$


کیستی ذوالقرنین - جلسه ۱ (تفسیر آیات ۸۳ تا ۹۹ سوره کهف)

$

* هدف از بحث، مراحل بحث و چند نکته مقدماتی

هدف ما در این بحث شناسایی شخصیتی قرآنی، به نام ذوالقرنین است. درباره این شخصیت قرآنی در طول قرن‌های متمادی اظهار نظرهای متفاوتی شده است. از این‌که او را شخصیتی واقعی در گذشته یا آینده معرفی کرده‌اند، تا این‌که او را شخصیتی غیر واقعی و برای مطلبی تمثیلی و مانند آن معرفی نموده‌اند. ما در این‌جا قصد داریم او را بر اساس منابع معتبر نزد مکتب اهل بیتb مورد شناسایی قرار دهیم.

منابعی که درباره ذوالقرنین وجود دارد را می‌توان به گروه‌های زیر دسته‌بندی کرد.

۱- آیات قرآن کریم

۲- روایاتی که در کتب مکتب اهل بیتb قرار دارد.

۳- روایاتی که در کتب مکتب خلفا بیان شده است.

۴- مطالب موجود در کتاب مقدس، یعنی عهد عتیق و عهد جدید

۵- کتبی که توسط مورخین پیش از اسلام نوشته شده است.

۶- کتبی که توسط مورخین و مفسرین مسلمان نوشته شده است.

۷- کتبی که توسط مورخین یا افرادی دیگر بعد از بعثت نبوی نوشته شده است.

۸- آثار تاریخی و باستانی

طبیعتاً با توجه به این‌که ذوالقرنین شخصیتی قرآنی است و مشخصاتی از او در قرآن آمده است، مهم‌ترین منبع برای شناسایی و تطبیق افراد بر او، مطالبی است که در قرآن آمده است.

بعد از آن، باتوجه به این‌که ما خود را تابع مکتب اهل بیتb می‌دانیم، لازم است روایات معتبر رسیده از حضرات معصومینb را در کنار قرآن قرار داده و با عرضه آن‌ها به قرآن، ضمن اعتبارسنجی آن‌ها، شناخت کامل‌تری از ذوالقرنین به دست آوریم.

طبق قرار همیشگی، در ابتدا آیات مربوط به ذوالقرنین را مستقلا واکاوی کرده، سپس به روایات پرداخته و ضمن بررسی سندی روایات، متن روایات معتبر را هم با دقت مورد موشکافی قرار می‌دهیم. در ادامه، سراغ پنج منبع بعدی می‌رویم، تا بلکه بتوانیم کشف کنیم که ذوالقرنین آیا شخصیتی واقعی است، یا تمثیلی؟ و اگر واقعی است، در گذشته بوده، یا آینده و احیانا نام و نشان او چیست؟

در ابتدای بحث نیز چند مقدمه مهم بیان می‌کنیم و از آن‌جایی که قرار بر این است زودتر وارد بحث اصلی بشویم، مطالب مهم دیگری را که علی القاعده می‌باید در مقدمه بحث مطرح کنیم، به آینده موکول خواهیم کرد.

پس مراحل شناسایی ذوالقرنین را در سه بخش کلی پیگیری خواهیم کرد.

۱- بررسی آیات مربوط به بحث.

۲- بیان روایات مربوطه در کتب مکتب اهل بیتb و شرح و بررسی سند و متن آن‌ها. در این مورد بر خلاف بعضی جلسات گذشته و احتمالاً بسیاری از جلسات آینده که با موضوعات تفسیری در خدمت خواهیم بود، حتی روایات غیر معتبر را که تعدادشان زیاد هم بوده و بعضاً بسیار هم طولانی هستند، با حوصله مرور می‌کنیم. البته در این‌جا به روال جلسات فقه استدلالی، ابتدا روایات غیر معتبر را مطرح کرده و بعد به سراغ روایات معتبر خواهیم رفت.

