$
جلسات گذشته تعدادی حدیث درباره ارتباط ایرانی و ایرانیان و ظهور خدمتتان عرض کردم و سند و متن آنها را بررسی کردیم. روایاتی درباره تهران، ری، اصفهان و آذربایجان. از این هفته روایاتی را درباره آبادان و اهواز و خوزستان مورد بررسی قرار میدهیم.
اما روایت این جلسه که اگر معتبر باشد، برای اهل آبادان بسیار خوشحال کننده است؛
* ترجمه روایت:
از امیر مؤمنان سلاماللهعلیه روایت شده است که خطاب به صعصعة بن صوحان فرمودند که ای صعصعه! انگشتانت را ببند، آن هنگام که مردم امانت را ضایع میکنند و ربا میخورند و خونریزی میکنند و کمخردان را بر قضاوت میگمارند و بردبار ضعیف میشود و ستمکار قدرت مییابد و امرا پردهدری میکنند و قاریان فاسق هستند و ظلم آشکار میشود و طلاق بسیار میگردد و سخن بهتان (فراوان) میشود و قرآنها زیور میشود و مساجد آرایش میگردد و (آتش) جنگ در قلبها است و عهدها قطع میشود و نوازندگی میکنند و خمر مینوشند و زنها بر زینها مینشینند و مردان به مردان اکتفا میکنند و زنان به زنان … آری محل سکونت در آن زمان عبادان است. فرد خواب در آن مانند مجاهد در راه خدا است و …
* منابع:
این روایت در بین کتب مکتب اهل بیت علیهمالسلام، برای اولین بار در قرن سوم، توسط ابوجعفر الاسکافی در کتاب المعیار و الموازنة (ص ۸۳) روایت شده است و تا آنجا که من سراغ دارم در کتب مکتب خلفا، تا قبل از کتاب کنز العمال (ج ۱۴، ص ۶۱۳) در قرن دهم، در کتاب دیگری نیامده است.
با این حساب منبع اصیل این روایت، همان کتاب المعیار و الموازنة است و ظاهرا از کتب ما، وارد کتب مکتب خلفا شده است.
* بررسی سندی:
ابوجعفر الاسکافی که متوفای حدود سال ۲۲۰ هجری قمری است، این حدیث را بدون ذکر هیچ منبع یا سندی، بیواسطه از امیر مؤمنان سلاماللهعلیه روایت کرده است و در نتیجه این حدیث، ارسال بیش از یک قرن و نیمه دارد و در نتیجه انتساب این عبارات به امیر مؤمنان سلاماللهعلیه معتبر نیست.
متقی هندی هم که متوفای حدود ۹۷۵ هجری قمری است، سند و منبعی برای آن نیاورده است.
* توضیحات:
۱- «امرا پردهدری میکنند»، ظاهرا کنایه از آن است که معاصی را بیمحابا و علنی انجام میدهند. این رذیله اخلاقی در بین امرا و حکام، متأسفانه سابقهای تقریبا به طول تاریخ اسلام دارد و حداقل از زمان خلافت خلیفه دوم و خصوصا سوم، کمابیش در بین امرا و حکام منصوب از جانب ایشان در آذربایجان و کوفه و بصره و … دیده میشود، اما از زمان خلافت یزید بن معاویه، رواج فوقالعادهای یافت و حتی خود خلفا نیز بیپرده و بیمحابا اهل مرتکب فسق و فجور میشدند و این از زمان بنیامیه و بنیالعباس و اکثر قریب به اتفاق حکومتهای در اقصینقاط سرزمینهای تحت سیطره مسلمانان از شرق تا غرب الی یومنا هذا ادامه داشته است.
۲- بر خلاف امروزه که معمولاً به افرادی قاری گفته میشود که قرآن را صحیح و با حفظ قواعد تجویدی و رعایت موازین صوت و لحن میخوانند، در گذشتههاف قاریان قرآن، کسانی بودند که به زعم مردم آن روزگار، قدرت تبیین و تفسیر مفاهیم قرآن را داشته و مردم در سؤالات اصول و فروع خود، به آنها مراجعه میکردند. یعنی چیزی شبیه علمای دینی در دورههای بعد.
این مورد نیز، یعنی فسق داعیهداران دین، حالا نامشان قاری باشد یا هر چیز دیگری، متأسفانه از گذشتههای دور و دهههای اولیه اسلام وجود داشته و باز متأسفانه رواجی هم داشته است.
۳- سایر موارد مذکور در این روایت هم، اعم از تضییع امانت، رباخواری، خونریزی، قضاوت کمخردان، ضعیفشدن بردباران، قدرتیافتن ظالمان، پردهدری امرا، فسق علما، گسترش طلاق، رواج بهتان، زیور کردن قرآنها و مساجد و سایر موارد، هر چند ممکن است در جهان پیرامون ما، برای ما که در این زمان زندگی میکنیم، نمود خاصی داشته باشد و البته باید بر آن تأسف خورد و در حد وسع در اصلاح آن کوشید، اما چنین نیست که در گذشتهها چنین نبوده است و اینها مسأله تازه دوران ما است. این تخلفات شرعیف در گذشتهها هم با فراز و فرودهاییف وجود داشته است.
۴- اما در مورد سوار شدن زنان بر زینها، حال میخواهد اسب و استر و مانند آن باشد یا چیزهای جدیدی مانند موتور و دوچرخه و مانند آن. هر چند لحن این روایت نشان از مذموم بودن آن دارد، اما فراموش نکنیم که سند این روایت ضعیف است و به استناد آن نمیتوان چنین چیزهایی را مذموم دانست. آری اگر آیاتی از قرآن یا روایات معتبر یا دلایل دیگری بر مذموم بودن آنها بود و معارضی هم نداشت، چنین چیزی را میپذیریم، اما اگر دلایل معتبری بود و معارض داشت، باید حل تعارض کرد و دید که نتیجه چه میشود که این حل تعارض کار فقیهِ محدث است و اگر اصلاً دلیل معتبری نبود که هیچ.
۵- هر چند این روایت معتبر نیست، اما این نکته را عرض کنم که اکتفا کردن مردان به مردان و زنان به زنان که بعضاً در متون تاریخی یا روایی و غیر اینها آمده است، همواره به معنای همجنسگرایی جنسی نیست، بلکه ممکن است اصلاً مسائل جنسی در آن مطرح نباشد. این عبارات در معنای اول، کنایه از بیرونقی ازدواج است و اینکه مردان و زنان ترجیح میدهند با دوستان و رفقای خود باشند، تا اینکه ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند که این مورد، متأسفانه به نظر میرسد دردوره و زمانه ما، نسبت به گذشته، بسیار پررنگتر شده است.
۶- «عبادان» هم که معرب «آبادان» است و معنایش معلوم است.
۷- دو مورد از اوایل روایت جا ماند که اینجا عرض کنم. اول اینکه «انگشتانت را ببند»، یعنی سعی کن مراقبت بسیاری بر امور داشته باشی. دوم در مورد صعصعه بن صوحان. ایشان از اصحاب خاص امیر مؤمنان سلاماللهعلیه بودند که علاوه بر جنگاوری در نبرهای جمل، صفین و نهروان، فردی باذکاوت و در سخنوری نیز مهارت داشته و از این مهارت خود در دفاع از امام خود بهره میبرده است. او نماینده امام علیهالسلام در بعضی مذاکرات بین امام و معاویه در جنگ صفین و امام و خوارج، پیش از نبرد نهروان بود.
نوشتهاند در زمان نبی مکرم اسلام، مسلمان شد، اما ایشان را ندیده است. او از مخالفان خلیفه سوم بود که همراه مالک اشتر و جمعی دیگر، به شام تبعید شد و در زمان کشته شدن خلیفه سوم، آنجا بود.
داستان جالبی درباره او نقل کردهاند. مرحوم کشی در کتاب معرفة الرجال (ش ۱۲۳) به سند خود که از نظر تاریخی قابل قبول است، ضمن ماجرای مفصلی آورده است بعد از توافقات امام مجتبی علیهالسلام با معاویه که معاویه به کوفه رفت، امام مجتبی علیهالسلام برای تعدادی از اصحاب امیر مؤمنان سلاماللهعلیه، امان گرفت که یکی از آنها صعصعة بن سوهان بود. وقتی صعصعه نزد معاویه رفت، معاویه خطاب به او گفت که قسم به الله! چه ناگوار است بر من که تو در امان من هستی. یعنی دلم میخواست در امان من نبودی و میتوانستم دستور کشتن تو را بدهم. صعصعه هم در جواب گفت که قسم به الله! چه ناگوار است بر من که با این نشان تو را بنامم، سپس او به عنوان خلیفه نام برد. معاویه گفت که اگر راست میگویی بالا منبر برو و علی را لعن کن. پس صعصعه بالای منبر رفت و حمد و ثنای الله تعالی را به جا آورد و گفت: «أیَّها النّاسُ! أتَیْتُکُمْ مِنْ عِنْدِ رَجُلٍ قَدَّمَ شَرَّهُ وَ أخَّرَ خَیْرَهُ وَ أنَّهُ أمَرَنی أنْ ألْعَنَ عَلیّاً، فَالْعَنوهُ لَعَنَهُ اللهُ!». یعنی «ای مردم! نزد شما میآیم از نزد فردی که شرش مقدم است و خیرش متأخر و همانا او مرا کرده است که علی را لعن کنم، پس او را لعن کنید که الله لعنتش کند.» که این کلام ایهام دارد و هر چند ممکن است عدهای تصور کنند که ضمیر «ه» به علی علیهالسلام بر میگردد، اما با کمی دقت معلوم میشود که به معاویه بر میگردد. پس اهل مسجد به حالت گریه و زاری آمین گفتند. وقتی بازگشت و ماجرا را به معاویه گفت، معاویه دید که سخن او ایهام دارد و معلوم نیست علی را لعن کرده یا خود معاویه را، پس قبول نکرد و گفت که باید بروی و نامش را ببری. او هم بازگشت و بالای منبر رفت و گفت: «أیَّها النّاسُ! إنَّ أمیرَالْمُؤْمِنینَ، أمَرَنی أنْ ألْعَنَ عَلیَّ بْنَ أبیطالِبٍ، فَالْعَنوا مَنْ لَعَنَ عَلیَّ بْنَ أبیطالِبٍ!» یعنی: «ای مردم! امیرالمؤمنین مرا امر کرد که علی بن ابیطالب را لعن کنم، پس لعنت کنید کسی را که علی بن ابیطالب را لعن کرد.» و باز مردم مسجد به ضجه آمین گفتند. اینجا هم معلوم نبود مردم را دعوت به لعن خودش میکند که علی را لعن میکند، یا معاویه، یا همه لعنکنندگان ایشان را. خبر که به معاویه رسید، گفت انتظار دیگری از او ندارم و او را از کوفه تبعید کرد.
درباره زمان و مکان وفات او اختلاف است و حقیر نمیدانم کدام مورد قابل قبول است. مثلاً بعضی مانند ابن سعد در الطبقات، مرگ او را در زمان معاویه، یعنی قبل از سال ۶۰ هجری قمری در کوفه دانسته و زرکلی در در الأعلام، به سال ۷۰ هجری قمری در بحرین. شنیدهام در بحرین، مقبرهای هم منسوب به او هست.
۸- جمعبندی نهایی آنکه با توجه به ضعف سند این حدیث، نَه میتوان حکمی درباره مذمومات مورد نظر این حدیث بیان کرد و نَه فضیلتی درباره آبادان و اهالی آن، چه بومی باششند و چه مهاجر و نَه چیز دیگری، مگر موردی به قرینهای خاص استثنا شود. البته با همه این تفاصیلف باز هم کسی میخواهد به این روایت اعتماد کند، چه بسا لازم باشد التزام عملی هم به آن داشته باشد و تلاش کند، خودش و خانوادهاش به آنجا مهاجرت کنند و اگر اهل آنجا هستند، حتی الامکان از آنجا جای دیگری نروند. امثال بنده هم به این روایت اعتماد نداریم، ضمن احترامی که مردم آنجا قائل هستیم و اتفاقاً از خونگرمی و محبت خوزستانیها هم بسیار شنیدهایم و دیدهایم، نَه تنها از زندگی در آنجا ابایی نداریم که اتفاقاً اگر لازم شد، استقبال هم میکنیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد