$
خب! آیات مربوط به ذوالقرنین را که بررسی کردیم. مقدماتی را هم گفتیم و حالا برویم، ببینیم روایات چه میگویند. ابتدا روایات غیر معتبر را بررسی میکنیم و بعد هم میرویم سراغ روایات معتبر، تا بعدش هم به تاریخ و باستانشناسی و … برسیم.
* درباره سبب نزول آیات ذوالقرنین (۱)
۱/۱ (۶۷۵۱)- تفسیر القمی (ج ۲، ص ۴۰): قالَ عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ:«فَلَمّا أخْبَرَ رَسولُ اللهِp بِخَبَرِ موسَی وَ فَتاهُ وَ الْخَضِرِ، قالوا: «فَأخْبِرْنا عَنْ طائِفٍ طافَ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ، مَنْ هُوَ وَ ما قِصَّتُهُ؟» فَأنْزَلَ اللهُ: «وَ یَسْئَلونَکَ عَنْ ذیالْقَرْنَینِ، قُلْ سَأتْلوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً. إنّا مَکَّنّا لَهُ فی الْأرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً.» أیْ: «دَلیلاً»، «فَأتْبَعَ سَبَبا».
* ترجمه:
علی بن ابراهیم گفت: «هنگامی که رسول اللهp خبر موسی و جوانش و خضر را میفرمود، گفتند: «ما را از کسی آگاهی ده که مشرق و مغرب زمین را گشت که چه کسی است و داستانش چیست؟» پس الله نازل کرد: «وَ یسْئَلونَکَ عَنْ ذیالْقَرْنَینِ، قُلْ سَأتْلوا عَلَیکُمْ مِنْهُ ذِکْراً. إنّا مَکَّنّا لَهُ فی الْأرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کُلِّ شَیءٍ سَبَباً.» یعنی: دلیل، «فَأتْبَعَ سَبَبا»».
* بررسی سندی:
همانگونه که معلوم است، این مطلب را نویسنده، یا یکی از نویسندگان تفسیر القمی بدون ذکر سند از جانب حضرت رسول اللهp بیان کرده است و از آنجایی که بدون ذکر سند است، در حکم مرسل بوده و نمیتوان به ان استناد کرد.
* شرح:
این نقل هم بیانگر سبب نزول آیات مربوط به ذوالقرنین است و هم معنایی برای «سبب» نقل میکند. اگر روایت معتبر بود، لازم بحث کنیم و ببینیم دلیل در لغت عرب به چه معنایی است، اما از آنجایی که معتبر نیست، وقت خودمان را به آن تلف نمیکنیم.
نکته جالب اینکه یکی از آقایان در تفسیرش اصرار داشت که «سبب» را به «دلیل» معنا کند، بعد این مطلب را خواند و گفت، هر چند روایت نیست، معتبر هم نیست، اما مؤید نظر ما است و آن را قبول میکنیم، به هر حال حرف بیربطی نیست. ببینید عزیزان! اگر واقعا گزارشها و روایات غیر معتبر، مؤید و تقویتکننده است و چون سلیقه و رأی ما را موافقت میکند، باید پذیرفت که خب! بنده حرفی ندارم، جز اینکه از نظر بنده غیر منطقی و نادرست است. ما باید نظر و رأی خود را بر اساس معتبرها بسازیم، نَه اینکه رأی و نظر خود را معیار پذیرش مطلبی بگذاریم.
* نکته تکمیل:
در اینجا لازم است دو موضوع را درباره تفسیر القمی مطرح کنیم.
۱- تفسیر القمی که هماکنون در اختیار ما است، تألیف چه کسی است؟ آیا واقعا تألیف محدث بزرگوار و عالم برجسته قرن سوم، علی بن ابراهیم القمی است؟ به عبارت دیگر، آیا شرط دوم از مجموعه شروط لازم که پیش از این عرض کردیم را دارد، یا خیر؟
این مطلب هم در روایات موجود در آن تأثیر دارد و هم در اظهار نظرهایی که از نویسنده در ضمن روایات آن بیان شده است. به هر حال اگر معلوم شود این اظهار نظرها از محدث خبیر و مفسری عظیم، مانند علی بن ابراهیم القمی است، جور دیگری باید به آن نگاه کرد، تا اینکه معلوم نباشد چه کسی گفته، یا گوینده، درجه اعتبار خاصی نداشته باشد. به هر حال سخن اهل علم، برای مجتهد حجت نیست، اما وزن گوینده، مهم است.
۲- اعتبار روایات موجود در آن به چه اندازه است؟
که در این فرصت به بررسی آن خواهیم پرداخت.
* نکاتی پیرامون تفسیر القمی
* درباره سبب نزول آیات ذوالقرنین (۲)
۲/۲ (۶۶۳۲)- تفسیر القمی (ج ۲، ص ۳۱): قال علی بن إبراهیم فحدثنی أبی عن ابن أبیعمیرٍ عن أبیبصیرٍ عَنْ أبیعَبْدِاللهِj قالَ: «کانَ سَبَبُ نُزولِها یعْنی سورَةَ الْکَهْفِ، أنَّ قُرَیْشاً بَعَثوا ثَلاثَةَ نَفَرٍ إلَی نَجْرانَ. النَّضْرَ بْنَ الْحارِثِ بْنِ کَلَدَةَ وَ عُقْبَةَ بْنَ أبیمُعَیطٍ وَ الْعاصَ بْنَ وائِلٍ السَّهْمیَّ، لِیَتَعَلَّموا مِنَ الْیهودِ وَ النَّصارَی مَسائِلَ یَسْألونَها رَسولَ اللهِp. فَخَرَجوا إلَی نَجْرانَ إلَی عُلَماءِ الْیهودِ، فَسَألوهُمْ. فَقالوا: «سَلوهُ عَنْ ثَلاثِ مَسائِلَ. فَإنْ أجابَکُمْ فیها عَلَی ما عِنْدَنا، فَهُوَ صادِقٌ. ثُمَّ سَلوهُ عَنْ مَسْألَةٍ واحِدَةٍ، فَإنِ ادَّعَی عِلْمَها فَهُوَ کاذِبٌ.» قالوا: «وَ ما هَذِهِ الْمَسائِلُ؟» قالوا: «سَلوهُ عَنْ فِتْیَةٍ کانوا فی الزَّمَنِ الْأوَّلِ، فَخَرَجوا وَ غابوا وَ ناموا وَ کَمْ بَقوا فی نَوْمِهِمْ حَتَّی انْتَبَهوا وَ کَمْ کانَ عَدَدُهُمْ وَ أیُّ شَیءٍ کانَ مَعَهُمْ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ ما کانَ قِصَّتُهُمْ. وَ اسْألوهُ عَنْ موسَی حینَ أمَرَهُ اللهُ أنْ یَتْبَعَ الْعالِمَ وَ یَتَعَلَّمَ مِنْهُ، مَنْ هُوَ وَ کَیْفَ تَبِعَهُ وَ ما کانَ قِصَّتُهُ مَعَهُ. وَ اسْألوهُ عَنْ طائِفٍ طافَ مِنْ مَغْرِبِ الشَّمْسِ وَ مَطْلَعِها حَتَّی بَلَغَ سَدَّ یَأْجوجَ وَ مَأجوجَ، مَنْ هُوَ وَ کَیفَ کانَ قِصَّتُهُ.» ثُمَّ أمْلَوْا عَلَیْهِمْ أخْبارَ هَذِهِ الثَّلاثِ مَسائِلَ وَ قالوا لَهُمْ: «إنْ أجابَکُمْ بِما قَدْ أمْلَیْنا عَلَیْکُمْ، فَهُوَ صادِقٌ وَ إنْ أخْبَرَکُمْ بِخِلافِ ذَلِکَ فَلا تُصَدِّقوهُ.» قالوا: «فَما الْمَسْألَةُ الرّابِعَةُ؟» قالَ: «سَلوهُ مَتَی تَقومُ السّاعَةُ؟ فَإنِ ادَّعَی عِلْمَها فَهُوَ کاذِبٌ. فَإنَّ قیامَ السّاعَةِ لا یَعْلَمُها إلّا اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَی.» فَرَجَعوا إلَی مَکَّةَ …»
* ترجمه:
ابوعبدالله (امام صادق)j فرمودند: «سبب نزول آن یعنی سوره کهف این بود که قریش سه نفر را به سوی نجران فرستادند. نضر بن حارث بن کلده، عقبة بن ابیمعیط و عاص بن وائل را تا از یهود و نصارا مطالبی را بیاموزند تا آنها را از رسول اللهp سؤال کنند. پس به سوی نجران خارج شدند و بر علمای یهود وارد شدند و از آنها سؤال کردند. آنها گفتند که از سه مسأله بپرسید، اگر مطابق آنچه نزد ما است (یعنی آنچه ما گفتیم) جواب داد، راستگو است، سپس از یک مسأله بپرسید که اگر ادعا کرد که پاسخش را میداند، دروغگو است.» گفتند: «این مسائل چیست؟» گفتند: «از جوانانی بپرسید که در عهد اول بودند، پس خارج شدند و غیبت کردند و به خواب رفتند و اینکه چقدر در خواب باقی ماندند تا آنکه بیدار شدند و عددشان چند نفر بود و غیر خودشان چه چیزی همراهشان بود و داستانشان چه بود. و از او سؤال کنید درباره موسی، آن هنگام که الله او را دستور داد تا (فرد) عالم را پیروی کند و از او بیاموزد. (بپرسید) او چه کسی بود و چگونه او را پیروی کرد و داستانش با او چه بود. و از او درباره کسی بپرسید که از مغرب آفتاب تا مشرق آن را گشت تا به سد یأجوج و مأجوج رسید. (و اینکه) او که بود و داستانش چگونه بود.» سپس اطلاعات این سه مسأله را به آنها املا کردند و گفتند: «اگر شما را به مانند آنچه بر شما املا کردیم جواب داد، بر شما است که او صادق است و اگر بر خلاف آن خبرتان کرد، او را تصدیق نکنید.» گفتند: «مسأله چهارم چیست؟» گفتند: «از او بپرسید که قیامت کی بر پا میشود. پس اگر ادعا کرد که میداند، دروغگو است چرا که قیام قیامت را کسی جز الله تبارک و تعالی نمیداند.» پس به سوی مکه خارج شدند …»
* بررسی سندی:
– این حدیث در تفسیر القمی به نقل از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابیعمیر و ابوبصیر الاسدی از امام صادقj آمده است.
– همه این افراد از ثقات هستند، اما با توجه به آنچه درباره تفسیر القمی عرض کردم، معلوم نیست که آیا این حدیث واقعاً از علی بن ابراهیم است، یا نویسنده مجهول این تفسیر، آن را به نام علی بن ابراهیم با سندی معتبر جعل کرده است، لذا نمیتوان آن را از باب سند معتبر دانست و گفت این فرمایشات از امام معصوم است.
– این را هم اضافه کنم که که شبیه این حدیث را مرحوم مجلسی در بحارالأنوار (ج ۷، ص ۶۲) از تفسیر النعمانی به صورت مرسل روایت کرده است.
خلاصه اینکه انتساب این حدیث به معصومj معتبر نیست و نمیتوانیم روی آن حساب باز کنیم.
* شرح:
– لازم به ذکر است که در ادامه حدیث که ما روایت نکردیم، پس از ذکر ماجراهایی در مورد تأخیر در نزول آیات سوره کهف، مطالب نسبتا مفصلی درباره داستان اصحاب کهف بیان شده که فعلاً مورد بحث ما نیست.
– اما نکته مهم آنکه علاوه بر ضعف سند، متن این حدیث هم مشکلات جدی دارد که نشان از جعل حدیث است. مثلاً در این حدیث ادعا شده است که علمای یهود سؤالی درباره افرادی پرسیدند که با توجه به ادامه روایت معلوم میشود منظورشان اصحاب کهف بودهاند و این در حالی است که اصحاب کهف از پیروان مذهب مسیحیت بوده و داستانشان مورد تأیید یهود نبوده و نیست و جناب واضع حدیث، غفلت کرده است و کار ما را ساده.
– خلاصه با توجه به سند بسیار معتبری که برای این حدیث در نظر گرفته شده است، اشتباهات اینگونه قابل قبول نیست و متن این حدیث گواهی میدهد که این سند معتبر، توسط نویسنده یا نویسندگان مجهول تفسیر القمی، جعل شده است.
– پس تا اینجا نَه سبب نزول آیات ذوالقرنین معلوم شد و نًه حتی افرادی که از نبی مکرم اسلامp درباره ذوالقرنین سؤال میکنند.
* ویژگیهای ذوالقرنین و اشارهای به دو بار کشته شدنش
۳/۳ (۶۷۶۷)- تفسیر العیاشی (ج ۲، ص ۳۴۰): عَنْ أبیالطُّفَیلِ قالَ سَمِعْتُ عَلیّاًj یَقولُ: «إنَ ذاالْقَرْنَینِ لَمْ یَکُنْ نَبیاً وَ لا رَسولاً، کانَ عَبْداً، أحَبَّ اللهَ، فَأحَبَّهُ وَ ناصَحَ اللهَ، فَنَصَحَهُ. دَعا قَوْمَهُ، فَضَرَبوهُ عَلَی أحَدِ قَرْنَیْهِ، فَقَتَلوهُ. ثُمَّ بَعَثَهُ اللهُ، فَضَرَبوهُ عَلَی قَرْنِهِ الْآخَرِ فَقَتَلوهُ».
* ترجمه:
روایت شده است که ابوطفیل از علیj روایت کرد: «به یقین ذوالقرنین، نه پیامبر بود و نه رسول. بندهای بود که الله را دوست داشت و الله نیز او را و او برای الله خیرخواهی کرد و او (یعنی الله نیز) برایش خیرخواهی نمود. قومش را دعوت کرد، پس بر یکی از دو قرنش زدند و او را کشتند. سپس الله او را برانگیخت. پس بر قرن دیگرش زدند و او را کشتند.»
* بررسی سندی:
این حدیث در کتاب تفسیر العیاشی به صورت مرسل آمده است و دیگران از این کتاب روایت کردهاند، لذا طریق این حدیث هم به معصوم معتبرj نیست.
* شرح:
– در این روایت مرسل تصریح دارد که او پیامبر و رسول نبود، بلکه تنها بندهای بود که الله تعالی را دوست داشت و برای او خیرخواهی میکرد و الله تعالی نیز متقابلا او را دوست داشت و خیرخواه او بود.
– در این روایت ادعا شده است که او از جمله افرادی است که در این دنیا دو بار مرگ به معنای کامل آن را تجربه کرده است و طبیعتاً دو بار هم زندگی کرده است.
– اما در مورد قرن، اگر این روایت را معتبر بدانیم که البته نمیدانیم، با توجه به مطالب موجود، باید گفت منظور از قرن، فرق سر است، چرا که زدن به فرق سر، موجب کشته شدن میشود و اگر مثلا بخواهیم قرن را به شاخ، قله، قلعه و چیزهای دیگر معنا کنیم، باید برای چسباندن آن، خیلی آسمان به ریسمان بافتن میخواهد. درنتیجه ذوالقرنین یعنی کسی که صاحب دو فرق سر یا به تعبیر بهتر، دو فرق سر شکافته است.
– اما مهم آنکه با توجه به ضعف سند حدیث نمیتوان به صرف این حدیث یا هر حدیث غیر معتبر دیگری، مطالب بالا یا هر مطلب دیگری را که از این گونه احادیث استخراج میشود، مبنا قرار داد، لذا ما هم از این حدیث میگذریم.
* ویژگیهای ذوالقرنین و اشارهای به معنای قرن
۴/۴ (۶۷۷۰)- تفسیر العیاشی (ج ۲، ص ۳۴۰): عَنِ ابْنِ الْوَرْقاءِ قالَ: «سَألْتُ أمیرَالْمُؤْمِنینَj عَنْ ذیالْقَرْنَینِ ما کانَ قَرْناهُ؟ فَقالَ: «لَعَلَّکَ تَحْسَبُ کانَ قَرْنُهُ ذَهَباً أوْ فِضَّةً وَ کانَ نَبیاً؟! (بَلْ کانَ عَبْداً صالِحاً)، بَعَثَهُ اللهُ إلَی اُناسٍ. فَدَعاهُمْ إلَی اللهِ وَ إلَی الْخَیرِ. فَقامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، فَضَرَبَ قَرْنَهُ الْأیْسَرَ، فَماتَ. ثُمَّ بَعَثَهُ، فَأحْیاهُ وَ بَعَثَهُ إلَی اُناسٍ. فَقامَ رَجُلٌ، فَضَرَبَ قَرْنَهُ الْأیْمَنَ، فَماتَ. فَسَمّاهُ ذاالْقَرْنَینِ.»»
* ترجمه:
روایت شده است که ابن الورقاء روایت کرد: «از امیر مؤمنانj درباره ذوالقرنین سؤال کردم. پس فرمودند: «شاید تصور کنی که قرن او از طلا یا نقره بود و پیامبر بود؟! (بلکه بنده صالحی بود که) الله او را به سوی مردمی مبعوث کرد. پس او مردم را به سوی الله و خوبی دعوت کرد. پس فردی از آنها برخاست و بر قرن راستش زد، پس مُرد. سپس (الله تعالی) او را (مجددا) برانگیخت و زنده کرد و به سوی مردمی مبعوث کرد. پس (مجددا) فردی برخاست و بر قرن (فرق) چپش زد، پس مُرد. پس (به این علت) ذوالقرنین نامیده شد.»
* بررسی سندی:
این حدیث در کتاب تفسیر العیاشی به صورت مرسل آمده است و دیگران از این کتاب روایت کردهاند، لذا طریق این حدیث هم معتبر نیست.
* شرح:
– این حدیث مرسل نیز به گونهای همان مطالب روایت قبل را، البته با بیانی واضحتر و کمی کاملتر، بیان میکند که با توجه به ضعف سند آن و اینکه مطالب آن، در آینده مکررا بیان میشود، از شرح و توضیح این روایت خودداری میکنیم.
* نکته تکمیلی:
در اینجا مناسب است مطالبی را پیرامون تفسیر العیاشی و مؤلف آن عرض کنیم که میتواند برای شما بزرگواران ارزشمند باشد.
* نکاتی پیرامون تفسیر العیاشی
و صلی الله علی محمد و آله