$
* آیه دوم: آیه ۲۲۸ سوره بقره:
بعضی از آقایان به عبارات پایانی آیه ۲۲۸ سوره مبارکه بقرة استناد کردهاند که الله تعالی میفرماید: «وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ».
این افراد میفرمایند که بنا به صریح آیه که برای مردان نسبت به زنان درجه و برتری قرار داده شده است، اگر کسی بخواهد در امور شرعی از زنان تقلید کند، موجب برتری این زنان بر مردانی که مقلد آنها هستند، میشود و این مخالفت با آیه شریفه است.
در پاسخ باید چند نکته را عرض کرد.
۱٫ فرض کنیم که چنین است و آیه در صدد بیان مرتبه بالاتر آقایان نسبت به خانمها باشد، اگر اینگونه باشد، نهایتاً مخالفت تقلید مردان از زنان از آن معلوم میشود و تقلید بانوان از بانوی مجتهده، مخالفت با این آیه نیست. البته دیدهام یکی از فقها به نوعی فرموده بودند که این دومی به اجماع ممنوع میشود که درباره اجماع پیش از این صحبت کردیم و دیدیم که اعتباری ندارد.
۲٫ اما اگر به کل آیه توجه کنیم میبینیم که با توجه به عبارات قبلی، موضوع آیه شریفه چیز دیگری است. خداوند متعال در این آیه میفرماید: «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُروءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللهُ فی أرْحامِهِنَّ إنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعولَتُهُنَّ أحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إنْ أرادوا إصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْروفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللهُ عَزیزٌ حَکیمٌ». یعنی: و زنان مطلقه (باید) انتظار دارند خودشان را سه پاکی و حلال نیست برای آنها که کتمان کنند آنچه خلق کرد الله در رحمهای آنها، اگر آنها ایمان دارند به الله و زمان بازپسین و شوهرانشان به حقتر هستند به بازگرداندن آنها در آن اگر اراده دارند آشتی را و برای آن زنان (حقی است) مانند آن چه بر (عهده) آنها است به شایستگی و برای مردان بر آنها درجهای است و الله همیشه با عزت همیشه با حکمت است.
۳٫ میبینیم که در این آیه شریفه، درجهای که خداوند برای مردان نسبت به زنان قائل شده است، در مورد شوهران سابق آنها برای مراجعه به ایشان در مدت عده طلاق است که مردانِ دیگر حق رجوع به ایشان را برای ازدواج ندارند. به عبارت دیگر آیه شریفه برتری و اولویت همسران سابق را نسبت به سایر مردان که ممکن است قصد ازدواج با زنان مطلقه را دارند، بیان میکند. البته این امکان نیز وجود دارد که درجه مردان نسبت به زنان در اختیار رجوع در این مدت باشد که چنین چیزی برای زنان نیست. هر کدام از دو معنا را بپذیریم، مطلب کاملاً واضح است که اولا اینجا هم منظور از رجال، شوهران است و نَه جنس مرد و ضمیر «هن» به همسران بر میگردد، نَه جنس زنان. ثانیاً آیه در بیان حکمی استحبابی در مورد طلاق است و ربطی به اجتهاد و تقلید و رجوع غیر متخصص به متخصص ندارد.
۴٫ پس میبینیم که تمسک به عبارت تقطیع شده این آیه، موجب تغییر در معنا میشود و تقطیع در اینجا جایز نیست. در ضمن حتی اگر بخواهیم این تقطیع را جایز دانسته و به استناد این عبارات قرآنی، برای مردان به طور کلی بر زنان درجهای قائل شویم که البته چنین نیست، در موضوع مورد بحث ما که تقلید است و از باب رجوع غیر متخصص به متخصص، اگر مردانی جهت کسب وظیفه شرعی خود به زنان مراجعه کنند، هیچ درجهای برای آنها ایجاد نمیکند، مگر آنچه به واسطه علم این بانوان ایجاد شده که چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، این درجه وجود دارد، کما اینکه وقتی یک فقیه در پزشکی یا خیلی مسائل دیگر، تخصصی ندارد و به متخصص مربوطه مراجعه میکند، آن متخصص نسبت به این فقیه، به واسطه علم و تخصصی که دارد، درجهای دارد، چه آن فقیه خوشش بیاید و چه نیاید. آری! شاید در باب ولایت و حکومت چنین درجهای که مورد نظر آقایان است، ایجاد شود، اما در باب اجتهاد تقلید، قطعاً چنین نیست و موضوع بحث ما شرط رجولیت در ولایت فقیه نیست، بلکه شرط رجولیت در مرجع تقلید است. اما مهم اینکه دیدیم رجال در این آیه به معای شوهران است، آن هم شوهران طلاق داده و درجه هم در بیان مطلب دیگری است.
حرف و حدیث درباره این آیه بسیار است، اما در ما نحن فیه، همین مقدار کفایت میکند و طبق روال باید ببینیم روایات تفسیری درباره این بخش چه میگویند و آیا تغییر یا اصلاحی در برداشت اولیه ما دارند، یا خیر.
مقدمةً عرض میکنم که حقیر در کتب روایی شیعه در پنج قرن اول، فقط یک روایت ذیل این بخش از آیه سراغ دارم و ظاهرا در قرون بعدی هم چیزی غیر از همین روایت نیست.
اما این روایت؛
* روایت الهدایة الکبری:
۱/۶- (الهدایة الکبری، ص ۴۲۲): وَ عَنْهُ قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدانَ الْخُصَیْبیٌّ حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بْنُ إسْماعیلَ وَ عَلیُّ بْنُ عَبْدِاللهِ الْحَسَنیّانِ عَنْ أبیشُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُراتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قالَ: «سَألْتُ سَیِّدی أباعَبْدِاللهِ الصّادِقَj، قالَ: «… وَ قَوْلُهُ: «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُروءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللهُ فی أرْحامِهِنَّ إنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعولَتُهُنَّ أحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إنْ أرادوا إصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْروفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»، هَذا یَقولُهُ تَعالَی أنَّ لِلْبُعولَةِ [المبعولة] مُراجَعَةَ النِّساءِ مِنْ تَطْلیقَةٍ إلَی تَطْلیقَةٍ، إنْ أرادوا إصْلاحاً وَ لِلنِّساءِ مُراجَعَةً لِلرِّجالِ فی مِثْلِ ذَلِکَ، ثُمَّ بَیَّنَ تَبارَکَ وَ تَعالَی فَقالَ: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإمْساکٌ بِمَعْروفٍ أوْ تَسْریحٌ بِإحْسانٍ» …»»
* ترجمه: مفضل بن عمر روایت کرد: «سؤال کردم آقایم ابوعبدالله الصادقj را، فرمودند: «… و کلام او: «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُروءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللهُ فی أرْحامِهِنَّ إنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعولَتُهُنَّ أحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إنْ أرادوا إصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْروفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»، این را میفرماید آن را (الله) تعالی که برای شوهران است مراجعه زن از مطلقه به مطلقه، اگر اراده دارند اصلاح را و برای زنان است، مراجعه برای مردان در مانند آن، سپس تبیین کرد (الله) تبارک و تعالی، پس فرمود: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإمْساکٌ بِمَعْروفٍ أوْ تَسْریحٌ بِإحْسانٍ» …»»
* بررسی سند: این حدیث را حسین بن حمدان الخصیبی از محمد بن اسماعیل و علی بن عبدالله که حسنی هستند، از ابوشعیب، محمد بن نصیر از ابن فرات از محمد بن مفضل از مفضل بن عمر روایت کرده است که مملو از مجهولین است.
خوب است نکتهای در سند این حدیث عرض کنم و آن وضعیت حسین بن حمدان الخصیبی است. شیخ الطائفه مینویسد که حاضر نیست از او روایت کند که نشان از ضعف او نزد شیخ الطائفه است. مرحوم نجاشی هم ضمن فاسد المذهب دانستن او، تعدادی از کتابهایش را نام میبرد و مینویسد که در آنها تخلیط است.
