$
** بررسی روایت غیر معتبر (۳)
۲۹/۲۹ (۲۵۱)- جامع الأخبار (ص ۴۲): و رُویَ عَنِ النَّبیِّp: «مَنْ قالَ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، بَنَی اللهُ لَهُ فی الْجَنَّةِ سَبْعینَ ألْفَ قَصْرٍ مِنْ یاقوتَةٍ حَمْراءَ، فی کُلِّ قَصْرٍ سَبْعونَ ألْفَ بَیْتٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ بَیْضاءَ، فی کُلِّ بَیْتٍ سَبْعونَ ألْفَ سَریرٍ مِنْ زَبَرْجَدٍ خَضْراءَ، فَوْقَ کُلِّ سَریرٍ سَبْعونَ ألْفَ فِراشٍ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إسْتَبْرَقٍ وَ عَلَیْهِ زَوْجَةٌ مِنَ الْحورِ الْعینِ وَ لَها سَبْعونَ ألْفَ ذُؤابَةٍ مُکَلَّلَةٍ بِالدُّرِّ وَ الْیاقوتِ، مَکْتوبٌ عَلَی خَدِّها الْأیْمَنِ: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ» وَ عَلَی خَدِّها الْأیْسَرِ: «عَلیٌّ وَلیُّ اللهِ» وَ عَلَی جَنْبَیْها: «الْحَسَنُ» وَ عَلَی ذَقَنِها: «الْحُسَیْنُ» وَ عَلَی شَفَتَیْها: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ».» قُلْتُ: «یا رَسولَ اللهِ! لِمَنْ هَذِهِ الْکَرامَةُ؟» قالَ: «لِمَنْ یَقولُ بِالْحُرْمَةِ وَ التَّعْظیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ».
* ترجمه:
روایت شده است که حضرت رسول اللهp فرمودند: «کسی که بسم الله الرحمن الرحیم بگوید، الله برای او هفتاد هزار قصر از یاقوت سرخ در بهشت بنا میکند که در هر قصر هفتاد هزار خانه اتاق از مروارید سفید و در هر خانه هفتاد هزار تخت از زبرجد سبز و بر هر تخت هفتاد هزار بستر از ابریشم و دیبا و بر آن همسری از حور العین که هفتاد هزار تار موی آراسته به در و یاقوت دارد. بر گونه راستش نوشته شده است: «محمد رسول الله» و بر گونه چپ او: «علی ولی الله» و بر دو پهلویش: «حسن» و بر چانهاش: «حسین» و بر لبانش: «بسم الله الرحمن الرحیم»». (راوی میگوید) عرض کردم: «ای فرستاده الله! چنین کرامتی برای کیست؟» فرمودند: «برای کسی که به احترام و بزرگی بگوید بسم الله الرحمن الرحیم.»
* بررسی سند:
این روایت را صاحب جامع الأخبار که از محدثین قرن ششم هجری است، بدون ذکر هیچ سندی و بعد از بیش از ۵۰۰ سال به نبی مکرم اسلامp نسبت داده است.
صاحب این کتاب در باب ۲۲ از کتابش تعداد زیادی روایت درباره بسم الله الرحمن الرحیم ذکر کرده است که به جز مواردی انگشت شمار، همگی مرسل بوده و موارد مسند هم معتبر نیست و نکتهای که علت آن معلوم نیست، اینکه چرا مرحوم سید هاشم بحرانی تنها معدودی از آنها را در تفسیر خود بیان کرده است و نه همه آنها را، اما راجع به اینکه مؤلف این کتاب چه کسی است، سخن خواهیم گفت.
* شرح:
– اگر بخواهیم با دید مثبت به این حدیث نگاه کنیم، باید بگوییم که در صدد بیان فضیلت بسیار برای بسم الله الرحمن الرحیم است، اما کسی که با روایات معتبر حضرات معصومینb آشنایی داشته باشد، میداند که اینگونه سخنان غلوآمیز در فرهنگ حضرت رسول اللهp و سایر معصومینb جایگاهی ندارد.
– در ضمن با توجه به ضعف سند جدی این حدیث، نیازی به اینگونه توجیهات هم نیست.
** سخنی پیرامون جامع الأخبار و مؤلف آن
((( استاد در این بخش، مطالبی را درباره کتاب جامع الأخبار فرمودند که به علاقهمندان میتوانند، روی نام کتابکلیک کنند. )))
** بررسی روایت غیر معتبر (۴)
آخرین روایت غیر معتبری که در این بخش بررسی خواهیم کرد، روایتی است که به نقطه تحت باء معروف شده و به امیر مؤمنانj منسوب میکنند.
این روایت به شکلهای مختلفی بیان شده است. مثلا در بعضی جاها گفتهاند: «إن کل ما فی العالم فی القرآن و کل ما فی القرآن فی فاتحة الکتاب و کل ما فی الفاتحة فی البسملة و کل ما فی البسملة فی الباء و أنا النقطة تحت الباء» و در بعضی جاها آوردهاند: «أسرار کلام الله فی القرآن و أسرار القرآن فی الفاتحة و أسرار الفاتحة فی بسم الله الرحمن الرحیم و أسرار بسم الله الرحمن الرحیم فی باء و أسرار الباء فی النقطة التی تحت الباء و أنا النقطة التی تحت الباء». در جایی هم خواندم که فرمودهاند: «ما فی کلام الله فی السبع المثانی و ما فیه فی البسملة و ما فیه فی الباء و ما فیه فی النقطة و أنا نقطة تحت باء بسم الله».
البته نقطه تحت باء، به شکلهای متفاوتی از آنچه عرض کردم هم آمده است. مثلا در جایی آمده است که ایشان فرمودند: «ظهرت الموجودات عن باء بسم الله الرحمن الرحیم و أنا النقطة التی تحت الباء».
درباره این مجموعه روایت چند نکته را عرض میکنم:
– این حدیث و شبیه آن نه تنها در منابع اولیه و معتبر ما وجود ندارد، بلکه در جوامع روایی مکتب اهل بیتb مانند بحارالأنوار و غیر آن هم نیست.
– البته مجلسی اول در لوامع صاحبقرانی که شرحی فارسی بر الفقیه است، اشاره به این حدیث کرده و میفرمایی که احادیث بسیاری در این زمینه هست و رسالههای بسیاری هم بر آن نوشته شده است که نمونهای را هم نام میبرد، اما فرزند ایشان یکی از این همه را که پدر فرموده، در هیچ کدام از کتابهایش، حتی بحارالأنوار نیاوردهاند. فرمایش مجلسی اول نشان میدهد که احادیثی با این مضمون در زمان ایشان شهرت داشته، اما با توجه به نگاه اخباری ایشان به اعتبار احادیث، همچنین نیمنگاهی که صوفیه داشتهاند، نمیتوان این مطلب را نشان از اعتبار حدیثی دانست که قرنها در هیچ کتاب معتبری نیامده است. درباره این شهرت مطالب دیگری هم عرض خواهم کرد.
– قدیمیترین کتبی که به این حدیث اشاره دارد، بعضی از کتب قرن هشتم و نهم است. کتابهایی مانند مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیرالمومنینj، منسوب به فردی به نام حافظ، رجب بن محمد البرسی و همچنین بعضی آثار سید حیدر آملی.
حافظ البرسی، فردی مجهول است که ادعا میشود متوفای حدود ۸۱۳ هجری است که اگر چنین باشد، حداقل تا چند قرن بعد از او هیچ نام و نشانی از وی نیست و تذکره نویسانی مانند محدث بزرگوار، شیخ حر العاملی و رجالیونی مانند میرزا عبدالله الافندی، بعد از چند قرن، برای اولین بار متذکر نام او شده و اطلاعاتی را بر اساس کتابهای خود او و احیاناً منابع دیگری که معلوم نیست، نوشتهاند. خلاصه اگر واقعاً چنین فردی در قرن هشتم و نهم میزیسته، فردی مجهول است.
سید حیدر آملی هم متوفای حدود ۷۹۰ هجری و از مروجین عرفان ابن عربی در شیعه است که بحث درباره او بسیار است و مجال خاص خود را میطلبد.
– با توجه به معنای خط و نقطه در فرهنگ و ادبیات تصوف و عرفان مصطلح و بحث قطب و مرید و مراد، شکی نیست که این حدیث از جعلیات این افراد است و توجه فردی مانند سید حیدر آملی و عرفای بعد از او به اینگونه احادیث هم قاعدتاً به جهت همین فرهنگ بوده است که بعدها هم بعضی از بزرگان ما به اعتماد افرادی مانند سید حیدر به این حدیث پرداختهاند و توضیحاتی پیرامون آن دادهاند.
شاید جالب باشد بدانید که ابوسعد الخرکوشی، متوفای ۴۰۷ که از صوفیان سنی مذهب هم عصر شیخ الطائفه در دوره متقدمین است، در کتاب تهذیب الأسرار فی أصول التصوف (ص ۴۲۳) داستانی دارد که شبلی، خود را نقطه تحت باء معرفی میکند.
ابوالقاسم القشیری، متوفای ۴۶۵ هجری، در رساله خود که به رساله قشیریه (ص ۲۴۳) معروف شده است و نیز در نحو القلوب (ص ۷۴) هم اشارهای به این مطلب دارد.
ابوحامد الغزالی، متوفای ۵۰۵ هجری، در احیاء العلوم (ج ۱۱، ص ۱۶) نیز اشارهای به این مطلب دارد.
احمد السمعانی، متوفای ۵۳۴ در روح الأرواح (ص ۳۳۴)، ابن خمیس الموصلی، متوفای ۵۵۲ هجری در مناقب الأبرار و محاسن الأخیار فی طبقات الصوفیة (ج ۲، ص ۳۶)، ابن عربی، متوفای ۶۳۸ در الفتوحات المکیة (ج ۱، ص ۱۰۲) و مشاهد الأسرار (ص ۱۲۱) و بسیاری دیگر ازصوفیان به اینگونه مطالب درباره شبلی یا بعضی دیگر از بزرگان صوفیه اشارهای به این اصطلاح دارند. اینها همه افرادی هستند که تا قرن ششم و هفتم میزیستهاند، تا اینکه از حدود قرن هفتم و هشتم اندک اندک پای امیر مؤمنانj را وسط کشیدند، ایشان را نقطه تحت باء معرفی کردند و برای تثبیت مطلب خود، روایتی را هم به ایشان منسوب نمودند.
با این حساب بعید نیست جتعلان این حدیث که قاعدتاً تعلق خاطر به امیر مؤمنانj داشتهاند، این اصطلاح را از شبلی گرفته و به ایشان نسبت دادهاند.
وقتی به توضیحات این آقایان و تشابه فوق العادهاش به توضیحات بزرگانی مانند ملاصدارا در حکمت متعالیه مراجعه میکنیم، کاملا معلوم میشود که این مطالب از صوفیان عصرهای گذشته به افرادی مانند ملاصدرا و من تبع ایشان منتقل شده است و با توجه به رونق صوفیه در عصر صفویه، بعید نیست شهرتی که مجلسی اول به آن اشاره دارند، از همین باب باشد.
بحث در این درباره را جلسات طولانی میشود ادامه داد، اما به همین مقدار بسنده میکنم که این حدیث بعد از قرنها، بدون هیچ سند و مدرکی به امیر مؤمنانj نسبت داده شده و معتبر نیست.
– مطلبی هم درباره متن این روایت عرض کنم. از قطعیات تاریخی است که رسم الخط قرون اولیه که امروزه به عنوان انواع خط حجازی و بعدهاخط کوفی شاخته میشود، فاقد نقطهگذاری بوده است و این مطلب متن حدیث را با سؤالاتی مواجه میکند. از جمله اینکه افراد زمان امیر مؤمنانj، اصلا نقطه برای بسم الله نداشتهاند که ایشان بخواهند چنین مطلبی را بفرمایند و این در حالی است که در قرن سوم به بعد، اندک اندک نقطهگذاری برای حروف عربی، رایج شد.
– البته بعضی با استناد به تعدادی از قرآنهای منسوب به امیر مؤمنان، امام زین العابدین، امام رضا یا سایر ائمهb سعی کردهاند توجیهاتی برای این اشکال متنی بتراشند که با توجه به غیر معتبر بودن انتساب این نسخ به حضرات معصومینb، نه تنها تلاش بیهودهای است، که خود این مطلبی است بر جعلی بودن انتساب این نسخ به ائمهb.
خاطرم هست سفری که به استانبول داشتم، بازدیدی هم از کاخ توپکاپی داشتم. در بخشی از این کاخ، موزهای هست که آثار دوره عثمانی در آن نگداری میشود. از جمله این آثار، شمشیرهای بسیار بزرگ منسوب به امیر مؤمنانj، صحابه حضرت رسول اللهp، لباس و موی ایشان و بسیاری چیزهای دیگر است که نه تنها اعتباری ندارند که نشان میدهد افرادی به دلایل مختلف و از جمله سوءاستفاده، آنها را به دربار عثمانی پیشکش کرده و با نفوذی که اعتقادات صوفیان بکتاشی در حکومت عثمانی داشته، از سادهلوحی آنها استفاده میکردند.
یکی از اشیاء جالب این موزه چیزی است که ادعا میشود دندان پیامبر است که در سال سوم هجرت در جنگ احد که سپاه مسلمانان شیرازهاش از هم پاشید و اگر تدبیر پیامبر و جانفشانی عده معدودی از یاران ایشان نبود، بسیار زیانبارتر میشد، شکست. حالا من نمیدانم این دندان درآن گیر و دار کجا بوده و توسط چه کسی نگداری شده و الی آخر که سر از دربار عثمانی در آورده است.
بحث درباره عجایب موجود در این موزه را که میگویند شبیهش در مصر هم وجود دارد، بگذاریم برای بعد.
علی ای حال، با توجه به مطالبی که در باب سند و متن این روایت عرض کردم، این نقل را باید در زمره مطالبی جا داد که علی القاعده جعلی هستند و تلاش بعضی از بزرگان از جمله مرحوم ملاصدرا یا مجلسی اول در توجیه و توضیح این روایت، مشکلی را حل نمیکند.
و صلی الله علی محمد و آل محمد