$
جلسه گذشته چند روایت را خواندیم، امشب روایت آخر را بخوانیم و به چمعبندی برسیم. أن شاء الله.
حدیث چهارم: روایت منصور بن حازم
۱۱/۴- الکافی (ح ۱۹۵): علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبینجران عن عاصم بن حمید عن منصور بن حازم قال: «قُلْتُ لِأبیعَبْدِاللهِj: «ما بالی أسْألُکَ عَنِ الْمَسْألَةِ، فَتُجیبُنی فیها بِالْجَوابِ. ثُمَّ یَجیئُکَ غَیْری، فَتُجیبُهُ فیها بِجَوابٍ آخَرَ.» فَقالَ: «إنّا نُجیبُ النّاسَ عَلَی الزّیادَةِ وَ النُّقْصانِ.»» قالَ: «قُلْتُ: «فَأخْبِرْنی عَنْ أصْحابِ رَسولِ اللهِp، صَدَقوا عَلَی مُحَمَّدٍp، أمْ کَذَبوا؟» قالَ: «بَلْ صَدَقوا.»» قالَ: «قُلْتُ: «فَما بالُهُمُ اخْتَلَفوا؟» فَقالَ: «أ ما تَعْلَمُ أنَّ الرَّجُلَ کانَ یَأتی رَسولَ اللهِp، فَیَسْألُهُ عَنِ الْمَسْألَةِ، فَیُجیبُهُ فیها بِالْجَوابِ. ثُمَّ یُجیبُهُ بَعْدَ ذَلِکَ ما یَنْسَخُ ذَلِکَ الْجَوابَ، فَنَسَخَتِ الْأحادیثُ بَعْضُها بَعْضا».
* ترجمه: منصور بن حازم روایت کرد: «به امام صادقj عرض کردم: «چگونه است که از شما از مسألهای میپرسم، پس مرا در آن جوابی میفرمایید. سپس غیر من نزد شما میآید، پس او را در آن به جوابی دیگر جواب میفرمایید.» پس فرمودند: «ما مردم را به کم و زیاد جواب میدهیم.» (راوی) گوید: «عرض کردم: «مرا از اصحاب رسول اللهp خبر کنید که آیا بر محمدp راست بستند یا دروغ بستند؟» فرمودند: «بلکه راست گفتند»». (راوی) گوید: «عرض کردم: «پس به چه جهت اختلاف کردند؟» پس فرمودند: «آیا نمیدانی که فردی نزد رسول اللهp میآمد، پس از سؤالی از ایشان سؤالی میپرسید و او را در آن به جوابی جواب میدادند. سپس بعد آن به آنچه آن جواب را نسخ میکرد، جوابی میآمد، پس بعضی احادیث، بعضی (دیگر) را نسخ میکرد.»»
* بررسی سند: در سند این روایت همه افراد از ثقات میباشند و در نتیجه انتساب این فرمایشات به امامj معتبر است.
* بررسی متن:
این روایت از دو بخش تشکیل شده است که بن نظر میرسد مستقل از هم است.
در بخش دوم این روایت، امامj تصریح به ناسخ و منسوخ در فرمایشات حضرت رسول اللهp دارند که تعمیم آن به قسمت اول مشکل است، چرا که در بخش اول، علت دو نوع پاسخ خود را کم و زیاد در پاسخ بر اساس شرایط سؤالکننده دانستهاند که قاعدتاً به مقتضای حکمت بنا بر حال سؤال و سؤال کننده متفاوت میشود و ناسخ و منسوخ به معنای متعارف نیست.
فراموش نکنیم که وقتی امام به نفر جوابی میدهند و به نفر دیگر، جوابی دیگر، همواره به این معنا نیست که این دو جواب متناقض هستند، بلکه چند حالت ممکن است.
۱- متناقض باشند.
۲- متخالف باشند.
۳- فقط متفاوت باشند.
۴- کم و زیاد باشد که حالتها و معانی مختلفی میتوان برای آن فرض کرد.
حال منظور از کم و زیاد در روایت به وضوح معلوم نیست که چیست، اما ممکن است شامل یکی از چند معنا یا بعضی از آنها باشد که عرض میکنم.
۱- مبین همان تقیه باشد که در روایت قبلی اشاره شده بود و این از کم و زیاد در پذیرش موافقان و مخالفان ایشان است. در این صورت منظور از نقصان، دو چیز میتواند باشد. یکی اینکه امام در شرایط تقیه مثلا دو پهلو و چند وجهی پاسخ دهند و در غیر آن واضح و کامل و دوم اینکه جواب تقیهای امامj را به جهت غیر واقعی بودن، مصداق نقصان بگیریم و جواب اصلی و کامل امامj را مصداق زیاده.
۲- این نقصان و زیاده به جهت اندازه درک و فهم و شأنیت علمی افراد باشد که در موافقین ایشان نیز هست که عرض کردیم این نیز مقتضای حکمت است. مثلا یک بار بسیار مختصر و سطحی پاسخ دادهاند و باری دیگر، مفصل و تفصیلی.
۳- این نقصان و زیاده به جهت شرایط راوی و سؤال او باشد که برای دیگران معلوم نیست و تصور تفاوتدر جواب برای آنها پیش آمده است.
