$


رجال و درایه - جلسه ۸۵

$

* فایده چهاردهم: آیا می‌توان برای حدیث، سند معتبر جعل کرد؟

یکی از مطالبی که به نظر می‌رسد اخیراً بیش‌تر مطرح شده و گویندگان آن حالتی حق به جانب می‌گیرند و به محدثین به طور عام و رجالیون به طور خاص اشکال می‌کنند، این است که همان‌طور که می‌توان متن حدیث را تحریف یا جعل کرد، می‌توان سند معتبری هم برای حدیثی نادرست تحریف یا جعل نمود تا حتی متخصصان علم رجال را هم فریفت و حدیث را به خورد آن‌ها داد.

ابتدا ببینیم افرادی که چنین شبهه‌ای می‌کنند و بر سر حرف خود هستند، چه می‌کنند، تا بعد ببینیم این شبهه وارد هست یا خیر.

– دسته اول، به این بهانه ناچارند رجوع به روایات را تعطیل کنند و عموماً پای قرآن و عقل را وسط کشیده و سعی می‌کنند به کمک این دو، مثلاً همه مسائل را حل کنند که خودش برای خودش مرامی است، اما نکته در این‌جا است که بسیاری از مطالبی را که در فقه یا عقائد به آن معتقد هستند، از روایات پذیرفته‌اند و عملاً جاره‌ای ندارند جز این‌که پا را در مستندات خود از قرآن و عقل فراتر گذاشته و به روایات متوسل شوند و از آن‌جایی که چنین اشکالی به علم رجال دارند، به زعم خود راه‌هایی را پذیرفتن حدیث بدون علم رجال مطرح می‌کنند.

– دسته دوم، بر عکس دسته اول هستند و به جای رها کردن احادیث، علم رجال را تعطیل کرده و مبناهای دیگری برای تأیید احادیث مطرح می‌کنند و از همین ابتدا مانند دسته اول در انتهای راه می‌شوند.

بعضی از راه‌هایی را که این افراد جای‌گزین علم رجال می‌کنند، به اجمال با هم مرور می‌کنیم.

۱- عده‌ای پای شهرت روایی یا عملی را پیش می‌کشند و آن را جای‌گزین برای علم رجال می‌کنند.

در این‌جا دو مسأله مطرح می‌شود. اول این‌که اگر کسی دلایل حجیت شهرت‌ها را نپذیرد و آن‌ها را معتبر نداند، طبیعتاً این دو به کارش نمی‌آید

دوم این‌که دلایل اصلی شهرت عملی و روایی، روایات هستند و قاعدتاً برای این دسته نمی‌توانند کاربرد داشته باشند، چرا که این روایات یا اعتبارشان را از بررسی‌های رجالی می‌گیرند که توسط این‌ها انکار شده است، یا از شهرت که در این‌جا گرفتار دور می‌شود.

۲- عده‌ای هم عرضه به قرآن را مطرح می‌کنند که این عرضه به قرآن مطلب مهمی است و بعید می‌دانم کسی منکر آن باشد و ما هم به دلایل قوی موافق آن هستیم، اما در این‌جا مشکلی هست که اگر بسیاری از روایات را به قرآن عرضه کنیم، نه تأییدی بر آن می‌یابیم و نه مخالفتی. یعنی عملاً این مورد برای بسیاری از روایات فریقین و بلکه اکثر قاطع آن‌ها، کاربرد ندارد.

۳- عده‌ای هم پای عقل را وسط می‌کشند که البته عقل و تعقل جایگاه والایی در شریعت ما دار، اما در این‌جا هم مشکلاتی هست. مثلاً عقل در بسیاری از موارد، خصوصاً مسائلی که جنبه تعبدی دارد، یا بیانگر مسائل معجزه‌گونه است، نمی‌تواند اظهار نظری در تأیید یا رد آن‌ها کند. این افراد خواسته یا ناخواسته، عملا! در عموم موارد، پسند شخصی خود را به عنوان معقول در نظر گرفته و هر روایتی که با آن نسازد را غیر معتبر می‌دانند.

