$
جلسه قبل درباره استناد به اجماع در باب لزوم تقلید از اعلم صحبت کردیم و چند نکته مقدماتی را عرض کردم.
اما برویم سراغ مطالب و اشکالات و نکات اصلی بحث که در چند بند عرض میکنم.
۱- بر مباحث اجماع، عرض کردیم که اجماع منقول، صرفاً به جهت منقول بودنش، دلیل بر ابطال و نادیده گرفتنش نیست، چرا که اگر ما نوعی از اجماع را قبول داشته باشیم و آن را کاشف از رأی معصوم بدانیم، چه خودمان، آن اجماع را تحصیل کرده باشیم و تا حدودی چه کس دیگری که خودش و تحقیقش مورد اعتماد ما است، آن را به دست آورده باشد، هر دو اینها قابل قبول است. البته این راه دوم، یعنی کسی که خودش و تحقیقش مورد اعتماد ما باشد، هر چند از نظر تئوری قابل قبول است، اما با توجه به موارد متعددی که در فقه و اصول دیدهایم و نمونهاش را هم در دو فرمایش مرحوم حکیم در همین مسأله دیدیم، واقعاً محل تأمل است و یا باید از آن در عمل صرفنظر کرد یا در تعریف به اعتماد به بزرگان و محقق بودن آنها، خصوصا این مورد اخیر، تجدید نظر کرد.
خلاصه اینکه ما در تئوری با این قسمت فرمایش آخوند موافق نیستیم، اما در عمل، بحث دیگری است.
۲- اما در مورد محتمل المدرکیه بودن، به نظر حقیر این اجماع، قطعاً مدرکی است و میدانیم که اجماع مدرکی حجیتی ندارد و لازم است به مدارک آن مراجعه شود. اما اگر کسی زیر بار این قطعیت نرود، بعید میدانم منکر محتمل المدرکیه بودن آن بشود که باز هم نتیجه عدم حجیت است. لذا این قسمت را با مرحوم آخوند موافق هستیم.
۳- حالا اگر فرض کنیم که مدرکی نباشد، بارها عرض کردهام که اول باید معلوم شود که ما کدام نوع یا انواع از اجماع را کاشف از رأی معصومj و در نتیجه حجت میدانیم و بعد باید ببینیم آیا اجماعی که خودمان تحصیل کردهایم یا محقق مورد اعتماد ما به دست آورده است، همان اجماعی است که برای ما حجت است؟ یا اجماع دیگری است و فقط در لفظ مشترک هستند.
۴- حالا اگر اجماع مورد نظر ما، از آن انواعی باشد که اجماع کل را میخواهد، مخالفت عدهای از اجلا با آن که نمونههایی از آن را عرض کردم، صغرای اجماع را به هم میزند، اما گر از مواردی است که اجماع کل را نمیخواهد باید دید که واقعاً اجماع مورد نظر حاصل شده است یا خیر.
۵- دیدهام که بعضی از بزرگان اشکال دیگری هم مطرح کردهاند که این مسأله، مسألهای عقلیه است و نه شرعیه و در مسائل عقلیه، اجماع تعبدی جایگاهی ندارد.
این فرمایش و اشکال، به چند دلیل مورد قبول ما نیست. مثلاً اینکه اگر واقعاً اجماعی کاشف از نظر معصومj یا شارع بود، هر چه میخواهد باشد، باشد، امضای شارع یا نماینده او، حجت است، کما اینکه ردع آنها را نباید نادیده گرفت.
۶- مطلبی در باب دو ادعای مرحوم سید حکیم جا افتاد که اینجا عرض کنم. مرحوم صاحب جواهر (ج ۴۰، ص ۴۵) میفرماید که ادعای اجماع از طرف محقق برایشان معلوم نشده که عرض کردم ما هم پیدا نکردیم و احتمالاً مرحوم سید حکیم این ادعای اجماع از جانب محقق را در جایی دیدهاند و نقل کردهاند که مرحوم صاحب جواهر هم دیده است.
بعد از آن، مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند که منظور سید نیز امامت عظمی است، یعنی لازم است امام، اعلم مردم باشد، که البته این اعلمیت در کنار عصمت و . . . از مسلمات نزد شیعه است و نه مرجع تقلید به معنای متعارف آن، که این فرمایش را هر چند حقیر قبول دارم که امام معصومj باید اعلم زمان خودش باشد، اما پیش از این عرض کردم که حقیر این ادعا را که سید مرتضی در الذریعة ادعای اجماع کرده است، پیدا نکردم و إن شاء الله وقتی اهل فضل و تحقیق پیدا کردند، ما هم آن را مد نظر قرار خواهیم داد.
۷- در ضمن دیدیم که مرحوم شیخ اعظم شهرت در زمان خود را عدم لزوم تقلید از اعلم میدانند و این نشانه تعدد موافقان رجوع به عالم با وجود اعلم است که همه اینکه به نوعی اجماع شکن است..
* جمعبندی این بخش:
خلاصه اینکه نه اجماع حجت است و نه مسأله لزوم رجوع به اعلم، اجماعی است و همین اتفاق نظری هم که بین محققان هست، ناشی از مدرک است که باید آنها را ملاحظه کرد.
* استدلال به شهرت در لزوم تقلید از اعلم:
همانطور که عرض کردم، مرحوم آخوند، در مسأله مورد بحث، متعرض شهرت نشدهاند، اما دیگرانی پای آن را وسط کشیدهاند که به ناچار باید به آن بپردازیم.
ابتدا باید عرض کنم که شهرت مرتبه پایینتری از اجماع است و بر خلاف اجماع که معمولاً محقق نمیشود، شهرت، حتی عظیمه آن، به کرات در فقه و غیر آن در ازمنه مختلف دیده میشود.
به عنوان نمونه در همین مسأله مورد ما، حداقل در زمانه ما، فتوای مشهور بر لزوم تقلید از اعلم است، کما اینکه بنا به ادعای مرحوم شیخ اعظم، شهرت در زمان ایشان، بر تخییر در این موضوع بوده است.
حالا باید ببینیم صغری و کبرای مطلب مورد قبول است یا خیر. یعنی اولاً، آیا لزوم تقلید از اعلم واقعاً فتوای مشهور بین فقها است یا خیر؟ و ثانیاً، آیا این شهرت، حجت است یا خیر؟
نکته اول اینکه، این شهرت، نه از نوع حدیثی که است و نه از نوع فتوایی، بلکه شهرت عمله است. پس بحث اول روی کبرای مسأله است که آیا شهرت عملیه، حجت است یا خیر که یک بحث اصولی مهم و پر کاربرد است. افرادی مثل ما که شهرتهای سهگانه را حجت نمیدانند، تکلیفشان روشن است و با کبری مشکل دارند و طبیعتا نمیتوانند به شهرتهای سهگانه و از جمله شهرت عملیه استناد کنند، اما کسانی که به هر دلیلی این شهرت را حجت میدانند، خوب است به چند سؤال پاسخ دهند. مانند اینکه این بزرگواران با شهرتهای مخالف این شهرت، مانند آنچه شیخ اعظم در زمان خود ادعا کردند چه میکنند. بنا بر به ادعای ایشان که هم حسی بوده و هم محصل، شهرت زمان ایشان در عدم لزوم تقلید ازاعلم بوده است. خب! آن شهرت زمان شیخ و صاحب جواهر و … حجت است یا این شهرت زمان ما یا هر زمان دیگری؟
* جمعبندی این بخش:
بر ما که انواع شهرت و از جمله شهرت عملیه را حجت نمیدانیم، تکلیف روشن است و نمیتوانیم به آن استناد کنیم و باید سراف بقیه ادله برویم، اما آنهایی که حجت میدانند، خوب است به سؤالات و ابهاماتی که وجود دارد و نمونهاش را عرض کردم، بپردازند و وقتی پاسخ آنها روشن شد، سراغ شهرت بروند.
و صلی الله علی محمد و آله