۴- روایتی در بحث اجتهاد و تقلید روایت معتبری داشتیم که اگر کسی به امامj مراجعه میکرد، امامj بر مبنای مذهب سؤالکننده پاسخ او را میفرمودند و این کار را به صحابی خود هم توصیه کردند. اینجا هم مانند حالت اول میتوان پای نقصان و زیاده را باز کرد و به اینها معنا کرد.
روایت را یکبار با هم مرور کنیم:
۱۲/۵- الرجال للکشی (ش ۴۷۰): حَدَّثَنی حِمْدَوَیْهِ وَ إبْراهیمُ ابْنا نُصَیْرٍ قالا حَدَّثَنا یَعْقوبُ بْنُ یَزیدَ عَنْ ابْنِ أبیعُمَیْرٍ عَنْ حَسَیْنِ بْنِ مُعاذٍ عَنْ أبیهِ، مَعاذِ بْنِ مَسْلِمٍ النَّحْویِّ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ(j) قالَ لی: «بَلَغَنی أنَّکَ تَقْعُدُ فی الْجامِعِ، فَتُفْتی النّاسَ!» قالَ: «قُلْتُ: «نَعَمْ! وَ قَدْ أرَدْتُ أنْ أسْألَکَ عَنْ ذَلِکَ قَبْلَ أنْ أخْرُجَ. إنّی أقْعُدُ فی الْمَسْجِدِ، فَیَجیءُ الرَّجُلُ یَسْألُنی عَنِ الشَّیْءِ. فَإذا عَرَفْتُهُ بِالْخِلافِ لَکُمْ، أخْبَرْتُهُ بِما یَفْعَلونَ وَ یَجیءُ الرَّجُلُ أعْرِفُهُ بِحُبِّکُمْ أوْ مَوَدَّتِکُمْ، فَاُخْبِرُهُ بِما جاءَ عَنْکُمْ وَ یَجیءُ الرَّجُلُ لا أعْرِفُهُ وَ لا أدْری مَنْ هُوَ، فَأقولُ جاءَ عَنْ فُلانٍ کَذا وَ جاءَ عَنْ فُلانٍ کَذا، فَاُدْخِلُ قَوْلَکُمْ فیما بَیْنَ ذَلِکَ.»» قالَ: «فَقالَ لی: «اصْنَعْ کَذا، فَإنّی کَذا أصْنَعُ.»»
شاید مورد پنجم و ششمی هم بتوان مطرح کرد که فعلا به ذهن من نمیرسد.
نکته جالب توجه و البته خارج از موضوع این بحث، این فرمایش امامj است که اصحاب حضرت رسول اللهp به ایشان دروغ نبستند و این در حالی است که به دلایل عقلی و نقلی متعدد، میدانیم که چنین چیزی نیست و متأسفانهای عدهای از صحابه رسول اللهp به ایشان دروغ بستند، لذا در اینجا یا افرادی در مجلس امامj بودهاند و ایشان تقیه کردهاند و این فرمایش را داشتهاند و یا منظور سؤالکننده و به تبع آن منظور پاسخدهنده که امامj میباشند، اصحاب خاصی بوده است.
* جمعبندی نهایی:
قبل از جمعبندی نهایی این بحث لازم است به نکتهای کلامی اشاره کنم که آیا حضرات ائمهb قابلیت تشریع داشتهاند یا خیر، فقط مبین و مفسر نظرات شارع که الله تعالی و به اذن او و در مواردی نبی مکرمp بودهاند، میباشند.
نظر مشهور بین ما که حقیر هم تابع آن هستم، گزینه دوم است که ائمهb نقشی در تشریع ندارند و فقط مبین و مفسر شریعت هستند، البته مبینین و مفسرینی که علمشان وحیانی است. البته افرادی هستند که گزینه اول را در عمل پذیرفتهاند.
حال قبل از جمعبندی در این بحث، باید ببینید دلایل هر کدام چیست و شما در نهایت به چه نتیجهای میرسید.
اگر به نتیجهای مخالف نظر مشهور رسیدید و حق تشریع برای ایشان هم قائل بودید، طبیعتا تقدم و تأخیر زمان صدور روایات مهم میشود و روایت متأخر ناسخ روایت متقدم میشود، چه در یک معصوم باشد و چه در چند معصوم. یعنی اگر کسی این مطلب را پذیرفت، در بسیاری از موارد روایت ائمه بعدی، روایت امام قبل را نسخ میکند. مگر دلیل دیگری در تعارض آنها معلوم شود.
اما اگر کسی نظر مشهور را بپذیرد، وضع فرق میکند و تقوم و تأخر صدور روایت، اصلا اهمیت ندارد.
آنچه حقیر در اینجا به عنوان جمعبندی عرض میکنم، بر مبنای خودم که مبنای مشهور است، میباشد.
جمعبندی بحث آنکه ناسخ و منسوخ نه تنها در آیات قرآن، بلکه در روایات معصومینb هم وجود داشته، اما طبیعتا دو نکته درباره آن مطرح است:
۱- جنس تعدادی از ناسخ و منسوخها در آیات قرآن و روایات نبوی که حق تشریع داشتهاند، با جنس ناسخ و منسوخها در کلام معصومینb تفاوت داشته است.
۲- هر مورد مظنون به ناسخ و منسوخ باید علتی داشته باشد و لازم است تلاش شود تا آن علت کشف شود و اگر کشف شد، بر اساس همان عمل کرد، اما اگر نشد و دو روایت متعارض ماند، باید بر اساس مبانی حل تعارضی که پذیرفتهایم عمل کرد.
و صلی الله علی محمد و آله