این آقا که کنیهاش ابوعبدالله است و در بعضی نسخ به جای الخصیبی، الحضینی معرفی شده است، از محدثین دوران غیبت صغری است که متهم به انحراف، غالیگری و فرقهسازی است. همیت کتاب الهدایة الکبری به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. میگویند اهل جنبلا است که قریهای بین کوفه و واسط است و نوشتهاند که پدر و عموهایش با امام عسکریj مراوداتی داشتهاند، اما تا آنجا که من میدانم، اینها ادعاهای خودش و پیروانش است. حالا شما ببینید چیزی پیدا میکنید یا خیر و اگر پیدا کردید، مرا هم خبر کنید. البته خودش هیچ کدام از ائمه را درک نکرده است. نصریه شام که الآن هم هستند و معمولا ما آنها را با نام علویهای سوریه میشناسیم او را سرسلسله خود میدانند که دقیق نیست، چرا که سرسلسله نصیریه عبدالله جنان جنبلائی است که حسین بن حمدان، شاگرد او بوده است. خود عبدالله جنان از شاگردان محمد بن نصیر النمیری است. قبری هم در حلب به او منسوب است که بعید نیست درست باشد. سال وفات او را بین ۳۳۴ تا ۳۵۸ هجری دانستهاند که فاصله زمانی قابل ملاحظهای است.
از بعضی نوشتهها چنین بر میآید که به دنبال علوم غریبه بوده و یکی از شیوخ اهل طریقت به نام علی بن احمد طربائی، ادعا کرد که در مکاشفهای دیده است که امام عسکریj، حسین بن حمدان را «باب الله» و «ولی المؤمنین» خطاب کرده است و اینگونه او، آماده جانشینی محمد بن نصیر میشود.
او در عراق با مشکلاتی مواجه بود و بالاخره به شام رفت و پیروانی پیدا کرد که گاهی با عنوان موحدون معرفی میشوند. اما با روی کار آمدن آل بویه در بغداد و ارادتی که بعضی از امیران این خاندان به او داشتند، به عراق بازگشت و عدهای را با خود همراه کرد. میگویند نهایتا به شام برگشت و مورد تکریم سیفالدوله الحمدانی قرار گرفت. البته همه اینها نیاز به تحقیق و بازبینی دارد.
اکثر رجالیون او را تضعیف کردهاند، اما بعضی هم مانند میرزا عبدالله الافندی که از همعصران علامه مجلسی است و میگویند در تدوین بحارالأنوار هم سهمی داشته، او را فاضل، عالم و محدث از قدما معرفی کرده که به نوعی نشان از نظر مثبت او درباره حسین بن حمدان دارد. دیگرانی هم مانند سید محسن امین، همین نظر میرزا عبدالله را بیان کردهاند.
در بسیاری از کتب، هارون بن موسی التلعکبری که از اجلای فقها و محدثین ما است را شاگرد او دانستهاند، اما حقیر نَه تنها قرینهای بر این ادعا نیافتم که فقط یک حدیث وجود دارد که هارون بن موسی از او روایت کرده است، لذا میتوان گفت این دو با هم ملاقاتی داشتهاند و حدیثی هم شنیدهاند، اما اینکه رابطه استاد و شاگردی بینشان باشد، بعید است. احتمالا این مسأله از اینجا ناشی شده است که فرد روایتکننده را به عنوان شیخ روایت فرد معرفی میکنند و اینگونه الفاظ باعث اشتباه شده است.
علی ای حال! اگر نظر امثال شیخ الطائفه و مرحوم نجاشی را که بسیار به دوران او نزدیک بودند، نپذیریم، هیچ دلیلی بر توثیق او نیست و در حکم مجهول خواهد بود.
حقیر نَه به خود او اعتماد دارم و نَه به کتاب الهدایة الکبری، مگر چیزی که به قرینهای تأیید شود که در این صورت هم همان قرینه کافی است و نیازی به این کتاب نیست.
* بررسی متن: متن حدیث گنگ است و ظاهرا میخواهد بگوید که اگر زن و مرد قصد اصلاح دارند، ترجیح برای مرد و زن این است که که به همسر گذشته خود مراجعه کند. خوب است این را از افرادی که در ادبیان عرب مهارتی دارند، سؤال کنید که آیا متن با قواعد عربی هماهنگ است یا خیر، چون به نظر میرسد مشکلی دارد.
علی ای حال! اگر ادبیات متن هم مشکل نداشته باشد و حدیث را هم معتبر بدانیم، کاملا واضح است که آیه را در باب استحبابات مربوط به زن و شوهر طلاق گرفته، بیان میکند و این دقیقاً همان چیزی است که ما از آیه برداشت کردیم.
و صلی الله علی محمد و آله