$
* بررسی روایات ذیل آیه سؤال:
تا اینجا به این رسیدیم که اگر ما باشیم و معانی مختلف الذکر و سیاق آیات، در بین معانی مختلف الذکر، آنچه بر نبی مکرم نازل است و قرآن هم میتواند از مصادیق آن باشد، بهترین گزینه است. پس اهل الذکر عبارت خواهند شد کسانی که نسبت به آنچه به نبی مکرم اسلام نازل شده است، اهلیت دارند که از جمله این ما انزل الله، قرآن است و مصداق اهلیت هم با توجه به سیات آیات در اینجا، آگاهی و علم است. خلاصه اینکه اهل الذکر یعنی کسانی که نسبت به ما انزل الله علم و آگاهی دارند. این معنا دامنه گستردهای را در بر میگیرد و از خود رسول اللهp و سایر حضرات معصومینb را شامل میشود تا مفسران مختلف فرق مختلف را. البته این معنا نسبت به سایر معانی ترجیح داشت و من تا اینجا جرأت نمیکنم، نظر قطعی بدهم.
حالا نوبت میرسد به روایات و گزارشهای تاریخی ذیل آیه و از جمله شأن نزول آن، تا ببینیم توضیحی، تفسیری، توسیعی، تضییقی، چیزی هست یا خیر. ابتدا روایات تفسیری را مرور کنیم و بعد هم برویم سراغ شأن نزول.
طبق معمول، روایات را در وهله اول به دو دسته تقسیم میکنیم. دسته اول روایات غیر معتبر که فهرستوار عرض کرده و دلیل غیر معتبر هر کدام را اشاره میکنم و دسته دوم روایات معتبر که روی آنها متمرکز خواهیم شد.
اما دسته اول که روایات غیر معتبر است، عبارتند از:
۱- مرسلات تفسیر العیاشی: این روایات ذیل آیات سؤال آمده است. البته تعدادی از آنها در روایات معتبر ما هم هست. این روایات مصداق اهل الذکر را ائمه اطهارb معرفی کرده و در بعضی تصریح میکنند که منظور علمای یهود و نصارای نیستند. بعضیشان تصریح دارند که منظور معصومینb هستند و بعضی هم در بیان حصر هستند. روایات این کتاب مرسل هستند و طرقشان به معصومj معتبر نیست.
۲- مرسلات دعائم الاسلام: روایاتی در ما نحن فیه (ج ۱، ص ۱۳، ۲۲، ۲۷ تا ۳۲ و ج ۲، ۳۵۳) هست که همهاش مرسل است. این روایات هم مصداق اهل الذکر را ائمه اطهارb معرفی میکند.
۳- مرفوعه المحاسن (ج ۱، ص ۲۱۶) که سخن از ائمة المسلمین است.
۴- روایات فرات الکوفی ذیل دو آیه مورد نظر که همهشان مرسل هستند. در اینها هم سخن از ائمه اطهارb است.
۵- مرسله تحف العقول (ص ۴۳۵). اینجا هم سخن از ائمه اطهارb است و انکار این معنا که منظور علمای یهود و نصارا هستند.
۶- روایات الإرشاد (ج ۲، ص ۱۶۲) که اینها هم مرسل هستند. اینها هم سخن از ائمهb دارند.
۷- مرسله کنز الفوائد (ج ۲، ص ۲۰۹) که این هم سخن از ائمهb دارد.
۹- البصائر (ص ۳۹، ۴۰ و ۴۱) چهار روایت دارد که اولی به واسطه معلی بن خنیس، دومی به واسطه علی بن حسان و عبدالرحمن بن کثیر، سومی به واسطه معلی بن خنیس و آخری به واسطه محمد بن سنان غیر معتبر است. اینها هم مصادیق اهل الذکر را ائمهb معرفی میکنند.
۱۰- الکافی (ح ۵۴۷، ۵۴۸، ۵۴۹ و ۷۶۸) که اولی به واسطه معلی بن محمد، دومی حداقل به واسطه معلی بن محمد، علی بن حسان و عبدالرحمن بن کثیر و سومی به واسطه معلی بن محمد و آخری که به چند طریق است، به واسطه سهل بن زیاد و محمد بن سنان غیر معتبر است. این روایات هم اهل الذکر را حضرات معصومینb معرفی میکند.
۱۱- کفایة الأثر (ص ۲۵۹) که به واسطه ابراهیم بن اسحاق الاحمری غیر معتبر است و باز هم ائمهb را اهل الذکر میداند.
هر چند بعضی از این روایات تکراری هستند، اما باز هم میبینیم که با انبوهی روایات غیر معتبر مواجه هستیم که تأکید و تصریح دارند که منظور از اهل الذکر، ائمه شیعهb هستند. بعضی از اینها به صراحت نظریه اهل کتاب بودن اهل الذکر را رد میکنند و بعضی به صراحت در بیان حصر هستند که تنها و تنها معصومینb مصداق اهل الذکر هستند. هر چند این روایات، تا اینجا غیر معتبر بودند، اما اگر کسی قائل به شهرت روایی یا تراکم ظنون باشد، شاید ناچار باشد بپذیرد که اهل الذکر تنها و تنها حضرات معصومینb هستند. اما امثال بنده که نَه روایت غیر معتبر را، ولو متعدد باشد، معتبر میداند و نَه به حجیت فی نفسه شهرت روایی باور دارد و نَه تراکم ظنون را معتبر میداند، هنوز چیزی دستگیرمان نیست و نهایتاً یتوانیم بگوییم ظنمان قویتر شده، اما فراموش نکنیم که ظنون، ولو قوی هم باشند، معتبر نیست.
البته اگر کسی تا همینجا هم ادعای تواتر کند، خالی از وجه نیست، اما میدانید که بنده در ادعای تواتر، احتیاط میکنم.
نکته دیگری هم عرض کنم که این روایات بر مبنای بنده غیر معتبر بود و ممکن است افرادی، مثلاً سهل بن زیاد، محمد بن سنان یا معلی بن خنیس را ثقه بدانند و بعضی از این روایات معتبر شود.
یا ممکن است کسی مشی اخباری داشته باشد و خیلی درگیر بحث رجالی نباشد.
حال مروری داشته باشیم بر روایات معتبر ذیل آیه.
* روایت اول
۳۴/۱- الکافی (ح ۵۵۳): محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن صفوان بن یحیی عن العلاء بن رزین عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أبیجَعْفَرٍj قالَ: «إنَّ مَنْ عِنْدَنا یَزْعُمونَ أنَّ قَوْلَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ: «فَسْئَلوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمونَ»، أنَّهُمُ الْیَهودُ وَ النَّصارَی.» قالَ: «إذاً یَدْعونَکُمْ إلَی دینِهِمْ.» قالَ: «قالَ بِیَدِهِ إلَی صَدْرِهِ: «نَحْنُ أهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئولونَ.»
* ترجمه: محمد بن مسلم از ابوجعفر (امام باقر)j (روایت کرد که) فرمودند: «همانا کسانی نزد ما هستند که تصور میکنند که کلام الله عز و جل: «فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»، اینکه آنها یهود و نصارا هستند.» (سپس) فرمودند: «در این صورت دعوت میکنند شما را به سوی دینشان.» (راوی) گفت: «(در حالی که) با دستشان به سینهشان اشاره میکردند، فرمودند: «ما اهل الذکر هستیم و ما مورد سؤال هستیم.»»
* بررسی سند:
همه رجال سند این روایت از اجلای ثقات ما هستند و انتساب آن به امامj معتبر است.
شبیه این روایت در بصائر الدرجات (ص ۴۱) از سندی بن محمد از علاء به رزین از محمد بن مسلم آمده است که این طریق هم معتبر است.
در تأویل الآیات (ص ۳۱۸) نیز از محمد بن عباس بن ماهیار از علی بن سلیمان الرازی از محمد بن خالد الطیالسی از علاء بن رزین از محمد بن مسلم آمده است.
* توضیح و جمعبندی:
میبینیم که در این حدیث به صراحت میگوید که اهل الذکر نه یهود هستند و نه نصارا و در ادامه تصریح دارد که منظور از اهل الذکر اهل بیتb هستند و این به معنای آن است که شأن نزول مشهور آیه انکار میشود و معلوم میشود که یا این شأن نزول تحریفی و موضوع است، یا این حدیث که به واسطه ثقات رسیده است، میلنگد که در اینباره بعداً سخن خواهیم گفت.
تنها نکتهای که میماند اینکه به زعم بعضی از مفسران که اتفاقا در بین بزرگان معاصر ما هم هستند، این روایت و روایات معتبر مؤید آن، آیا خلاف ظاهر قرآن است که بشود آنها را انکار کرد یا به هر شکلی هماهنگی ندارند؟ که پیش از این پیش از این دیدیم نَه تنها هماهنگی دارد که اتفاقا در بین معانی مختلف، ترجیحی هم هست.
این نکته را هم اضافه کنم که اگر کسی شأن نزول مشهور را بپذیرد، متن روایت هم مشکل پیدا میکند، چرا که اشکال امامj هم بیمعنا میشود، اما اگر کسی روایت را بپذیرد و شأن نزول مشهور را کنار بگذارد، متن هیچ مشکلی ندارد و معلوم میشود الله تعالی در عبارت «وَ ما أرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إلاَّ رِجالاً نوحی إلَیْهِمْ» گزارشی داده است که پیش از نبی مکرم اسلام هم پیامبرانی بودهاند که به آنها وحی میشده و بعد در ادامه آیه که میفرماید: «فَسْئَلوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمون»، به دنبال شاهد و مؤید حرف خودش نبوده است، بلکه دستوری صادر کرده است که حالا بروید و آنچه را در فهم وحی که بر آنها شد، نمیدانید از اهل الذکر، یا همان اهل وحی که یا این روایت معلوم شد، اهل بیتb هستند، سؤال کنید.
این حدیث کار را یکسره میکند، اما احادیث معتبر دیگری هم در این معنا داریم که روایت خواهم کرد.
نکته دیگر درباره این حدیث اینکه آیا امام علیهالسلام با اشاره به سینه خودشان و عبارت «نَحْنُ أهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئولونَ.»، در صدد بیان حصر هستند یا خیر؟! به نظر بنده بله، ایشان در صدد بیان حصر هستند، اما ممکن است کسی این را نپذیرد و بگوید امام دارند خودشان را به عنوان مصادیق اهل الذکر معرفی میکنند، اما نمیخواهند حصری بیان کنند. اینها ارتکازهای شخصی است و نهایتاً برای کسی که چنین ارتکازی دارد، معتبر است. علی ای حال! هر چند مرتکز بنده چنین است، اما فعلاً اصراری بر ان ندارد.
و نکته آخر اینکه اگر کسی اهل احتیاط و قدر متیقن باشد، باز ناچار است که اهل الذکر را حصر در ائمهb بداند، چرا که در این روایت، یقینا ایشان اهل الذکر هستند، اما در مورد دیگران تردید وجود دارد، مگر کسی بگوید که من در مورد دیگران هم تردیدی ندارم.
به هر حال هنوز زود و است و بهتر است ببینیم سایر روایات چه میگویند که بماند برای جلسه آینده.
و صلی الله علی محمد و آله