$


رجال و درایه - جلسه ۵۱

$

** شرایط پذیرش حدیث:

در بحث قبلی عرض شد که هر دو خبر باید معتبر باشند، لذا این‌جا مروری خواهیم داشت بر شرایط اعتبار حدیث.

حدیثی برای ما قابل قبول و معتبر است که سند و متن آن شرایط زیر را داشته باشد.

از آن‌جایی که انتساب خبر به معصوم شرط لازم است، ابتدا مروری خواهیم داشت بر شرایط سندی تا به شرط کافی هم برسیم.

* ویژگی‌های سندی:

۱- با توجه به این‌که دوران استماع حدیث گذشته است، روایت در کتابی از کتب محدثین و علمای ما موجود باشد. متأسفانه گاهی اوقات مطالبی شنیده یا خوانده می‌شود که بعد از گذشتن هزار سال هنوز در کتب تخصصی وجود ندارد. مثلا حدیثی مشهوری هست منسوب به امیر مؤمنانj که «من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا» که این حدیث در هیچ کدام از کتب فریقین در هزاره اول نیست. اولین کسی که این حدیث را نقل کرده است، اسماعیل بن محمد العجلونی، از علمای قرن دوازدهم مکتب خلفا است که ایشان هم گفته‌اند که این حدیث المشهور الأسنة است و بعد هم از قول ابن تیمیه آن را موضوع دانسته است. دو نکته در رابطه با این حدیث عرض کنم و به شروط بعدی بپردازیم. اول این‌که شبیه مفهوم این حدیث در عوالی اللئالی به صورت مرسل آمده است و دوم این‌که متن این هم اشکالاتی دارد که بحث آن از موضوع جلسه ما خارج است.

۲- انتساب کتاب به صاحب کتاب معتبر باشد. لازم به ذکر است که انتساب بعضی از کتاب‌ها به نویسندگان آن معتبر نیست مانند فقه الرضاj، تفسیر منسوب به امام حسن العسکریj، رجال ابن الغضائری و دلائل الإمامة که درباره آن‌ها در تفسیر حمد و سوره و هم‌چنین در مباحث فقهی و رجال و درایه مفصلاً صحبت کرده‌ایم. تعداد این کتاب‌ها نسبت به کل کتب ما اندک است، اما متعدد هستند.

۳- صاحب کتاب در نقل خبر ثقه یعنی مورد اعتماد باشد. مثال بارز این مورد، بعضی از کتب پیروان مکتب خلفا هستند که در کتب منسب به مکتب اهل بیت هم وجود دارد و همین‌طور نویسندگانی که وضعیت آن‌ها برای ما معلوم نیست. مثال این موارد کتاب دلائل الإمامة و کامل بهایی است.

۴- روایت در آن کتاب به صورت مسند و متصل باشد، یعنی سلسله رجال آن تا معصومj مشخص و پیوسته باشد. البته بعضی روایات مرسل از این قاعده کلی استثنا می‌شوند که در مباحث توثیقات عام مورد بررسی قرار می‌گیرند و بعضی از مرسلات مشایخ سه‌گانه و اصحاب اجماع از این جمله است. طبیعی است که این‌گونه موارد نیاز به دلیل خاص داشته و جنبه اجتهادی دارد.

۵- همه رجال موجود در سند روایت به گونه‌ای در نقل روایت ثقه یا مورد اعتماد باشند.

تذکر: نباید فراموش کنیم که افرادی در گذشته مانند مغیرة بن سعید با تحریف روایات معتبرالسند یا جعل احادیث با سندی معتبر، قصد تخریب دین را داشته‌اند که با دقت در ظرائف علم حدیث و به خصوص علم رجال می‌توان از گرفتار شدن به این موارد، مصون ماند.

   مغیرة بن سعید العجلی از شیعیانی بود که به قیام زیدیه پیوست. او از مخالفان امام باقرj بود و پس از شهادت محمد بن عبدالله بن حسن، او را قائم آل محمد دانست. او و یارانش کتاب‌های حدیثی پیروان ائمهb را گرفته و ضمن نسخه‌نویسی، مطالب جعلی خود را که عمدتاً در غلو اهل بیتb بوده، در آن وارد می‌کردند. بعضی از ائمهb او را شایسته لعن الهی دانسته‌اند.

* ویژگی‌های متنی:

حالا اگر حدیثی شرایطی را که عرض کردم، داشت، تنها انتساب آن به معصوم معتبر می‌شود، اما قرار نیست بتواند مستند ما در نظری باشد. به عبارت دیگر شرایط سندی، شرط لازم است، اما شرط کافی نیست.

حال اگر حدیثی شرط لازم را داشت، برای آن‌که بتوانیم حدیثی را مبنای علم و عمل قرار دهیم، لازم است دارای یک سری ویژگی‌های متنی هم باشد.

۱- حدیث از روی تقیه نبوده و معصومj در صدد بیان حکم واقعی بوده باشند. البته یادآوری این نکته مهم است که حمل روایتی بر تقیه، قاعده‌های خاص خود را دارد و نمی‌توان هر روایتی را که خوش‌آیند ما نبوده یا موافق نظر ما نیست، به بهانه‌های مختلف از جمله مخالفت با اجماع و شهرت، حمل بر تقیه کرد.

۲- دلالت متن حدیث بر موضوع مورد نظر درست باشد. یعنی هم معنای روایت را درست متوجه شویم و هم مراقبت شود تا گرفتار قیاس و مانند آن نشویم.

البته بعضی از بزرگان، شرایط دیگری مانند شهرت یا عدم اعراض فقها یا محدثین یا مفسرین را قائل شده‌اند که به جز در موارد خاص مانند انواعی خاص از قضاوت، مورد قبول ما نیست و آن را به تفصیل هم در مباحث علم حدیث و هم در مباحث فقه و اصول بیان کرده‌ایم.

* ویژگی‌های تکمیلی:

روایاتی که شرایط مذکور را داشت، می‌تواند مورد استناد قرار گیرد، اما لازم است نکات دیگری را که عرض می‌کنم، مد نظر قرار دهیم.

۱- روایت مخالف عقل نباشد یا بتوان برای آن توجیه عقلی مناسبی پیدا کرد و اگر چنین نبود، آن را ترک می‌کنیم تا زمان ظهور امامj که تکلیف آن را مشخص فرمایند، چرا که عقل مبنا و معیار شناخت حق از باطل است. البته تذکر این نکته نیز لازم است که بین تعقل و عقل‌گرایی با فلسفه و تفلسف، تفاوت از زمین تا آسمان است.

۲- عدم مخالفت قطعی با قرآن.

۳- عدم مخالفت قطعی با سنت قطعیه رسول اللهp و سایر معصومینb یا شأن ایشان.

۴- عدم مخالفت قطعی با تاریخ قطعی.

۵- عدم مخالفت قطعی با قطعیات سایر علوم.

آری! اگر ظاهر روایت صحیح السندی با قرآن، سنت قطعیه، تاریخ یا علوم قطعی مخالفت داشت و راه عقلی مناسبی هم برای حل آن نبود، آن را ترک می‌کنیم تا زمان حضور خود امامj که تکلیف آن را روشن کنند.

* چند نکته:

در رابطه با معیارهایی که عرض کردم، یعنی عدم مخالفت روایت با عقل، قرآن، سنت قطعیه و علوم، باید به این نکات توجه کرد:

۱- جمعی از بدیهیات ظاهراً عقلانی است و خلافی در آن نیست، اما هر آن‌چه ما عقلانی می‌پنداریم قرار نیست لزوماً عقلانی باشد. کما این‌که بسیاری از معجزات انبیا و رسل به هیچ عنوان با عقل یا علمی که هم‌اکنون کسب شده است، قابل توجیه نیست. در ضمن بین بدیهیات عقلی و بدیهیات فلسفی تفاوت است. در ضمن باید مراقب باشیم که بین بدیهیات عقلی با قطعیات عقلی یا قطعیات علمی تفاوت است.

۲- هر آن‌چه از ظاهر قرآن فهمیدیم، نمی‌توانیم حمل بر صحت کنیم، چرا که برداشت از ظاهر قرآن قواعد خاص خود را دارد که حتما باید رعایت شود، اما چنان چه این قواعد رعایت شد، حجت است.

۳- بسیاری از سنن قطعیه‌ای که در کتب آمده است، از قطعیت لازم برخوردار نیست و همین‌طور است بسیاری از ارکان مذهب، چه از اصول و چه از فروع، که علما به آن تصریح فرموده‌اند. کما این که بسیاری از اعتقادات علما یا مردم امروز در زمان زعامت احمد بن محمد بن عیسی الاشعری، منجر به اخراج از قم و خلع از مرجعیت علمی یا حدیثی می‌شد. آری! سنت‌های قطعیه دلایلی قوی و خدشه ناپذیر می‌خواهد و طبیعتاً مسائلی که بزرگان در آن اختلاف نظر داشته‌اند، نمی‌تواند جزء سنت‌های قطعیه باشد.

۴- مطابقت با تاریخ نیز چنین است.

۵- علوم نیز در حال تکمیل و اصلاح هستند و حتی دوره ما که کثیری تصور می‌کنند، علم در جایگاه فوق‌العاده خود قرار گرفته است، هنوز هر چند وقت یک‌بار مسأله‌ای مطرح شده و جایگاه ویژه‌ای نزد اهل فن پیدا می‌کند و بعد مردود می‌شود. در ضمن بعضی از علوم، کوهی است که بر کاه بنا شده است و هر چند عظیم و قوی به نظر آید، باز هم بنیان آن سست است.

البته برخی دلایل دیگری را هم ذکر کرده‌اند مانند عدم مخالفت با فطرت و عدم وجود کلمات رکیک که هر چند واقعاً نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت، اما عنایت به تذکرات بالا، همه این موارد را حل می‌کند. إن شاء الله.

این نکته را هم درباره فطرت عرض کنم که کم نیستند مسائل فطری که در بعضی از جوامع بشری کاملاً بر خلاف چیزی هستند که به نظر ما فطری می‌رسد، لذا جمعی از مخالفین، بعضی از مسائل فطری مورد نظر ما را غیر فطری می‌دانند و مثال‌های نقض متعددی هم در رد فطری بودن آن، بیان می‌کنند و این نشان از آن است که یا اصلاً فطرت واحدی در بسیاری از موارد وجود ندارد یا فطرت چنان دست‌خوش عوامل بیرونی می‌شود که می‌تواند مسائل خلاف فطرت را فطری نشان دهد. البته با توجه به دیدگاه درون دینی، اعتقاد ما بر این است که این به ظاهر فطرت‌ها، دست‌خوش عوامل بیرونی بوده و در اصل فطری نیستند.

در مورد وجود کلمات رکیک یا مطالب خلاف شأن ائمه هم توجه به این نکته لازم است که عباراتی که برای عده‌ای رکیک به نظر می‌رسد، در بعضی از اقشار نه تنها وجود داشته و اشکالی ندارد، بلکه لازمه قطعی این اقشار هم می‌باشد. این کلام برای افرادی که در زمینه پزشکی، حقوق یا طلابی که دروس خاصی را در فقه گذرانده‌اند، کاملاً محسوس است. لذا صرف این که مطلبی از نظر ما رکیک باشد، دلیل بر رکیک بودن آن نیست، اما گاهی به قرائنی می‌توان چنین مطلبی را پذیرفت. خلاف شأن ائمهb بودن هم مانند همین مورد است. حال بماند که فرهنگ اقوام مختلف با هم و فرهنگ یک قوم در زمان‌های مختلف، تفاوت‌هایی دارد و می‌بینیم که هم‌اکنون بعضی مطالب در فرهنگ ما رکیک  ناپسند است، در حالی که در گذشته چنین نبوده و جالب آن‌که به دست یا غلط، بر عکس این هم دیده می‌شود.

در پایان اشاره به این نکته تکراری که بارها به آن تأکید شده، الزامی است که در کثیری از موارد، اگر حدیثی به لحاظ متن و سند برای ما قابل قبول نبود، نمی‌توانیم آن را دور انداخته و به عبارتی به دیوار بکوبیم بلکه باید آن را کنار بگذاریم تا امامf، تکلیف آن را مشخص کنند.

لازم به ذکر است که عبارت فاضربوه علی الجدار که مصطلح شده و تصور می‌شود از روایات معصومینb است، حتی در کتاب بحارالأنوار و مستدرک الوسائل هم یافت نمی‌شود و تنها در کتابی منسوب به ابوغالب الزراری آمده است که هم انتساب آن به این عالم بزرگوار معتبر نیست و هم مرسل است، دیگران هم از امثال این کتاب نقل کرده‌اند. البته مشابه این معنا با عبارات دیگری هم به کار رفته است که وضعیتی مانند همین عبارت دارند.

در پایان این بحث و به جهت حسن ختام آن، حدیثی را روایت می‌کنم که تأمل در معنای آن، خصوصاً در بحث فاضربوه علی الجدار، بسیار مفید و ارزشمند است.

این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی در الکافی (ح ۲۲۷۰) از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از حسن بن محبوب از جمیل به صالح از ابوعبیدة الحذاء که همگی از اجلای ثقات امامیه می‌باشند، روایت کرده است که امام باقرj فرمودند: «وَ اللهِ! إنَّ أحَبَّ أصْحابی إلَیَّ، أوْرَعُهُمْ وَ أفْقَهُهُمْ وَ أکْتَمُهُمْ لِحَدیثِنا وَ إنَّ أسْوَأهُمْ عِنْدی حالًا وَ أمْقَتَهُمْ لَلَّذی إذا سَمِعَ الحَدیثَ یُنْسَبُ إلَیْنا وَ یُرْوَی عَنّا، فَلَمْ یَقْبَلْهُ اشْمَأزَّ مِنْهُ وَ جَحَدَهُ وَ کَفَّرَ مَنْ دانَ بِهِ وَ هوَ لا یَدْری لَعَلَّ الحَدیثَ مِنْ عِنْدِنا خَرَجَ وَ إلَیْنا اُسْنِدَ، فَیَکونَ بِذَلِکَ خارِجا عَنْ وَلایَتِنا.» یعنی «قسم به الله! به یقین محبوب‌ترین یارانم نزد من، باورع‌ترین، فقیه‌ترین و رازدارترین آن‌ها برای حدیث ما است و بدحال‌ترین و ناخوش‌آیندترین آن‌ها نزد من آن کسی است که حدیثی که سندش به ما می‌رسد و از ما روایت می‌شود را بشنود، اما به جهت ناخوش‌آیندی از او قبولش نکند و آن را انکار نماید و هر که را به آن باور داشته باشد، تکفیر کند و او نمی‌داند، چه بسا حدیث از جانب ما خارج شده باشد و سندش به سوی ما باشد، پس به این واسطه خارج شده از ولایت ما باشد.»

بحث علم الحدیث ما تا این‌جا تکمیل و تمام تا إن شاء الله از جلسه آینده بخش متمم و تکمیلی را که چند مبحث متفرق هست و بعضا در اصول فقه یا عقائد و … مفصل بحث کرده‌ایم، به اختصار خدمتتان شرع می‌کنیم.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه