$


شرط مرد بودن در مرجع تقلید - جلسه ۲۳

$

* ادامه مجموعه روایات چهارم: روایات نواقص العقول و نواقص الایمان:
روایت دیگری که در این‌جا مطرح می‌کنند و اتفاقاً شهرت بیش‌تری هم دارد، از نهج‌البلاغه است. در این کتاب ارشمند آمده است که امیر مؤمنانj مطالبی فرمودند که ضمن آن هم نکاتی درباره زنان گفته شده است. ابتدا قسمت اول حدیث را روایت کنم، تا به بررسی آن برسیم. قسمت دوم را هم بعداً، مستقلا بررسی خواهیم کرد.
۱۹/۱۰- نهج‌البلاغة، (ح ۱۰۵): «مَعاشِرَ النّاسِ! إنَّ النِّساءَ نَواقِصُ الْإیمانِ، نَواقِصُ الْحُظوظِ، نَواقِصُ الْعُقولِ. فَأمّا نُقْصانُ إیمانِهِنَّ، فَقُعودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَ الصّیامِ فی أیّامِ حَیْضِهِنَّ وَ أمّا نُقْصانُ عُقولِهِنَّ، فَشَهادَةُ امْرَأتَیْنِ کَشَهادَةِ الرَّجُلِ الْواحِدِ وَ أمّا نُقْصانُ حُظوظِهِنَّ، فَمَواریثُهُنَّ عَلَی الْأنْصافِ مِنْ مَواریثِ الرِّجال . . .»
* ترجمه: «ای گروه‌های مردم! همانا زنان ناقصان ایمان‌ها، ناقصان حظ‌ها، ناقصان عقل‌ها هستند. پس اما نقصان ایمانشان، پس بازماندشان از نماز و روزه در ایام حیضشان است و اما نقصان عقلشان، پس شهادت دو زن مانند شهادت یک مرد است و اما نقصان حظشان، نصف بودن میراث‌های آن‌ها بر نصف از میراث‌های مرد است …»
* بررسی سند: این روایت علاوه بر نهج‌البلاغه شریف رضی، در کتاب خصائص الائمة (ص ۱۰۰) هم که نوشته ایشان است، به صورت مرسل آمده است. در مورد انتساب این حدیث به امیر مؤمنانj و سایر احادیث مذکور در نهج‌البلاغة، بعد از بررسی متن این حدیث صحبت خواهیم کرد، اما اجمالا این‌که اعتبار این حدیث مرسل وابسته به این است که آیا ما مرسلات نهج‌البلاغه را معتبر می‌دانیم یا خیر. اگر معتبر بدانید، انتساب این مرسله هم علی القاعده به امامj معتبر می‌شود و اگر مانند بنده معتبر ندانید، این مرسله هم در کنار سایر مرسلات نهج‌البلاغة، در حکم عمومی مرسلات قرار می‌گیرد که عدم اعتبار است. یادآوری کنم که مرسلات معتبر نیستند، مگر مواردی که بالدلیل استثنا می‌شوند.
* بررسی متن: گفتیم که ما مرسلات نهج‌البلاغه را مانند سایر مرسلات معتبر نمی‌دانیم، اما اگر کسی خواست آن را معتبر بداند، خوب است به این نکاتی که عرض می‌کنم، دقت کند.
۱- مرحوم علامه مجلسی در بحارالأنوار (ج ۳۲، ص ۲۴۸) توضیحاتی پیرامون این حدیث فرموده و می‌گویند که در این‌جا موضوع حقیقیه نیست، بلکه خارجیه است یعنی بیانگر یک مطلب کلی نبوده، بلکه مصداق خارجی خاصی دارد که ذم عایشه و توبیخ پیروان او است، که چندان خالی از وجه نیست و توضیح خود شریف رضی هم به نوعی مؤید همین مطلب است. ما به جهت ضعف سند این روایت و این‌که نمی‌تواند مبنا در اعتقاد یا عمل قرار گیرد، بیش از این به آن نمی‌پردازیم.
البته ناگفته نماند که در مباحث الفاظ که در اصول فقه بررسی کردیم، گفتیم که معمولاً سخن حکیم، ظهور در موضوعات حقیقیه دارد، مگر به قرینه‌ای داخلی یا خارجی، معلوم شود که موضوع خارجیه است.
۲- آن‌چه درباره نقص عقل و نقص ایمان در روایت قبل عرض کردیم، این‌جا هم مطرح است که هم به جهت ضعف سند این حدیث و هم به جهت پرهیز از تکرار مکررات از بیان آن خودداری می‌کنیم.
۳- درباره متن این حدیث و تعلیل‌های موجود در آن، چند نکته خیلی مهم دیگر هم می‌ماند که ضمن حدیث بعدی عرض خواهم کرد، چرا که مطالب مفهومی این دو مشترک است. إن شاء الله یک حدیث دیگر ذیل این مجموعه نواقص العقول و نواقص الأیمان، روایت و بررسی می‌کنیم و الابته چند حدیث تکمیلی هم خواهیم داشت که واقعاً خالی از لطف نیست، تا پرونده این مجموعه روایات را ببیندیم. اما پیش از آن نکاتی را که وعده داده بودم درباره نهج‌البلاغه عرض کنم و بسیار هم مهم است، تقدیم می‌کنم.
۴- نکته آخر این‌که بعضی بسیار دیده‌ام افراد در توجیه این عبارات مطالبی گفته‌اند که به نظرم بیش‌تر شبیه آسمان و ریسمان به هم بافتن بود. مثلاً همان‌طور که یکی از دوستان اشاره کردند، مرحوم آقای دشتی در مقدمه ترجمه نهج‌البلاغة خود، نواقص را در نواقص الایمان، به تفاوت معنا کرده‌اند و در ترجمه خود خطبه ۸۰، ناچار شده‌اند عبارت «در مقایسه به مردان» را به ترجمه خود اضافه کنند و بنویسند: «ای مردم! همانا زنان در مقایسه با مردان، در ایمان و بهره‌وری از اموال و عقل متفاوتند و اما تفاوت ایمان بانوان، برکنار بودن از نماز و روزه در ایام عادت حیض آنان است و اما تفاوت عقلشان با مردان بدان جهت که شهادت دو زن، برابر شهادت یک مرد است و علت افاوت در بهره‌وری از اموال آن‌که ارث بانوان نصف ارث مردان است.» می‌بینیم که ایشان، نقصان را به معنای تفاوت گرفته‌اند و این تفاوت را در مقایسه با مردان گرفته‌اند که در این‌جا سه نکته به ذهن می‌رسد که خوب است در آن تأمل شود. اول این‌که با این حساب ایشان باید گفت الرجال هم نواقص الإیمان، نواقص العقول و نواقص الحظوظ هستند، یعنی ایمان و عقل و بهره‌مالیشان با زنان متفاوت است. دوم این‌که با مراجعه به کتب اهل لغت و ۱۰ موردی که مشتقات ریشه نقص در قرآن به کار رفته است و همین‌طور کاربرد مکرر مشتقات این ریشه در روایات معتبر و ادبیات عرب، البته تا آن جا که من سراغ دارم، نقص به معنای کمبود، خسران، مقابل زیادة و این‌گونه معانی است و آن‌چه مرحوم آقای دشتی معنا کرده‌اند، به نظر من عجیب و صرفا برای توجیه این عبارات غیر معتبر است. سوم این که این معنای آقای دشتی با سیاق روایت و قسمت اول و دوم آن هماهنگ نیست، هر چند ایشان در ترجمه قسمت دوم روایت هم دست‌کاری کرده‌اند تا آن را توجیه کنند که إن شاء الله در روایت پنجم به آن خواهیم پرداخت.
یا مثلا بارها شنیده‌ام که افرادی که به ظاهر تحصیلات مفصلی در حوزه یا دانشگاه داشته‌اند، می‌گویند چون زنان در امور احساسی و عاطفی قوی هستند، ناخواسته این‌ها بر عقلشان غلبه دارد و خواسته‌اند این‌گونه این عبارت غیر معتبر را توجیه کنند. اولاً این‌که معمول زنان نسبت به مردان احساسات و عواطف بیش‌تری دارند، به نظر قابل انکار نیست، اما فکر کنم شما هم موافق باشید که کم نیستند مردانی که نسبت به بسیاری از زنان، پراحساس‌تر و پرعاطفه‌تر هستند و باید بررسی کرد که این تخصیصات، تخصیص اکثر، به گونه‌ای که مطلب را از حجیت منطقی بیاندازد، می‌شود یا خیر. ثانیاً، چه کسی گفته است مجموع عقل و احساس، عدد ثابتی است که افزایش یکی، منجر به کاهش دیگری شود. این‌ها مستقل از هم هستند و بسیاری از افراد در هر دو قوی هستند، یا در هر دو ضعیف، یا در یکی قوی و در دیگری ضعیف. خلاصه این‌که بگوییم افزایش یکی منجر به کاهش دیگری می‌شود، یا به عبارت دیگر، زیادة در یکی، منجر به نقصان دیگری می‌شود، قابل قبول نیست. ثالثاً، چه کسی گفته مجموع عقل و احساس در افراد مختلف برابر است. چه بسا مردانی هم در عقل و هم در عواطف از زنانی بالاتر باشند و زنانی هم هستند که هم در عقل و هم در عاطفه از بسیاری مردان برتر هستند. حالا چه عقل را عقل دینی بگیریم و چه عقل فرادینی که پیش از این تبیین کردیم. خلاصه این‌که هر جور بگیریم شاید زنان بسیاری باشند که عقل و ایمان و حتی عاطفشان نسبت به جمع قابل ملاحظه‌ای از مردان در نقصان باشد، اما کم نیستند مردانی که عقل و ایمان و عاطفشان نسبت به بسیاری از زنان در نقصان است و با این توجیهات بازاری و منبری، نمی‌توان این عبارات غیر معتبر را وجه علمی داد.
فعلا تا همین‌مقدار داشته باشید، تا مطالب تکمیلی را ذبل روایت بعد عرض کنم
اما نکاتی درباره نهج‌البلاغة و اعتبار آن.

* بحثی پیرامون اعتبار مرسلات نهج‌البلاغه
از آن‌جایی که بسیاری از افراد، تصور می‌کنند شناخت مناسبی از کتاب شریف نهج‌البلاغه دارند، اما شناختشان یا بسیار سطحی و نادرست است، یا شناخت درستی دارند، اما به نظر می‌رسد نسبت به مسائلی مهم کم توجه هستند، ابتدا این کتاب ارزشمند را معرفی می‌کنیم تا بعد به مطلب خودمان برسیم.
کتاب نهج‌البلاغه بر خلاف آن‌چه برخی از غیر اهل فن تصور می‌کنند و حتی دیده‌ام که بعضاً آن را به عنوان یکی از کتب اصول چهارصدگانه شیعه و حتی یکی از قدیمی‌ترین آن‌ها معرفی می‌کنند، تألیف امیر مؤمنان، علی بن ابی‌طالبj نیست، بلکه تألیف مرحوم شریف رضی است و بر اساس هیچ کدام از تعاریف اصول چهارصدگانه، جزء آن‌ها محسوب نمی‌شود. یعنی نه توسط امامی نوشته شده است، نه به سفارش امامی بوده است، نه توسط امامی تصحیح شده است، نه توسط امامی تأیید شده است، نه به محضر امامی عرضه شده است، و نه حتی توسط اصحاب بی‌واسطه ائمه نوشته شده است و نه هیچ چیز دیگری.
ایشان بعضی از سخنان منسوب به امیرالمؤمنینj را در قالب خطبه، نامه یا سخن قصار که از نظرشان دارای بلاغتی بوده، جمع‌آوری نموده‌اند که اهل فن در ادبیات عرب می‌گویند که بسیاری از موارد انتخابی ایشان، مواردی خوب از جهت بلاغت است.
با این قدمه، ادامه مطالب را در چند بند عرض می‌کنم:
۱- این کتاب تألیف امیر مؤمنانj نبوده و در اصل کتابی روایی است با موضوعی خاص که توسط عالمی بزرگوار به نام سید محمد بن حسین بن موسی الموسوی البغدادی، معروف به شریف رضی یا همان سید رضی جمع‌آوری شده است. در اصل کار ایشان شبیه کار سایر محدثین بزرگوار ما مانند ثقةالاسلام الکلینی، شیخ صدوق، شیخ الطائفه و دیگران بوده است. هر کدام این‌ها کتاب‌هایشان را با موضوعاتی خاص از احادیث ائمهb نوشته‌اند و ایشان هم چنین کرده است. البته کتاب ایشان صرفا از یک امام همام و با محوریت بلاغت است.
۲- همان‌طورکه سایر کتب حدیثی ما مانند کتب اربعه که سخنان جمیع معصومین را شامل می‌شود، جزء تألیفات و حضرات معصومینb به حساب نمی‌آید، این کتاب را هم نمی‌توان جز تألیفات امیر مؤمنانj دانست. کتب اربعه اثر محمدون ثلاث است که بعضی از روایات معصومینb را بر مبنایی که مورد نظرشان بوده است، جمع‌آوری نموده است و مرحوم شریف رضی هم همین کار را کرده است. یا مثلاً مرحوم شیخ صدوق، کتاب عیون أخبار الرضاj را با محورینت روایات این امام همام و نیز روایات و گزارش‌های پیرامون ایشان جمع کرده است و مرحوم سید رضی هم با هدفی خاص که عرض شد، همین کار را با سخنان منسوب به امیرالمؤمنینj انجام داده است، لذا اعتبار این کتاب بیش‌تر از کتب اربعه و بسیاری دیگر از کتب روایی ما نیست، بلکه حتی اگر بخواهیم پای جلالت و تخصص مؤلفین را وسط بکشیم، اگر قرار به مقایسه باشد، چه بسا اکثریت علمای ما، ضمن اعتراف به جلالت قدر مرحوم شریف رضی، ایشان در مرتبه‌ای بعد از ثقةالاسلام الکلینی، شیخ صدوق، شیخ الطائفه و بعضی دیگر از اجلا قرار می‌دهند.
۳- این اقدام مرحوم شریف رضی، اولین اقدام در این زمینه هم نبوده است، بلکه کتاب‌های زیادی قبل از نهج‌البلاغه با این موضوع خاص تألیف شده که هر کس تعدادی از سخنان امیر مؤمنانj را جمع‌آوری نموده است. از جمله افرادی که به این کار اقدام کرده‌اند، زید بن وهب (متوفای ۹۶ هجری)، اسماعیل بن مهران (متوفای ۲۰۰ هجری) و نصر بن مزاحم (متوفای ۲۰۲ هجری) بوده‌اند که هر کدام از این‌ها، بیش از یک قرن و نیم پیش از مرحوم شریف رضی می‌زیستند. یعنی چه بسا کار مرحوم شریف رضی، حتی ابتکار ایشان هم نبوده است.
۴- مرحوم شریف رضی در سال ۳۵۹ هجری در بغداد متولد و در سال ۴۰۶ هجری در همان شهر رحلت کرده است. یعنی بین تولد ایشان تا شهادت امیر مؤمنانj، حدود ۳۱۹ سال فاصله است و این یعنی نسل فاصله.

فرصتمان تمام شد. إن شاء الله ادامه بحث برای هفته آینده.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه