$


رجال و درایه - جلسه ۲۰

$

* تصریح یکی از علمای متأخر یا بعد از آن

این تصریح به دو روش ممکن است برای متأخرین حاصل شده باشد، حسی یا حدسی.

آن دسته از تصریحاتی که حسی یا قریب به حس باشند، مانند مورد قبل است یعنی می‌توان به آن اعتماد کرد، مانند توثیق این بزرگان نسبت به علمای هم‌عصر یا نزدیک به عصر خودشان، توثیق مشایخشان یا مشایخ مشایخشان ولو با یکی دو واسطه و مانند آن، اما اگر حدسی باشند، از جهت رجوع به اهل خبره می‌تواند معتبر باشد و این در رجوع جاهل به عالم یا همان غیر متخصص به متخصص است و نه عالم به عالم، که اکثریت قریب به اتفاق علما، آن را نمی‌پذیرند و ما هم بعضی از انواع آن را،‌ یعنی رجوع عالم به عالم را مجاز نمی‌انیم.

توثیقات افرادی مانند ابن داود، علامه حلی، شهیدین و امثال ایشان از روات اولیه از این دسته است. توثیقات مرحوم آیت‌الله خویی در معجم رجال الحدیث یا دیگر بزرگان ما در کتاب‌هایشان از همین دسته است.

البته ناگفته نماند که اگر این افراد دلیل استنباط خود را فرموده باشند، برای متخصصان هم مورد استفاده خواهد بود.

* ادعای شهرت یا اجماع

در مباحث اصول فقه، مفصل بحث کردیم که شهرت فتوایی، عملیه و روایی، همین‌طور اجماع به عنوان مبنایی برای فتوا یا پذیرش حدیث، غیر معتبر و خالی از اعتبارند، مگر شهرت روایی، در نوعی خاص از قضاوت. در این موضوع نیز اعتبار آن‌ها چندان مورد قبول نیست، خصوصاً آن‌که ما خلاف آن را در طول تاریخ بسیار می‌بینیم.

اجماع یا شهرت در این‌جا، ماهیتا با اجماع و شهرت در فقه تفاوت دارد. مثلا اجماع در فقه نزد فقهای امامیه در صورتی معتبر است که کاشف از رأی معصوم باشد، اما این‌جا اصلا کشف از رأی معصوم، مطرح نیست.

این شهرت یا اجماع اگر در رابطه با وثاقت یا حسن ظاهر افراد یا مخالف این‌ها بود، به شرط آن‌که متهم یا مشکوک نباشد و دلیلی یا بینه بر خلاف آن نباشد، بنا بر سیره عقلا، قابل قبول است. به بیان بهتر اگر شهرت بین افراد صالح و دقیق بود و مارضی هم نداشته باشد، در پذیرش حسن ظاهر یا خلاف آن مقبول است، به شرط آن‌که این شهرت یا اجماع، بر اساس حس یا قریب به حس باشد و شهرت و اجماع ناشی از حدس، در این‌جا نیز معتبر نیست.

باز هم تأکید می‌کنم که اگر ما دلیل محکمی بر توثیق یا تضعیف فردی داشتیم، اصلاً نوبت به شهرت نمی‌رسد که بخواهد عرض اندام کند.

تشخیص متهم یا مشکوک بودن و هم‌چنین حد نصاب شهرت هم تابع معیارهای فردی است.

از جمله این موارد، ادعای اجماع سید بن طاووس بر وثاقت ابراهیم بن هاشم القمی است که البته از نظر ما بر وثاقت او دلایل دیگری نیز وجود دارد، مانند کثرت روایت روات ثقه از او، خصوصاً فرزندش علی بن ابراهیم که از اجلای ثقات محسوب می‌شود که در این‌باره در توثیقات عام به تفصیل صحبت خواهیم کرد.

در ضمن این را هم فراموش نکنیم که خیلی از اوقات شهرت و اجماع به واسطه تبعیت افراد از بزرگان پیش از خود حاصل شده و اگر چنین باشد یا احتمال آن به شکل قابل ملاحظه‌ای وجود داشته باشد، اعتبار این اجماع یا شهرت را زیر سؤال می‌برد. همین‌طور اگر این اجماع یا شهرت ناشی از استنباط مجتهدین رجالی باشد.

این را هم اضافه کنم که حقیر تا به حال برای توثیق یا تضعیف فردی به این دلیل متمسک نشده‌ام و تا به حال نیازی به آن نبوده است، مگر در بحث اصحاب اجماع که خواهیم گفت.

* مدحی که کاشف از حسن ظاهر باشد یا خلاف آن

گاهی از اوقات افراد تصریحی بر تأیید یا رد دیگران نکرده‌اند، اما مطالبی در مورد آن‌ها گفته‌اند که مبین توصیف ایشان به گونه‌ای است که می‌تواند سخنشان را اعتمادآور کند یا بر خلاف آن، اعتبار سخنان آن‌ها را زیر سؤال ببرد.

به عنوان مثال پیش از این عرض کردیم که مرحوم نجاشی شش نفر یعنی ابورافع، علی بن ابی‌رافع، ربیعة بن سمیع، سلیم بن قیس الهلالی، اصبغ بن نباتة و عبدالله بن حر الجعفی را به عنوان سلف صالح نام می‌برد که این مدحی است که نشان از توثیق افراد دارد.

گاهی از اوقات، بررسی تاریخ زندگی افراد در این نوع از توثیق خاص می‌تواند مفید فایده باشد.

* اجتهاد رجالی در جرح و تعدیل راوی پس از جمع‌آوری شواهد و قرائن

این مورد دقیقاً همان کاری است که یک مجتهد رجالی در بررسی‌های خود باید انجام دهد، یعنی وسع متعارف خود را به کار گرفته و با بررسی شواهد و قرائن، اعم از توثیقات عام و خاص، روایات، شهرت، اجماع، تاریخ و سایر اطلاعات، فردی را توثیق یا تضعیف کرده و تعارضات احتمالی را رفع کند.

بله! به نظر ما اگر کسی چنین نکند، شاید بتوان او را رجالی نامید، اما نمی‌توان او را از زمره مجتهدین در رجال به حساب آورد.

متأسفانه بعضی از افراد کم اطلاع تصور می‌کنند فردی با در اختیار داشتن یک یا چند کتاب رجال و مراجعه به آن، رجالی می‌شود، در حالی که خواهیم دید، علم رجال و درایه، مانند فقه و اصول و بسیاری دیگر از علوم است که افراد یا در آن متخصص هستند یا مقلد. البته گروهی نیز کارشناس هستند که هر چند جزء مجتهدین به حساب نمی‌آیند، اما در زمره اهل علم از مقلدین به محسوب می‌شوند.

** توثیقات عام

همان‌گونه که در توثیقات خاص گفته شد، توثیقات به دو گروه کلی تقسیم می‌شوند: توثیقات خاص و توثیقات عام.

توثیقات خاص، توثیقاتی بودند که درباره یک یا چند نفر بیان می‌شدند، بدون آن‌که قاعده و ضابطه خاصی بیان شده باشد، در حالی که در توثیقات عام، قاعده و ضابطه‌ای بیان شده و طبق آن عده‌ای از افراد توثیق می‌شوند.

در این بخش به بیان انواع توثیقات عام پرداخته و آن‌ها را در ۲۵ مورد و در قالب پاسخ به این سؤالات بررسی خواهیم کرد:

۱- اصحاب اجماع چه کسانی هستند و حکم توثیقات آن‌ها چیست؟

۲- آیا همه مشایخ و شاگردان جعفر بن بشیر ثقه هستند؟

۳- آیا همه مشایخ و شاگردان محمد بن اسماعیل الزعفرانی ثقه هستند؟

۴- آیا همه مسندات و مرسلات ابن ابی‌عمیر معتبر هستند؟

۵- آیا همه مسندات و مرسلات صفوان بن یحیی معتبر هستند؟

۶- آیا همه مسندات و مرسلات احمد بن محمد البزنطی معتبر هستند؟

۷- آیا همه مسندات و مرسلات احمد بن محمد بن عیسی معتبر هستند؟

۸- آیا همه مشایخ علی بن حسن الطاطری ثقه و همه روایاتش معتبر است؟

۹- آیا همه مشایخ مرحوم نجاشی ثقه هستند؟

۱۰- آیا مسندات و مرسلات کتب اربعه همه معتبر هستند؟ و آیا همه روات موجود در اسناد کتب اربعه ثقه هستند؟ مشایخ محمدون ثلاث چطور؟

۱۱- آیا همه راویان کتاب نوادر الحکمة ثقه هستند؟

۱۲- آیا همه راویان کتاب کامل الزیارات ثقه هستند؟

۱۳- آیا همه راویان تفسیر القمی ثقه و همه روایاتش معتبر است؟

۱۴- آیا همه مرسلات محمد بن ادریس الحلی در باب المستطرفات السرائر معتبر است؟

۱۵- آیا همه اصحاب امام صادقj ثقه هستند؟

۱۶- آیا بنو فضال ثقه هستند؟

۱۷- آیا آل ابی‌شعبه، همه ثقه هستند؟

۱۸- آیا وکالت امامj، دلیل بر وثاقت نزد ایشان است؟

۱۹- اگر ثقه‌ای اجازه روایت خواست یا اجازه روایت داشت، آیا دلیل بر وثاقت اجازه دهنده است؟

۲۰- آیا اجازه روایت از ثقه داشتن، دلیل بر وثاقت است؟

۲۱- آیا نقل راوی ثقه دلیل بر ثقه بودن شیخ او است؟ اگر کثرت روایت داشته باشد چطور؟ اگر متعددی از ثقات از او روایت کرده بودند چه؟

۲۲- آیا بیان ترحم و ترضی اجلای محدثین برای راوی، نشانه مدح او است؟

۲۳- آیا از مشایخ قمیون بودن یا نقل قمیون از کسی نشانه مدح است؟

۲۴- آیا کثیرالروایة بودن، نشانه مدح است؟

۲۵- آیا داشتن اصل، نشانه مدح است؟

* اصحاب اجماع چه کسانی هستند و حکم توثیقات آن‌ها چیست؟

اصطلاح اصحاب اجماع، در بین متأخرین رایج شده و در بین گذشتگان از فقها و محدثان رایج نبوده است.

ریشه این اصطلاح به کتاب الرجال مرحوم کشی بر می‌گردد که در سه جای آن مطالبی آمده که موجب پدید آمدن این اصطلاح شده است، اما همان‌گونه که عرض شد نه خود او چنین اصطلاحی را بیان کرده و نه افراد بعد از او تا زمان شاگردان علامه حلی چنین اصطلاحی را به کار برده‌اند.

این موارد سه‌گانه عبارتند از:

۱- در شماره ۴۳۱ آمده است: «اجتمعت العصابة علی تصدیق هؤلاء الأولین من أصحاب أبی‌جعفر و أبی‌عبداللهc و انقادوا لهم بالفقه فقالوا أفقه الأولین ستة زرارة و معروف بن خربوذ و برید و أبوبصیر الأسدی و الفضیل بن یسار و محمد بن مسلم الطائفی قالوا و أفقه الستة زرارة و قال بعضهم مکان أبی‌بصیر الأسدی، أبوبصیر المرادی و هو لیث بن البختری.»

۲- در شماره ۷۰۵ آمده است: «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح من هؤلاء و تصدیقهم لما یقولون و أقروا لهم بالفقه من دون أولئک الستة الذین عددناهم و سمیناهم ستة نفر جمیل بن دراج و عبدالله بن مسکان و عبدالله بن بکیر و حماد بن عیسی و حماد بن عثمان و أبان بن عثمان قالوا و زعم أبوإسحاق الفقیه یعنی ثعلبة بن میمون أن أفقه هؤلاء جمیل بن دراج و هم أحداث أصحاب أبی‌عبداللهj.»

۳- در شماره ۱۰۵۰ آمده است: «أجمع أصحابنا علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء و تصدیقهم و أقروا لهم بالفقه و العلم و هم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذین ذکرناهم فی أصحاب أبی‌عبداللهj منهم یونس بن عبدالرحمن و صفوان بن یحیی بیاع السابری و محمد بن ابی‌عمیر و عبدالله بن المغیرة و الحسن بن محبوب و احمد بن محمد بن أبی‌نصر و قال بعضهم مکان الحسن بن محبوب الحسن بن علی بن فضال و فضالة بن أیوب و قال بعضهم مکان ابن فضال عثمان بن عیسی و أفقه هؤلاء یونس بن عبدالرحمن و صفوان بن یحیی.»

با همه اختلاف نظرهایی که در رجال مرحوم کشی نقل شده است، می‌بینیم که در مجموع از سخن ایشان این‌گونه برداشت می‌شود که جمع کثیری از علمای شیعه در زمان ایشان، افراد فوق الذکر را جزء ثقات و فقهای اصحاب امام باقر و امام صادقc دانسته‌اند و با توجه به این‌که مرحوم کشی از علمای دوران غیبت صغری است، شهرتی که بیان می‌کند، نشانه شهرت در بین محدثین زمان ائمهb یا نزدیک به آن بوده، لذا معتبر است، در نتیجه همه این افراد، چه آن‌هایی که مرحوم کشی در ابتدا ذکر کرده و چه آن‌هایی که به عنوان جایگزین بیان کرده، همه این ویژگی را دارند و انحصار هر دسته به شش نفر نیز لزومی ندارد که با ورود یک نفر لازم باشد، فردی از آن خارج شود.

فقط بحثی که در این‌جا قابل توجه است این‌که قال بعضهم، یعنی یک نفر گفت یا تعدادی گفتند. با توجه به آن‌چه از دوران اول طلبگی تا به حال به ما گفته شده است،‌ معمولا در این‌گونه موارد، یک نفر به ذهن می‌رسد و این در حالی است که اصل این‌گونه عبارات در هر دو مورد کاربرد دارد. مثلا در روایتی داریم که قال بعضهم لا نقول … که نشان از جمع دارد و در روایتی داریم که قال بعضهم حلقت … که نشان از مفرد دارد. حال با توجه به عبارات مرحوم کشی، حالت دوم در این‌جا قابل قبول است، یعنی عده خیلی بیش‌تری بر شش نفر اول هر دسته اتفاق نظر داشته‌اند و تعدادی هم بر نفرات جای‌گزین نظر داشته‌اند و این‌که بخواهیم بگوییم اتفاق نظر بر شش نفر اول بوده و در گروه اول و سوم یک نفر مخالفت بوده و آن یک نفر هم آن‌قدر مهم بوده که مرحوم کشی نظرش را در مقابل عصابة قرار دهد و نامش را هم نیاورد، به نظر حقیرغیر قابل قبول است.

این نکته را هم فراموش نکنیم که این بعضی که مرحوم کشی در مقابل عصابة قرار داده، منکر حضور نفرات اصلی، یعنی ابوبصیر الأسدی و حسن بن محبوب در بین اصحاب اجماع شده‌اند، لذا یکی از سه حالت زیر را باید پذیرفت:

۱- قدر متقین را بگیریم که در این صورت ۱۶ نفر می‌شوند، یعنی ۱۸ نفر اصلی به جز ابوبصیر الاسدی و ابن محبوب.

۲- شهرت کثیره را بر شهرت کم‌تر ترجیح دهیم که در این صورت ۱۸ نفر اصلی را باید اصحاب اجماع دانست.

۳- هم شهرت کثیره را بپذیریم و هم شهرت کم‌تر را که در این صورت ۲۲ نفر می‌شوند که ما به دلایلی که عرض کردم، این حالت را قابل قبول می‌دانیم.

ابن داود در کتاب الرجال (ش ۵۱۴)، برای حمدان بن احمد نیز به نقل از مرحوم کشی عبارتی مشابه را به کار برده است که چنین مطلبی در رجال کشی موجود که اختیار شیخ الطائفه است، در مورد حمدان بن محمد وجود ندارد و با توجه به وجود اشتباهات بسیاری که در رجال ابن داود وجود دارد، بعید نیست که این هم از جمله آن اشتباهات باشد. البته ممکن است کسی ادعا کند که رجال کشی به صورت کامل در اختیار ابن داود بوده که ظاهراً چنین ادعایی قابل قبول نیست.

آن‌چه در این‌جا بیش از همه مسأله‌ساز بوده، این‌که آیا از گفته مرحوم کشی می‌توان نتیجه گرفت که همه یا اکثر امامیه در زمان او به همه روایات اصحاب اجماع، چه مسند و چه مرسل، اعتماد می‌کرده‌اند یا خیر؟

افرادی مانند شهیدین در الروضة البهیة (ج ۶، ص ۳۹) اصلاً این مطلب را نپذیرفته‌اند و در مقابل، افرادی هم مانند محدث النوری در خاتمه مستدرک الوسائل (ج ۷، ص ۱۷)، کل مرسلات و مسندات ایشان را پذیرفته است و بعضی نیز بین این دو نظر را پذیرفته‌اند.

ادامه بحث بماند برای جلسه آینده

و صلی الله علی محمد و آل محمد

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه