات» به معنای اقامت گزیدن شبانه است و به همین جهت به خانه، «بیت» گفته شده است. یعنی جایی که انسان شب‌ها در آن اقامت می‌گزیند که بعدها به مطلق محل سکونت گفته شد. «نکاح بات» هم معنای نکاح دائمی است. این‌که چرا آن را «نکاح بات» گفته‌اند، شاید به این جهت باشد که در ازدواج دائم، زن شب‌هایی را سهم واجب شرعی دارد. یا شاید از این جهت باشد که اصل زندگی بر آن استوار است و از این دست مسائل.

۲- هر چند از بحث ما خارج است، اما به بهانه آن مسأله‌ای را عرض کنم. بعضی از فقها بر این فتوا هستند که اگر زن و مردی ازدواج موقت داشتند و قبل از پایان زمان آن و بدون اعلام انقضای آن اگر عقد دائم خوانده شود، عقد دائم باطل است. این مسأله برای عده‌ای هم دردساز شده است. عده‌ای دیگر از فقها به دلایل مختلف این فتوا را قبول ندارند و می‌گویند اگر عقد دائم خوانده شود، خود به خود قبل موقت قبلی منتفی می‌شود. این بزرگان دلایلی دارند که یکی از آن‌ها، همین روایت است که عبارت اولی آن آمده بود نکاح شرط‌های قبل خود را منهدم می‌کند که یکی از این شرط‌ها «اجل مسمی» است.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه