$
جلسه گذشته چند مطلب مقدماتی را درباره غلاة عرض کردم و دو مورد را که شهرستانی در الملل و النحل نام برده بود، توضیح دادم.
امروز إن شاء الله چند مورد دیگر را هم مرور خواهیم کرد و مقداری هم میماند برای جلسه آینده.
– علیائیه: او اینان را پیروان علیاء بن ذراع الدوسی الاسدی میداند که امیرالمؤمنینj را برتر از حضرت رسول اللهp میدانستند. او مینویسد که این گروه علیj را خدا میدانستند و برای همه اصحاب کسا شامل حضرت رسول الله، امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه کبری و حسنینb، شأن خدایی قائل بودند. عبارت کوتاه او در معرفی این فرقه، پر از تشویش است. ظاهراً برخی از صوفیه، اعم از شیعه و سنی، برای امیرمؤمنانj شأنیت خدایی قایل هستند، اما تعمیم این شأنیت به سایر اصحاب کسا، ظاهراً وجود ندارد.
– مغیریه: از آنجا که این گروه ظاهراً وجود داشتهاند خود به معرفی آنها میپردازیم. مؤسس این گروه، مغیره بن سعید العجلی است.
او از پیروان زیدیه بوده که پس از شهادت محمد بن عبدالله بن حسن، او را قائم آل محمد دانست. پشت دروازه کوفه بر علیه خالد بن عبدالله القری که والی آنجا بود، قیام کرد. او و همراهانش پس از شکست خوردن از والی کوفه، سوزانده شدند.
ظاهراً به جهت اعتقاد افراطیش به زیدیه، با امام باقرj خصومت داشته و از آنجا که رهبری گروهی را به عهده داشت، توانست به کمک یارانش کتب امامیه را گرفته و اعتقادات باطل را در آن وارد کند. آنها با امکاناتی که داشتند، سعی در نشر آن کتب بین شیعیان مینمودند و صراحتاً ملعون امام صادق و امام رضاc واقع شدند.
از سخنان ائمه بر میآید که بیشترین اقدام او، جعل احادیثی غلوآمیز در فضیلت ائمهb است. لذا باید او را جزء غلات نیز دانست.
حقیر تا به حال حدیثی نشنیدهام که معلوم و قطعی باشد از این شخص یا گروهش بوده باشد، اما اگر حدیثی موجود بود، با توجه عنادش، به هیچ کدام از روایات او و یارانش چه در باب اصول عقائد باشد و چه فقه و چه تفسیر و غیر اینها، نمیتوان اعتماد کرد.
این گروه در زمان کوتاهی از بین رفتند.
– منصوریه: شهرستانی این افراد را پیروان ابومنصور العجلی میداند که نزد امام باقرj جایگاهی داشت، اما امامj از او روی برگردانند. مینویسند با جمعی از اهل عراق خروج کرد، اما یوسف بن عمر الثقفی از حال او مطلع شد و او را مصلوب کرد. در ادامه میگوید که اینان معتقد بودند علیj به آسمان رفت و الله را ملاقات کرد و الله تعالی به سر او دست کشید و فرمود که پسر عزیزم نزول کن و از جانب من به مردم ابلاغ کن. لذا علیj قطعهای است از آسمان افتاده و الهی.
او میگوید که اینان معتقدند که رسالت هرگز منقطع نمیشود و در بهشت مردی است که همان امام زمان است و جهنم مردی که دشمن امام است. محرمات نیز مردانی هستند که الله تعالی به دشمنی آنها دستور داده است و فرائض مردانی که الله تعالی دوستی آنان را امر کرده است. او مینویسید آنها قتل دشمنان خود را جایز دانسته و تصرف در اموال و زنان آنها را حلال میدانند.
لازم به ذکر است که این لاطائلات بیشتر شبیه سخن شعرا و بعضی جهله صوفیه است که در بین فرق مختلف شیعه در طول تاریخ چنین افرادی شناسایی نشدهاند و ظاهراً وجود نداشته و کسی نیز شخصی را به نام ابومنصور العجلی، جزء اصحاب ائمهb، ذکر نکرده است.
به نظر میرسد ریشه این سخن شهرستانی نیز همان ریشه مطالب قبلی او است.
– خطابیه: از آنجا که این گروه نیز وجود داشتهاند، خود به معرفی آنها خواهیم پرداخت. این فرقه تأسیس ابوالخطاب، محمد بن مقلاص الاسدی الکوفی است. او از ثقات اصحاب امام صادقj بود که غالی شد و معتقد به الوهیت ایشان گردید. البته برخی گفتهاند که قائل به حلول الله تعالی در جسم ایشان شد. به این ترتیب، او امامj را خدا دانسته و خود را پیامبر ایشان میخواند.
عدهای از شیعیان به جهت اعتماد زیادی که به او داشتند، به او گرویدند تا سخنان شدید امامj در رد و لعن او را شنیدند. نتیجتاً کثیری از او روی گرداندند و این فرقه در همان زمان از بین رفت.
– کیائیه: شهرستانی این افراد را اتباع احمد بن الکیال میداند که در زمان امام صادقj میزیست. در ادامه میگوید که او مطلبی از امامj در علوم مختلف میشنید و با عقائد باطل خود میآمیخت و در هر باب کتابی مینوشت که تا به حال نه کسی شنیده بود و نه معقول مینمود.
او مینویسد که امام عسکریj از بدعتهای او آگاه شده و ضمن برائت از او، لعنش کردند و او که از این ماجرا مطلع شد ابتدا ادعای امامت و سپس ادعای قائمیت کرد. سپس مطالب نسبتاً مفصلی درباره عقائد او مینویسد.
لازم است عرض شود که شخصی به نام احمد بن مکیال نه در کتب رجال ذکر شده است و نه در کتب تراجم و تاریخ و نه نامی از پیروان او آمده است.
– هشامیه: او این گروه را به هشام بن حکم، صحابی بزرگوار امام صادق و امام کاظمc منسوب میکند.
هشام همان کسی که مخالفان از قدرت مباحثه او در ترس بوده و از مواجهه با او خودداری میکردند.
مطالبی در ذم او گزارش شده است که از جهت اعتبار، سنداً و متناً، کاملاً ضعیف است و بعید نیست که انتساب اینگونه عقائد به این صحابی بزرگوار ائمهb، از روی بغض و کینه باشد که مخالفین امامیه به او نسبت دادهاند. آری اگر مطلبی از مطالبی که به او نسبت میدهند، درست باشد، میتوان او را زندیقی از زنادقه دانست که پس از هدایت، گرفتار گمراهی شده است و این در حالی است که چنین چیزهایی وجود ندارد.
لازم به ذکر است که در طول تاریخ برای او پیروانی نقل نشده است و اثری از آنها در کتب رجال و تراجم نیست.
– نعمانیه: او این گروه را به ابوجعفر، محمد بن نعمان الاحول منسوب میکند.
شیعیان به او مؤمن الطاق میگویند و مخالفین لقب شیطان الطاق میدهند. او همان کسی است که ابوحنیفه، بارها و بارها ضربت مناظره با او را چشیده و به همین جهت مبغوض مخالفین است.
امامj خودش و اعتقاداتش را تأیید میکردند، اما روشش را در مناظره نمیپسندیدند. مطالبی که از اعتقادات باطل به او نسبت میدهند، مانند مطالبی است که به هشام بن حکم نسبت میدهند و حکم آن همان است که گفته شد.
در مورد دیگر بماند برای جلسه آینده تا در پایان آن، بنده هم مطالب مهمی را به اختصار اضافه کنم که به نظرم جنبه کاربردی دارد.
و صلی الله علی محمد و آله