۳- شرح و بررسی سایر موارد لازم که متعدد بوده و طبیعتاً شامل همه موارد مذکور در قبل نیست، بلکه تنها مواردی است که به کار ما می‌آید.

     یکی از بخش‌های مهم این قسمت سوم، مربوط به شناسایی ویژگی‌های افرادی است که به عنوان ذوالقرنین معرفی شده‌اند، ‌تا بتوانیم گزینه مناسب را پیدا کنیم.

در ضمن، طبق روال جلسات دیگر، گاهی در حین بحث توضیحاتی پیرامون اصطلاحات، کتب مختلف اعم از تفسیری یا روایی و نیز نویسندگان یا رجال موجود در سند و یا هر نکته‌ای که به نظر آید می‌تواند در بحث مورد نظر مفید باشد، عرض خواهم کرد.

* مروری اجمالی بر افرادی که به عنوان ذوالقرنین معرفی شده‌اند

درباره ذوالقرنین و این‌که او در تاریخ چه کسی است، اظهار نظرهای مختلفی شده است. این شخصیت و اقدامات او به گونه‌ای بوده است که مطالب پیرامون او حتی با افسانه‌های بی‌اساس آمیخته شده و حتی آثار این افسانه‌ها، متأسفانه در روایات کتب اصیل مکتب اهل بیتb نیز دیده می‌شود.

عده‌ای بر این باور بودند که ذوالقرنین، همان اسکندر مقدونی است. بعض از اسکندر رومی یا اسکندر یونانی نیز نام برده‌اند و می‌دانیم که این افراد در تاریخ تفاوتی با هم ندارند. البته بعضی نیز اسکندر دیگری را مطرح کرده‌اند که اهل اسکندریه بوده است که او را با عنوان اسکندر افسانه‌ای نام خواهیم برد که در آثار مختلف پیش از اسلام و به خصوص پس از اسلام حضور داشت و حتی در بعضی از کتب ادبی و عرفانی فرهنگ فارسی، به نبوت هم رسید.

دسته‌ای دیگر او را کورش هخامنشی می‌دانند که به تعبیری باید او را مؤسس سلسله هخامنشیان دانست. از آن‌جایی که این گزینه، در ایران امروز بسیار مهم است، مهم‌ترین و مفصل‌ترین بحث ما را در این قسمت تشکیل خواهد داد.

دسته‌های نیز بر این عقیده‌اند که ذوالقرنین هیچ کدام از این افراد نیستند و فرد دیگری است. افرادی مانند داریوش هخامنشی، بلیتیس آشوری، شین‌هوا‌نگ‌تی که دیوار چین را بنا نهاد، فریدون، پادشاهی که ذکرش در شاهنامه فردوسی آمده است و بعضی از پادشاهان تبع نیز در کتب مختلف تاریخ و لغت به ذوالقرنین معرفی شده‌اند. البته افرادی نیز بعد از اسلام به این لقب نامیده شده‌اند. افرادی مانند امام علیj، یا امام دوازدهم ماf و …

جالب آن‌که بعضی‌ها بر این عقیده‌اند که این شخص اصلاً وجود خارجی نداشته و در قرآن صرفا جنبه سمبلیک دارد و عده‌ای نیز او را چند نفر دانسته‌اند که در قرآن در قالب یک نفر معرفی شده است.

همان‌گونه که در ادبیات عرب معلوم است، ذوالقرنین، شبیه لقب و کنیه است که درباره معنای آن صحبت خواهیم کرد، لذا بعضی از افراد، نام‌هایی برای آن ذکر کرده‌اند که فعلاً فقط نام می‌بریم.

۱) عیاش که در روایات شیعه آمده است و آن‌ها را بررسی خواهیم نمود.

۲) مرزیا فرزند مرزبه یونانی از نسل یون بن یافث بن نوح

۳) مصعب فرزند عبدالله القحطانی

۴) صعب فرزند ذی‌مرائد پادشاه یمن از تبابعه

۵) شمر یرعش پادشاهی دیگر از تبابعه

۶) عبدالله فرزند ضحاک بن معن

۷) اسکندر فرزند فیلیپ، پادشاه و کشورگشای مقدونی یا اسکندی دیگر

۸) کورش فرزند کمبوجیه، بنیان‌گذار پادشاهی هخامنشی

۹) داریوش فرزند ویشتاسب، ملقب به داریوش اول، پادشاه بزرگ دیگری از هخامنشیان

۱۰) فریدون فرزند آبتین یا به قول کتب اساطیری، فرزند اثفیان از پادشاهان پیشدادی که در شاهنامه فردوسی ذکرش آمده است.

۱۱) علی بن ابی‌طالب

۱۲) محمد بن حسن العسکری

و نام‌های دیگری که پیش از این به بعضی از آن‌ها اشاره کردم.

این‌که آیا این بحث و بررسی اهمیت دارد یا خیر را واگذار می‌کنیم به افرادی که سخت در تلاش هستند که او را یکی از این افراد و به خصوص کورش هخامنشی معرفی کنند و بودجه‌های چند صد میلیونی یا شاید ملیاردی، از خزانه بیت المال مسلمین یا سایر منابع را برای برگزاری همایش‌ها، چاپ کتاب‌ها و ساخت فیلم در اثبات مدعای خود هزینه می‌کنند.

نکته بسیار مهم آن‌که شخصیت ذوالقرنین و کارهایش، هم‌چنین حضورش در قرآن و نیز آموزه‌های یهودی و دیگر ادیان به گونه‌ای بوده است که مطالب مختلفی درباره او نقل شده است که خرافی بودن بسیاری از آن‌ها از واضحات است.

بسیاری از افراد در تحقیقات خود به عهد عتیق مراجعه کرده و بعضی نیز به نظریات سر سید احمدخان هندی و ابوالکلام آزاد مراجعه کرده‌اند. مرحوم ابوالکلام آزاد می‌نویسد که سر سید احمد خان هندی، ذوالقرنین را شین‌هوانگ‌تی، امپراطور چین می‌داند که دیوار عظیم چین را ساخت و بر این باور است که دیوار چین، همان سد ذوالقرنین است که در قرآن آمده است.

اما مرحوم ابوالکلام آزاد، ذوالقرنین قرآن را همان کورش هخامنشی می‌داند که پس از ترجمه کتاب او توسط مرحوم آقای باستانی پاریزی و مطالعه مرحوم علامه طباطبایی و پذیرفتن آن توسط ایشان و ورودش به تفسیر ارزشمند المیزان، باعث ورود این نظریه به مکتب اهل بیتb شد و روز به روز بر طرف‌دارانش افزوده شد و عرق ملی میهنی ایرانیان، طرف‌داران این نظریه را در بین عموم مردم، بسیار کرد.

در این‌جا خوب است معرفی اجمالی از بنیان‌گذار این نظریه، داشته باشیم.

ابوالکلام، محی‌الدین احمد آزاد، از رهبران استقلال هند بود که در زمان گاندی، به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. او مخالف استقلال پاکستان از هندوستان بود و معتقد بود مسلمانان و هندوها،‌ باید در کنار یک‌دیگر زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند که تلاش‌های او بی‌ثمر ماند و پاکستان در قالب دو منطقه شرقی و غربی، با بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر فاصله از هندوستان جدا شد که البته بعد از چند سال، پاکستان شرقی هم از پاکستان غربی مستقل شد و کشور بنگلادش فعلی به وجود آمد. ابوالکلام آزاددر شهر مکه متولد و در کودکی به همراه پدرش به کلکته رفت و در آن‌جا اقامت گزید. می‌گویند علاوه بر زبان هندی و اردو، به زبان عربی و فارسی نیز تسلط داشته است. از زندگی او چنین بر می‌آید که فردی کاملاً آزادی‌خواه و معتقد به مبانی اسلامی بود. البته با توجه به خواستگاه خانوادگی و فرهنگیش که تابع فرق مختلف مکتب خلفا بود، طبیعتاً علم و عملش در همان راستا بوده است و نشانی از آشنایی تخصصی یا حتی نیمه تخصصی او با مکتب اهل بیتb نیست.

فعلا همین مقدار را داشته باشید که معرفی اجمالی هم از سرسید احمدخان داشته باشیم.

سید احمدخان هندی از مسلمانان اصلاح‌طلب پیرو مکتب خلفا در هند بود. او ارتباط و همکاری جدی با اشغالگران انگلیسی در هند داشت و تلاش می‌کرد در پرتو همکاری با آن‌ها، امور هند را اصلاح کند. او اولین کسی بود که توانست در برابر مخالفت علما، مسلمانان هند را به فراگیری زبان انگلیسی تشویق کند و اقدامش با موفقیت همراه باشد. او دانشکده‌ای انگلیسی‌زبان در علیگر هندوستان بنا نهاد که در ابتدا دانشکده اسلامی و علوم شرقی نام گرفت و بعدها با نام دانشگاه علیگر معروف شد. سال تأسیس این دانشکده با سال تولد ابوالکلام آزاد برابر است. ایشان تفسیری به نام «تفسیر القرآن و هو اهدی و الفرقان» نوشت که به زعم خودش تفسیر علمی از قرآن بود، اما اشکالات زیادی داشته و بسیاری از علمای سنتی و حتی اصلاح طلب فریقین، نظرات آن را مردود و بی‌ارزش می‌دانند. این تفسیر از ابتدای قرآن تا پایان سوره نحل است که تنها به تعداد معدودی از آیات این محدوده پرداخته است.

خب! برخی نیز با مطالعه کتب تاریخ‌نویسان یونان باستان به گمانه‌زنی‌هایی پرداخته و برای ادعای مورد نظر خود شواهدی ارائه کرده‌اند. جمعی نیز که تعلق بیشتری به معارف اسلامی داشته‌اند سراغ تفاسیر قرآن رفته‌اند که به نظر می‌رسد بیشتر توجه آن‌ها متوجه تفاسیری بوده است که در مکتب خلفا نوشته شده است و از فرمایش حضرت رسول اللهp غفلت کرده‌اند که فرموده‌اند: «إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی أهْلَ بَیتی فَتَمَسَّکوا بِهِما لِئَلّا تَضِلّوا …‏» و این در حالی است که اگر به این دو ثقل، یعنی هم قرآن که ثقا اکبر است و هم اهل بیت که ثقل اصغر و مفسران واقعی کلام الله هستند، تمسک پیدا کنیم، بسیاری از مشکلات ما حل شده و نیازی به چنگ انداختن به غیر و گمانه‌زنی‌های کم‌پایه و سست‌بنیاد نداریم. در پایان این بخش از عرایضم، مقدمه‌ای را تحت عنوان اهمیت تفسیر روایی قرآن بازگو می‌کنم که بسیار مفید است.

البته عده‌ای نیز برای اثبات ادعاهای خود به روایات متمسک شده و نظرات خود را مبنای تشخیص روایات قرار داده‌اند و معیارشان برای تشخیص روایت معتبر از غیر معتبر و همین‌طور متن روایات، به این‌گونه بوده است که هر روایت موافق نظر و منظومه فکری خود را ولو از باب سند معتبر نبوده، معتبر دانسته و به آن استناد کرده‌اند و سایر روایاتی را که موافق نظر ومنظومه فکریشان نیست، ولو به واسطه ثقات به ما رسیده باشد، مردود دانسته، یا اصلاً به آن نپرداخته‌اند، بطلان این روش از واضحات است، چرا که باید برای تشخیص سره از ناسره، مبنایی علمی یا حداقل شبه علمی پیدا کرد و آن‌چه را که بر اساس این مبنا، معتبر است، پذیرفت و نظر و منظومه فکری را با آن ساخت و پرداخت، نَه این‌که این‌ها را بر اساس آن سنجید. حال می‌خواهد با خوش‌آیند ما موافق باشد یا مخالف.

همان‌طور که پیش از این هم بارها عرض شد، با توجه به این‌که ذوالقرنین یک شخصیت قرآنی است، ما به عنوان یک مسلمان که معتقد به وحیانی بودن قرآن هستیم، چاره‌ای نداریم جز آن‌که ابتدا مروری داشته باشیم بر آیات مربوط به او که او را چگونه معرفی می‌کند و برای او چه ویژگی‌هایی قائل است. در ضمن، با توجه به این‌که مخاطب ما در این مجموعه، پیروان مکتب اهل بیتb هستند، باید ببینیم که نظر این بزرگواران درباره ذوالقرنین و ویژگی‌های او چیست که این‌ها در قالب روایات معتبری که به واسطه ثقات برای ما نقل شده است، قابل پیگیری می‌باشند و نه هر آن‌چه به ایشان نسبت داده‌اند. در نهایت باید ببینیم ذوالقرنین اصلا واقعی است، یا تمثیلی و اگر واقعی است، بر اسکندر تطبیق دارد یا کورش و یا شخص دیگری.

طبیعتاً مطالب ما در این مختصر، برای کسانی که معتقد به قرآن و مکتب اهل بیتb نیستند، ممکن است که ارزشی نداشته باشد که این را به خود آن‌ها واگذار می‌کنیم. اما آن‌چه مهم است آن‌که تکلیف معتقدان به مکتب اهل بیتb را روشن می‌کند.

در این بین ناچاریم سخن بعضی از مفسرین را نیز مرور کنیم و رابطه سخن آن‌ها را با نص قرآن و روایات معتبری که از جانب معصومینb آمده است، بررسی نماییم.

البته نگاهی نیز به تاریخ خواهیم داشت تا بلکه این بررسی کامل‌تر باشد.

اما پیش از آن‌که به مرور و بررسی آیات مربوط به ذوالقرنین بپردازیم، ابتدا مقدمه‌ای را که در باب اهمیت تفسیرروایی قرآن عرض کردم، خواهم گفت و سپس مروری خواهیم داشت بر معانی مختلف قرن و ذوالقرنین.

* مختصری در باب اهمیت تفسیر روایی قرآن

مرحوم شیخ صدوق در کتاب الأمالی (ص ۵۲۲) ضمن حدیثی مفصل، از علی بن حسین بن شاذویه المؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور و این دو از محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری از پدرش از ریان بن صلت که همگی از ثقات درجه یک هستند، از امام رضاj روایت کرده‌اند که نبی مکرم اسلامp فرمودند: «… إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ، کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی أهْلَ بَیتی وَ إنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتَّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ وَ انْظُروا کَیفَ تَخْلُفونّی فیهِما …». یعنی «… من برای بعد از خود دو چیز گران‌بها بین شما جانشین می‌کنم، کتاب الله و عترتم که اهل بیت من هستند و این دو هرگز از یک‌دیگر جدا نمی‌شوند تا در حوض (بهشت) بر من وارد شوند. پس بنگرید چگونه درباره این دو، جانشین من می‌شوید …» که این عبارت آخر، کنایه از چگونگی رفتار مردم پس از ایشان با این دو ثقل است.

این روایت با اندک تفاوتی در متن، از متواترات فریقین می‌باشد که در کتب بسیاری از آن‌ها نقل شده است. این حدیث به طرق مختلف در کتب پیروان مکتب اهل بیتb بیان شده که مرحوم سید هاشم البحرانی ۳۳ مورد از آن‌ها را در مقدمه سوم از تفسیر البرهان ذکر کرده‌اند که البته بعضی از آن‌ها از باب سند معتبر و بعضی غیر معتبر است که با توجه به وجود طرق معتبر و نیز متواتر بودن آن، ضعف سندی بعضی از این روایات، خدشه‌ای بر اصل اعتبار آن وارد نمی‌کند.

پیروان مکتب خلفا نیز مکرراً آن را بیان کرده‌ا‌ند، به عنوان مثال بعضی از محدثین بزرگ مکتب خلفا که این حدیث را البته با تفاوت‌هایی در متن روایت کرده‌اند، عبارتند از:

– مسلم (قرن سوم) در المسند الصحیح (ج ۴، ص ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴) که یکی از صحاح سته مکتب خلفا و در کنار صحیح بخاری، از مهم‌ترین کتب این مجموعه است.

– احمد بن حنبل (قرن سوم) که امام حنبلیان، یکی از چهار فرقه رایج مکتب خلفا در دوره ما است، در المسند (ج ۱۷، ص ۱۷۰، ۲۱۱ و ۳۰۹ و ج ۳۲، ص ۱۱) و فضائل الصحابة (ج ۲، ص ۷۷۹).

– احمد بن شعیب النسائی (قرن سوم) در سنن الکبری (ج ۷، ص ۳۱۰ و ۳۲۰ و ۴۳۷) که یکی دیگر از صحاح سته است و هم‌چنین در فضائل الصحابة (ص ۲۲).

– ترمذی (قرن سوم) در الجامع الکبیر یا همان السنن (ج ۶، ص ۱۳۳) که این کتاب نیز یکی دیگر از صحاح سته است.

– عبدالله الدارمی (قرن سوم) در السنن (ج ۴، ص ۲۰۹۰).

– ابوبکر البزاز (قرن سوم) در المسند (ج ۳، ص ۸۹ و ج ۱۰، ص ۲۳۱، ۲۳۲ و ۲۴۰).

– علی بن جعد (قرن سوم) در المسند (ص ۳۹۷).

– ابوبکر بن ابی‌شیبة (قرن سوم) در المسند (ج ۱، ص ۳۵۱).

– ابوبکر بن ابی‌عاصم (قرن سوم) در السنة (ج ۲، ص ۶۴۳ و ۶۴۴).

– ابوبکر بن خزیمة (قرن سوم و چهارم) در الصحیح (ج ۴، ص ۶۲).

– الطبرانی (قرن چهارم) در المعجم الصغیر (ج ۱، ص ۲۲۶ و ۲۳۲)، المعجم الأوسط (ج ۳، ص ۳۷۴ و ج ۴، ص ۳۳) و در المعجم الکبیر (ج ۵، ص ۱۵۴، ۱۶۶، ۱۶۹، ۱۷۰، ۱۸۲ و ۱۸۳).

– حاکم النیشابوری (قرن چهارم) در المستدرک علی الصحیحین (ج ۳، ص ۱۱۸ و ۱۶۰).

– بیهقی (قرن پنجم) در السنن الکبری (ج ۲، ص ۲۱۲).

در این‌جا دو نکته قابل ذکر است:

۱- این تعداد، تنها بعضی از کتبی است که در پنج قرن اول، در بین پیروان مکتب خلفا، این حدیث را آورده‌اند.

۲- در این کتب بر سر مصادیق اهل البیت اختلاف نظر می‌باشد، اما به اتفاق علما و محدثین شیعه، منظور از اهل بیت، امیر مؤمنان، علی بن ابی‌طالب، صدیقه کبری، فاطمه بنت رسول الله و اولاد معصوم آن‌ها یعنی یازده امام مورد نظر شیعه اثنی‌عشریb می‌باشد.

در این‌جا یک مورد از موارد مذکور در کتب مکتب خلفا را بدون شرح و حاشیه عرض می‌کنیم. نسائی در السنن الکبری (ج ۷، ص ۳۱۰) که از صحاح سته مکتب خلفا است، روایت کرده: «أخْبَرَنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی قالَ حَدَّثَنا یحْیی بْنُ حَمّادٍ قالَ حَدَّثَنا أبوعَوانَةَ عَنْ سُلَیمانَ قالَ حَدَّثَنا حَبیبُ بْنُ أبی‌ثابِت عَنْ أبی‌الطُّفَیل عَنْ زَیدِ بْنِ أرْقَمَ قالَ: «لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللهِl حَجَّةِ الْوَداعِ وَ نَزَلَ غَدیرَ خُمٍّ، أمَرَ بَدَوْحاتٍ، فَقُمِمْنَ، ثُمَّ قالَ: «کَأنّی قَدْ دُعیتُ فَأجَبْتُ. إنّی قَدْ تَرَکْتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ، أحَدُهُما أکْبَرُ مِنَ الْآخِرِ، کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی أهْلَ بَیتی، فَانْظُروا کَیفَ تَخْلُفونی فیهِما. فَإنَّهُما لَنْ یتَفَرَّقا حَتَّی یرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ». ثُمَّ قالَ: «إنَّ اللهَ مَوْلای وَ أنا وَلی کُلِّ مُؤْمِنٍ.» ثُمَّ أخَذَ بِیدِ عَلی، فَقالَ: «مَنْ کُنْتُ وَلیهُ فَهَذا وَلیهُ. اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ.» فَقُلْتُ لِزَیدٍ: «سَمِعْتَهُ مِنْ رَسولِ اللهِl؟». قالَ: «ما کانَ فی الدَّوْحاتِ رَجُلٌ إلّا رَآهُ بِعَینِهِ وَسَمِعَ بِاُذُنِهِ»»». یعنی: ابوالطفیل از زید بن ارقم روایت کرد: «هنگامی که مراجعه کردند رسول الله از حجةالوداعl و فرود آمدند در غدیر خم، امر کردندبه درختان بزرگی، پس بر پاکردند. سپس فرمودند: «پویی من دعوت شده‌ام، پس اجابت کرده‌ام. به یقین من قطعا! ترک می‌کنم بین شما دو چیز گران‌بها. یکی از این دو بزرگ‌تر از دیگذی است. کتاب الله و عترتم، تهل بیتم. پس نگاه کنید چگونه جانشینی می‌کنید مرا درباره آن دو. پس به یقین این دو هرگز فاصله نمی‌گیرند تا وارد شوند بر من حوض (بهشت) را.» سپس فرمودند: «به یقین الله مولای من است و من ولی هر مؤمنی». سپس گرفتند دستعلی را، پس فرمودند: «هر کس من ولی او هستم، پس این ولی او است. بارالها! ولایت‌پذیر آن‌که ولایت او را بپذیرد و روی‌گردان کسی را که روی‌گردان او شود.» (راوی می‌گویدک) پس گفتم به زید: «شنیدی آن را از رسول اللهl؟» گفت: «نبود کسی در آن درختان بزرگ، مگر این‌که دید آن را به چشمش و شنید به گوشش.»

سید هاشم البحرانی در مقدمه دوازدهم از تفسیر البرهان، تعدادی از این احادیث را از منابع مکتب خلفا روایت کرده است.

این‌جا لازم است مختصری به معنای حدیث ثقلین مطابق آن‌چه مرحوم صدوق روایت کرده است، بپردازیم.

فرق در لغت به معنای جدایی و حد فاصل است و عرب وقتی می‌گوید بین دو چیز فرقی نیست یعنی جدایی و حد فاصلی نیست، منظورش این است که هر چند جدا هستند، اما حتی حد فاصل بین آن دو هم قابل تشخیص نیست. یعنی هر چند کتاب الله و اهل بیتb، دو چیز هستند، یکی از جنس سخن و دیگری از مخلوقات انسانی الله تعالی، اما به‌گونه‌ای با یک‌دیگر درآمیخته‌اند که نه تنها از یک‌دیگر جدا نمی‌شوند، بلکه حد فاصل آن‌ها را هم نمی‌توان تشخیص داد.

متأ‌سفانه بسیار شنیده می‌شود که می‌گویند: «شیعه، اهل بیتb را گرفته و به قرآن کمتر توجه دارد و پیروان مکتب خلفا، قرآن را گرفته و اهل بیتb را رها کرده‌اند.» که بطلان این حرف با توجه به فرمایش حضرت رسول اللهp و معنای فرق که عرض شد، کاملاً واضح است. پس اگر کسی تصور می‌کند اهل بیتb را گرفته و به قرآن توجه کمتری دارد، در واقع پوسته و ظاهر اهل بیتb را گرفته و نه مغز و اصل آن را و کسی که فکر می‌کند قرآن را گرفته و به اهل بیتb توجه کمتری دارد، یعنی دل خود را به تعدادی کاغذ و خط خوش کرده است، نه اصل و معنا که منظور اصلی از نزول کلام الله است.

حال خودتان قضاوت کنید که آیا تفسیر قرآن، بدون روایات معتبر اهل بیتb که کاشف از نظر آن‌ها است، اصلاً معنا دارد؟! آیا می‌توان به هر بهانه‌ای روایات معتبر را کنار گذاشت یا از اولویت تمام و کمال انداخت و ندای حسبنا کتاب الله سر داد؟! یا در مقابل آن، سراغ روایات غیر معتبر رفت که معلوم نیست از ایشان است یا خیر؟!

البته بر خلاف بسیاری از اخباری‌ها که ظواهر قرآن را حجت ندانسته و صرفاً متوجه روایات بودند، آن‌هم فارغ از بحث‌هایی که در مورد اعتبار یا عدم اعتبار روایات داریم، از نظر ما اصولیون ظواهر قرآن، البته با حفظ شرایط و ضوابط آن، حجت است که از جمله آن ملاحظه روایات معتبری است که از اهل بیتb به ما رسیده است.

ما در مباحثات اصول فقه، همین‌طور در جلسات روش فهم قرآن، یا همان روش تفسیر قرآن، مفصل در این باره صحبت کرده و مبانی خود را تبیین کرده‌ایم که هم در سایت موجود است و هم پیش از این چاپ شده و قرار است ان شاء الله، بعد از پایان سری جدید این جلسات، مجددا چاپ شود.

خلاصه این‌که ما در این‌جا هم، بر اساس همین مبنایی که داریم، ابتدا تنها سراغ آیات قرآن رفته و بر اساس موازین علمی هرمنوتیک، آن‌چه از آن فهمیده می‌شود و به موضوع این جلسات، یعنی کیستی ذوالقرنین مربوط می‌شود را استخراج می‌کنیم.

در گام بعدی سراغ روایات معتبر رفته و یافته‌های خود از روایات را با یافته‌های خود از ظواهر قرآن، مقایسه کرده و جمع‌بندی می‌کنیم. البته همان‌طور که پیش از این هم عرض کردم، ما در این‌جا سلسله مباحثات، روایات غیر معتبر را هم مرور می‌کنیم، اما طبیعتا آن را حجت و مبنا برای تفسیر قرار نمی‌دهیم.

و در ادامه، بحثمان را بر اساس آن‌چه پیش از این توضیح دادم، ادامه م‌دهیم، تا ببینیم به چه نتیجه‌ای می‌رسیم. آیا ذوالقرنین یک شخصیت واقعی است، یا تمثیلی و اگر واقعی است، مشخصاتاو چیست و در نهایت چه کسی است. إن شاء الله.

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه