$
* دلایل جعل و تحریف حدیث در فریقین:
در اینجا دلایل جعل و تحریف حدیث در دورههای مختلف در فریقین را به اختصار نام میبریم:
۱- استحکام حکومتهای مرکزی با جعل فضیلت برای خود و جعل حدیث برای مخالفان، در کنار حذف احادیث صحیحی که در فضیلت مخالفانشان بود. مانند:
۲- به وجود آمدن فرقههای مختلف در فریقین و جعل حدیث برای اثبات حقانیت خود که البته مخالفان آنها هم اقدامات متقابلی داشتهاند. مثلاً مهلب بن ابیصفره برای مخالفت با خوارج جعل حدیث میکرد و روایات جعلی بسیاری در فضیلت شافعی، ابوحنیفه و افرادی دیگر دارد.
۳- زدن ریشه اسلام که عموماً توسط سه گروه انجام شد:
۴- ایجاد افتخار برای قبایل و بلاد بر یکدیگر و نیز کوبیدن گروه مقابل.
۵- ورود به گروه محدثین و علما که جایگاه ویژهای داشتند.
۶- تحریص مردم در اقامه شرعیات مانند ترغیب مردم به خواندن قرآن یا دعایی خاص و مانند اینها توسط عدهای از متشرعین کمخرد.
۷- جعل حدیث به جهت گرمکردن حلقه وعظ، خطابه و مدح.
۸- جعل حدیث جهت اثبات ادعای علمی یا اعتقادی خود.
۹- تقرب به بزرگان و زورمندان با جعل احادیثی که خوشآیند آنها است.
در پایان این بحث، بیان دو نکته لازم است:
۱- این دلایل عموماً در مکتب خلفا وجود داشته و در مکتب اهل بیتb نسبت به مکتب خلفا، بسیار کمتر به چشم میخورد.
۲- آنچه ما در اینجا آوردیم، مختصری در تاریخ نگارش حدیث و تحریف آن بود، لذا از بیان مطالبی که درباره تاریخ علوم حدیث بود و خود بحث مفصلی است، چیزی بیان نشد.
در این فرصت، دو نمونه از تحدیث جعلی، یکی از کتب مکتب خلفا و دیگری از کتب مکتب اهل بیتb عرض میکنم ببینید ماجرای جعل احادیث در فرقین تا کجا پیش رفته است. البته این را هم عرض کنم که نمونه اینگونه احادیث در مکتب خلفا بسیار است و متأسفانه در مکت اهل بیتb هم کم نیستند.
۳/۳- احمد بن حنبل در المسند (ح ۱۷۴۰۵)، ترمذی در السنن (ح ۳۶۸۶)، حاکم النیشابوری در المستدرک (ح ۴۴۹۵)، المتقی الهندی در کنزالعمال (ج ۱۱، ص ۵۸۱)، العجلونی در کشف الخفاء (ج ۲، ص ۱۵۴)، الذهبی در میزان الإعتدال (ج ۲، ص ۵۰) و بسیاری دیگر به سند خود و با تفاوت مختصری در متن روایتی را نقل کردهاند که ما از المسند احمد بن حنبل روایت میکنیم: «حَدَّثَنا أبوعَبْدِالرَّحْمَنِ حَدَّثَنا حَیْوَةُ حَدَّثَنا بَکْرُ بْنُ عَمْرٍو أنَّ مِشْرَحَ بْنَ هاعانَ أخْبَرَهُ أنَّهُ سَمِعَ عُقْبَةَ بْنَ عامِرٍ یَقولُ: «سَمِعْتُ رَسولَ اللهِm یَقولُ: «لَوْ کانَ مِنْ بَعْدی نَبیٌّ، لَکانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ»»». یعنی: «عقبة بن عامر روایت کرد: «شنیدم رسول اللهm میفرمودند: «اگر بعد از من پیامبری میبود، قطعاً عمر بن خطاب بود»»». یا در بعضی موارد آمده است: «لَوْ لَمْ أبْعَثُ فیکُمْ، لَبَعَثَ عُمَر». یعنی: «اگر من در بین شما مبعوث نمیشدم، قطعاً عمر مبعوث میشد».
هر چند عدهای از محدثین و علمای مکتب خلفا در سند این حدیث اشکال کردهاند، اما احمد بن حنبل در المسند، ترمذی در السنن، سیوطی در جامع الصغیر، ابن حجر در فتح الباری، هیثمی در مجمع الزوائد و ابن عبدالبر در الإستیعاب آن را صحیح میدانند.
۴/۴- در کتاب الکافی (بخشی از ح ۶۲۲ کتاب الروضة) به صورت مرسل روایت شده است: «وَ رُویَ أنَّ أمیرَالْمُؤْمِنینَj قالَ: «إنَّ ذَلِکَ الْحِمارَ کَلَّمَ رَسولَ اللهِp، فَقالَ: «بِأبی أنْتَ وَ أُمّی! إنَّ أبی حَدَّثَنی عَنْ أبیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أبیهِ، أنَّهُ کانَ مَعَ نوحٍ فی السَّفینَةِ. فَقامَ إلَیْهِ نوحٌ، فَمَسَحَ عَلَی کَفَلِهِ. ثُمَّ قالَ: «یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذا الْحِمارِ، حِمارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ النَّبیّینَ وَ خاتَمُهُمْ.» فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی جَعَلَنی ذَلِکَ الْحِمارَ.»»» یعنی: روایت شده است که امیر مؤمنانj فرمودند: «به یقین آن الاغ با رسول اللهp حرف زد، پس گفت: «پدر و مادرم فدای شما! به یقین پدرم برایم حدیث کرد از پدرش از جدش از پدرش که با نوح در کشتی بود. پس نوح مقابل او ایستاد، کفلش را نوازش کرد. سپس گفت: «از صلب این الاغ، الاغی خارج میشود که سید پیامبران و خاتم ایشان بر آن سوار میشود.» پس ستایش برای الله است که مرا آن الاغ قرار داد.»»
حالا خودتان در مورد هر دو روایت قضاوت کنید، خصوصاً در مورد روایت دوم که مربوط به ما ما میشود و متأسفانه در یکی از کتب معتبر روایی ما وجود دارد و متأسفانه محدود به همین یک روایت، آن هم منحصر به همین یک کتاب نیست.
و صلی الله علی محمد و آل محمد