۴- عده‌ای نیز سنت قطعیه و امثال آن را مطرح می‌کنند که این مورد نیز مانند موارد بالا، در بسیاری از موارد کارآیی ندارد. حال بماند که باید دید تعریف آن‌ها از سنت قطعیه چیست؟ و معیارشان برای تشخیص این سنت قطعیه چیست؟ چرا که به نظر می‌رسد معیار مناسبی بدون در نظر گرفتن اعتبارسنجی در علوم حدیث و تاریخ برای تشخیص سنت قطعیه ندارند.

البته عده‌ای هم ترکیبی از مواردی که عرض شد یا مسائل دیگر را مطرح می‌کنند و بعضی هم عملاً به نوعی مشی انسدادی می پذیرند و با توجیهات انسدادی، به ناچار زیر بار علم رجال می‌روند.

علی ای حال، به نظر می‌رسد کسانی که این مطلب را مطرح می‌کنند، یعنی معتقدند که می‌توان سند معتبر جعل کرد و علم رجال از کشف آن عاجز است، آشنایی مناسب و تخصصی با علم رجال ندارند.

البته ما هم قبول داریم که می‌توان برای حدیث سند ساخت و می‌توان آن را به ظاهر، معتبر هم جلوه داد و حتی قبول داریم که عده‌ای این کار را کرده‌اند و باز حتی قبول داریم احادیث بسیاری را به این وسیله به خورد بعضی محدثین و فقها و علما داده‌اند و حتی نام بعضی از این افراد را هم می‌دانیم، اما نکته مهم در این‌جا است که این خدعه با کاربرد درست و دقیق علم رجال قابل شناسایی است، البته تأکید می‌کنم با کاربرد درست و دقیق و اتفاقاً این مورد نیز از وظایف مجتهد رجالی است و نه هر مدعی علم رجال.

اگر فرد رجالی شرایط پنج‌گانه اعتبار سند را که بارها عرض کرده‌ام، در نظر گرفته و به دقت آن را به کار ببندد، گرفتار این خدعه نخواهد شد.

شرایط پنج‌گانه سند به اختصار عبارت بودند از:

۱- با توجه به این‌که دوران استماع حدیث گذشته است، روایت در کتابی از کتب محدثین و علمای ما موجود باشد.

۲- انتساب کتاب به صاحب کتاب معتبر باشد. گفتیم که انتساب بعضی از کتاب‌ها به نویسندگان آن معتبر نیست و به مناسبت‌های مختلف تعدادی را بررسی کرده‌ایم.

   اگر به الفهرست مرحوم نجاشی و شیخ الطائفه یا المشیخه کتاب الفقیه مراجعه شود، می‌بینیم که طریق بعضی کتب به ایشان معتبر نیست و یکی از دلایل این‌که ما این طرق را بررسی می‌کنیم، شناسایی همین افراد ضعیف یا مجهول و مهمل است تا گرفتار این خدعه و دسیسه نشویم. در مقابل با روایاتی مواجه هستیم که ناقلان آن، نفر به نفر تا معصومj از ثقات و افراد مورد اعتماد هستند و طبیعتاً طرق یا اسناد برای ما معتبر است.

در رابطه با سایر کتب هم همین‌گونه است.

۳- صاحب کتاب در نقل خبر ثقه یعنی مورد اعتماد باشد.

۴- روایت در آن کتاب به صورت مسند و متصل باشد یعنی سلسله رجال آن تا معصومj مشخص و پیوسته باشد. البته در همان‌جا عرض کردیم که بعضی روایات مرسل از این قاعده کلی استثنا می‌شوند که در مباحث توثیقات عام مورد بررسی قرار دادیم و دیدیم که بعضی از مرسلات مشایخ ثقات و اصحاب اجماع از این جمله است.

۵- همه رجال موجود در سند روایت به گونه‌ای در نقل روایت ثقه یا مورد اعتماد باشند.

اگر به این موارد پنج‌گانه‌ای که عرض کردم، دقت شود، معلوم می‌شود که رعایت آن‌ها ما را از این خدعه و دسیسه نجات می‌دهد.

متأسفانه عده‌ای در یک یا چند شرط از شروطی که عرض کردم، کم دقتی می‌کنند که عدم توجه به شرط دوم و سوم، یعنی صحت انتساب و وثاقت نویسنده در بین متخصصین و بعضی از فقها هم دیده می‌شود.

در ضمن توجه به اشکال و هم‌چنین شروطی که عرض کردم، مشخص می‌کند که چرا وقتی با ضعفی در سند حدیث مواجه شدیم، وجود ثقات بعد از آن‌ها یا قبل از آن‌ها، تأثیری در اعتبار حدیث ندارد.

حال به حالت‌هایی بپردازیم که ممکن است بخواهند برای حدیثی، سند معتبر بسازد.

افرادی که ممکن است اقدام به چنین خیانتی در احادیث بکنند بر دو دسته هستند:

۱- افرادی که اعتبارشان مخدوش است و به عبارتی در مرتبه‌ای از ضعفا هستند که این افراد به کمک علم رجال شناسایی می‌شوند و به همین جهت است که عرض کردیم ما نه تنها به افراد ضعیف، بلکه به افراد مهمل و مجهول نیز اعتماد نمی‌کنیم چرا که ممکن است جزء همین افراد باشند و فقط به خبر ثقات که وثاقت آن‌ها به نوعی برای ما اثبات شده است، اعتماد می‌کنیم که این همان وظیفه علم رجال است.

۲- البته ممکن است کسی بگوید که افرادی هستند که ظاهر الصلاح بوده و خباثت درونی خود را به گونه‌ای مخفی می‌کنند تا دیگران متوجه آن نشوند و در این صورت این افراد توسط رجالیون توثیق می‌شوند. این حرف، نکته مهمی است و به نظر حقیر قابل انکار نیست، اما نکته مهم دیگر در این‌جا است که عقلاً و نقلاً می‌توان به خبر افرادی که به ظاهر ثقه هستند و دلیلی بر خلاف‌گویشان نیست، اعتماد کرد و اگر خبر آن‌ها نادرست بود، ظاهراً نزد الله تعالی معذور هستیم.

آری اگر مبنا را بر این قرار دهیم که ممکن است فردی خباثت درونی خود را مخفی کرده و دیگران متوجه آن نشوند، قرار دهیم، آن وقت به سخن هیچ کسی نمی‌توان اعتماد کرد، چه در امور دینی، چه در سایر شؤون زندگی. به هر حال زندگی نوع بشر بر چیزهایی بنا شده است که اعتماد به خبر دیگران، یکی از آن‌ها است. اگر به زندگی خودمان و اطرافمان نگاه کنیم، کاملاً محسوس و معلوم است. حال اگر قرار باشد به صرف این احتمال که ممکن است فردی خباثت درونی داشته و خود را ظاهر الصلاح جلوه می‌هد، نخواهیم به اخبار دیگران اعتماد کنیم، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود به قولی اختلال نظام پیش می‌آید و این خلاف سیره عقلا است که به اخبار ثقات، در همه امور و شؤون و از جمله امور دینی اعتماد می‌کنند. واقعیت این است که ما مأمور به ظاهر افراد هستیم و در مواقعی خوب است که تلاش کنیم باطن افراد را هم بشناسیم و البته در مواردی هم مجاز به چنین کاری نیستیم. در ضمن شناخت باطن افراد حتی در مراتبی، علم غیب می‌خواهد که ما از آن معاف هستیم.

نکته آخر آن‌که اگر حدیثی به واسطه ثقات به ما رسیده بود و در مقابله آن با قرآن یا عقل یا سنت قطعیه و امثال این‌ها به نظر می‌رسید که جعلی یا محرف است، نکاتی بر آن مترتب است که پیش از این مفصلاً بررسی کرده‌ایم.

علی ای حال اگر مطمئن شدیم که حدیثی جعلی یا محرف است، نباید فراموش کنیم که این جعل یا تحریف به معنای ضعف جدی حد اقل یکی از روات موجود در سند حدیث است که در این صورت دو حالت مفروض است و هر حالت دنباله‌ای دارد که ناچاریم آن را بپذیریم و بدون اغماض، در سایر موارد اعمال کنیم.

۱- یا باید فرد یا افراد خاصی را در سند این‌گونه روایات شناسایی یا متهم کرد که اگر چنین امری امکان پذیر بود، باید این افراد را جزء تحریف‌کنندگان یا جاعلین یا حداقل ضعفا که در نقل حدیث دقت ندارند، دانست و در نتیجه همه روایاتی را که این فرد در آن‌ها حضور دارد، به جهت وجود آن فرد یا افراد از دایره اعتبار خارج نمود، مگر موردی به قرینه‌ای استثنا شود.

۲- اما اگر نتوان فرد خاصی را متهم کرد، به این معنا است که حداقل یکی از این افراد متهم هستند و این از مصادیق شبهه محصوره‌ای است که نتیجه آن عدم اعتبار همه آن افراد است و این یعنی مردود دانستن همه روایاتی که یکی از این افراد در آن حضور دارند.

نکته دیگر آن‌که در فایده قبلی گفتیم که طریق بسیاری از کتب حدیثی ما به محدثین قرن سوم تا پنجم، مورد به مورد ذکر شده و قابل پیگیری است و لازم است تکلیفمان با رجال موجود در این طرق معلوم کنیم و تنها آن‌هایی را بپذیریم که توسط ثقات منتقل شده است.

خلاصه عرضم این‌که اگر قواعد علم رجال به دقت و بدون سانسور اعمال شود، به حدیثی دست پیدا می‌کنیم که عند الله تعالی معذور هستیم و می‌شود به آن اعتماد کرد.

در پایان حدیثی برای تیمن و تبرک و نه استناد، برای شما روایت می‌کنم که پیش از این روایت کرده بودم و دیدیم که رجال سند آن، همه از اجلای ثقات می‌باشند و خوب است که روی تک تک کلمات و عبارات آن دقت کنید.

۳۰/۱- الکافی (ح ۲۲۷۰): عنه عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن أبی‌عبیدة الحذاء قالَ: «سَمِعْتَ أباجَعْفَرٍj یَقولُ: «وَ اللهِ! إنَّ أحَبَّ أصْحابی إلَیَّ أوْرَعُهُمْ وَ أفْقَهُهُمْ وَ أکْتَمُهُمْ لِحَدیثِنا وَ إنَّ أسْوَأهُمْ عِنْدی حالًا وَ أمْقَتَهُمْ لَلَّذی إذا سَمِعَ الحَدیثَ یُنْسَبُ إلَیْنا وَ یُرْوَی عَنّا فَلَمْ یَقْبَلْهُ اشْمَأزَّ مِنْهُ وَ جَحَدَهُ وَ کَفَّرَ مَنْ دانَ بِهِ وَ هوَ لا یَدْری لَعَلَّ الحَدیثَ مِنْ عِنْدِنا خَرَجَ وَ إلَیْنا اُسْنِدَ فَیَکونَ بِذَلِکَ خارِجا عَنْ وَلایَتِنا.»»

* ترجمه: ابوجعفر(امام باقر)j فرمودند: «به الله قسم! محبوب‌ترین اصحابم نزد من پرهیزگارترین و فقیه‌ترین و رازدارترین آن‌ها برای احادیث ما است و بدترین آن‌ها نزد من، کسی است که هر گاه حدیثی را که سندش به ما می‌رسید و از ما روایت می‌شد، آن را نپذیرید و بدش آید و انکار ورزد و هر که را به آن معتقد باشد تکفیر کند در صورتی که او نمی‌داند، شاید آن حدیث از ما صادر شده و از ما باشد و او به سبب انکارش از ولایت ما خارج شود.»

این حدیث را مرحوم صفار نیز در البصائر (ج ۱، ص ۵۳۷) با همین سند روایت کرده است.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه