$


روش فهم قرآن (تفسیر قرآن) - جلسه ۱۱

$

جالسه گذشته گفتیم که اگر ما افرادی را به عنوان امام الهی، خلیفه الهی و حجت الهی و حداقل معصوم از خطای در هدایت شناخته و نظر آن‌ها را کاشف از نظر حضرت رسولp و نظر حضرت رسول اللهp را موافق نظر و رضای الله تعالی بدانیم، با توجه به این اعتقاد، قاعدتا باید این افراد را هم آگاه از منظور الله تعالی و در نتیجه مفسر قرآن بدانیم، خصوصاً اگر خود این افراد، این مقام را برای خود قائل باشند. نکته مهم در این‌جا، این امامت، عصمت و حجت الهی بودن است، لذا حداقل تا این‌جا چنین مطلبی را یعنی مفسر قرآن بودن را برای افرادی که این ویژگی‌ها را ندارند، نمی‌توان پذیرفت.
روایات معتبر متعددی از این حجج الهی که ما آن‌ها را با عنوان معصومین شناخته و با حضرت رسول اللهp، چهارده نفر می‌شوند، وجود دارد که خود را به عنوان آگاهان به علم کتاب و در نتیجه تبیین و تفسیر آن معرفی می‌کنند.
ما در این‌جا چند مورد را روایت می‌کنیم.

روایت اول: روایت ابی‌ولاد
۳/۱- الکافی (ح ۵۶۹): مُحَمَّدُ بْنِ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبوبٍ عَنْ أبی‌وَلاّدٍ قالَ: «سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللهِj عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ». قَالَ: «هُمُ الْأَئِمَّةُb.»»
* ترجمه: ابوولاد روایت کرد: «سؤال کردم ابوعبدالله (امام صادق)j را از قول الله عز و جل: «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ». فرمودند: «آن‌ها ائمهb هستند.»»
* بررسی سند: مرحوم ثةالاسلام الکلینی این حدیث را از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از حسن بن محبوب از ابوولاد روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
* بررسی متن: در این روایت، از جمله مصادیق کسانی را که کتاب به آن‌ها داده شده و علاوه بر این، آن را آن‌گونه که حق تلاوتش هست، تلاوت می‌کنند، ائمهb معرفی می‌کند. شاید مهم‌ترین بحث در این روایت این باشد که منظور از ائمه کیست و شاید جوابش برای همه ما معلوم باشد. من بعید می‌دانم زیر این گنبد دوار، از زمان خود ائمهb الی یومنا هذا، کسی از شیعیان و پیروان مکتب اهل بیتb را بتوان پیدا کرد که غیر از حضرات معصومینb، کس دیگری را جزء ائمه منظور روایات معرفی کند. حتی شیخیه، صوفیه شیعه، بابی‌هایی که در اوایل اعتقادات شیعی داشتند، رکن رابع، اقطاب خود و باب را امام نمی‌دانستند، بلکه واسطه بین مردم و امام یا نهایتا انسان کامل غیر معصوم می‌دانستند که بحثش مفصل است و بماند برای بعد. پس تا این‌جا به راحتی می‌توان گفت که ائمه ماb از جمله افرادی هستند که قرآن را آن‌گونه که حقش است، شناخته و حتی بیان و اجرا می‌کنند.

روایت دوم: حدیث برید بن معاویه
۴/۲- الکافی (ح ۶۱۵): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَن مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ جَمیعاَ عَنْ ابْنِ أبی‌عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعاویَةَ قالَ: «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍj «قُلْ کَفی‏ بِاللهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ». قَالَ: «إِیَّانَا عَنَی وَ عَلِیٌّ أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَیْرُنَا بَعْدَ النَّبِیِّj.»»
* ترجمه: برید بن معاویه روایت کرد: «به ابوجعفر (امام باقر)j عرض کردم: «قُلْ کَفی‏ بِاللهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»؟ فرمودند: «فقط منظور ما هستیم و علی اول ما است و بافضیلت‌ترین ما و بهترین ما بعد نبیj.»»
* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی به دو طریق روایت کرده است.
۱- از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از محمد بن ابی‌عمیر از عمر بن اذینه از برید بن معاویه
۲- از محمد بن یحیی العطار از محمد بن حسن الصفار از من ذکره از ابن ابی‌عمیر به باقی سند
که در طریق دوم، همه از ثقات درجه یک هستند، مگر من ذکره که ابتداء مجهول است، اما بنا بر مبنای ما به واسطه محمد بن حسن الصفار، توثیق درجه دو می‌شود، اما مهم‌تر این‌که طریق اول، بلاخلاف از اجلای ثقات هستند. خلاصه این‌که حدیث در مبنای ما معتبر درجه یک و بر مبنای مشهور، صحیحه است.
نکته دیگر این‌که مرحوم صفار، همین حدیث را در بصائرالدرجات (ج ۱، ص ۲۱۶) از محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب و یعقوب بن یزید از ابن ابی‌عمیر به باقی سند روایت کرده است که اولاً همه این‌ها هم از اجلای ثقات ما هستند و ثانیا، من ذکره در طریق ثقةالاسلام الکلینی، شناسایی می‌شوند. این‌که چرا مرحوم ثقةالاسلام الکلینی، نام این‌ها نمی‌دانسته، دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد،‌مثل این‌که نسخه ایشان از بصائر الدرجات، در این مورد مخدوش بوده و چون خوانا نبوده، ایشان من ذکره نوشته‌اند که اگر چنین باشد، مبین دقت و حساسیت مرحوم ثقةالاسلام الکلینی است.
* بررسی متن: می‌بینیم که امام باقرj، ائمه را مصداق کسانی می‌دانند که علم کتاب (قرآن) نزد آن‌ها است و اضافه می‌کنند که برترین ایشان ابتدا پیامبرp و بعد از ایشان، امیر مؤمنانj است.
نکته مهم در این حدیث این‌که أیانا، ظهور در حصر دارد، یعنی «فقط ما»، پس به جرأت باید گفت که «من عنده علم الکتاب»، تنها و تنها، حضرات معصومینb هستند و لاغیر. حالا سؤالی که پیش می‌آید این‌که غیر از «من عنده علم الکتاب»، آیا دیگرانی هم می‌توانند کتاب را تفسیر کنند یا خیر؟ که إن شاء الله در قسمت بعدی به آن خواهیم پرداخت.
از این دست روایات بسیار است که مستقیم و غیر مستقیم ائمهb را به عنوان آگاهان به کُنه قرآن و مفسران آن معرفی می‌کند که بعضی بر مبنای معتبر است و بعضی غیر معتبر. بعضی که برای ما غیر معتبر است، برای بعضی دیگر معتبر است. خلاصه این‌که اگر کسی در بیان این مفهوم ادعای تواتر معنوی کند، شاید ادعای بی‌جایی نباشد. علی ای حال! ما در این جا به همین دو حدیث اکتفا می‌کنیم و تعدادی را هم به بهانه‌های مختلف، در آینده روایت خواهیم کرد.
تا این‌جا معلوم شد که مفسر اصلی قرآن، خود الله عز و جل است که علم آن را به حضرات معصومینb که برترینشان طبیعتا حضرت رسول اللهp است و بعد ایشان امیر مؤمنانj است، داده است. حالا این سؤال پیش می‌آید که آیا این دایره وسیع‌تر هم می‌شود که افراد دیگری هم شامل آن شوند یا خیر؟
به عبارت دیگر، بحث ما تا این جا جنبه ایجابی داشت و ثابت کرد که این‌ها مفسران قرآن هستند و باید به آن‌ها مراجعه کرد، اما آیا این به آن معنا است که نباید به دیگران مراجعه کرد؟
در این مورد بحث را در دو بخش ادامه می‌دهیم. بخش اول، بحث عقلی است و بخش دوم، نقلی.
اما بخش اول؛
بنا بر اعتقادات شیعه عالم‌ترین افراد نسبت به قرآن، حضرات معصومینb هستند و اگر دیگرانی هم علمی داشته باشند، نَه علمشان و نَه مصونیت از خطایشان، اصلاً در حد و اندازه و حتی قابل مقایسه با آن‌ها نیست، لذا به نظر کاملاً واضح است که با وجود معصومینb که عالم‌ترین و معصوم‌ترین افراد از خطا هستند، مراجعه به غیر آن‌ها، ولو این غیر آن‌ها را عالم هم بدانیم،‌ کار شایسته‌ای نیست، خصوصا اگر این غیر معصومین، نظری خلاف معصومینb داشته باشند. خوب دقت بفرمایید که بحث ما در این‌جا، اختیار بین معصوم و حجت الهی با غیر معصوم است، نَه اختیار بین چند فقیه، عالم، محدث غیر معصوم و خحت الهی.
و اما بخش دوم که بحث نقلی است را در قسمت بعدی مرور می‌کنیم که بنا بر ادله نقلی، آیا غیر معصوم، اجازه تفسیر قرآن را دارد، یا خیر و اگر دارد، چه کسانی و با چه ویژگی‌هایی چنین اجازه‌ای را دارند.
فراموش نکنیم که بحث ما در مورد تفسیر قرآن است، یعنی آن‌چه از ظاهر آن معلوم نیست، پس بحث ما بر سر ظواهر قرآن نیست، بلکه درباره تفسیر و تأویل یا همان کُنه و عمق قرآن است و چه بسا بعد از فهم این کُنه و عمق متوجه شویم که برداشت ما از ظاهر درست بوده یا احیانا اشتباه بوده است. یا این‌که درست بوده،‌ اما توضیحات اضافه از این تفسیرها معلوم شود.
پس ببینیم آیا رجوع به غیر معصوم در تفسیر و تأویل یا همان فهم کُنه و عمق قرآن از غیر معصوم درست هست یا خیر.

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه