$
امشب ادامه بحث را با سه حدیث پی میگیریم.
* ذوالقرنین در نوجوانی پادشاه بود.
۵/۵ (…)- المحاسن (ج ۱، ص ۱۹۳): مُحَمَّدُ بْنُ عیسَی الْیقْطینی عَنْ عُبَیدِاللهِ بْنِ عَبْدِاللهِ الدِّهْقانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أبیمَنْصورٍ الْواسِطی عَنْ إبْراهیمَ بْنِ عَبْدِالْحَمیدِ عَنْ أبیالْحَسَنِ موسَی بْنِ جَعْفَرٍj قالَ: «ما بَعَثَ اللهُ نَبیّاً قَطُّ إلّا عاقِلاً وَ بَعْضُ النَّبیّینَ أرْجَحُ مِنْ بَعْضٍ وَ ما اسْتَخْلَفَ داوُدُ، سُلَیْمانَ حَتَّی اخْتَبَرَ عَقْلَهُ وَ اسْتَخْلَفَ داوُدُ سُلَیْمانَ وَ هُوَ ابْنُ ثَلاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ مَلَکَ ذوالْقَرْنَیْنِ وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَی عَشْرَةَ سَنَةً وَ مَکَثَ فی مُلْکِهِ ثَلاثینَ سَنَةً.»
* ترجمه:
روایت شده است که ابوالحسن، موسی بن جعفرj فرمودند: «الله هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آن که عقل او را کامل یافت و بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری داد و سلیمان را جانشین داود قرار نداد مگر آنکه عقلش را سنجید و سلیمان را جانشین داود قرار داد در حالی که پسری دوازده ساله بود و ذوالقرنین را پادشاه نمود در حالی که او (نیز) پسری دوازده ساله بود و در سرزمین خودش ۳۰ سال توقف نمود.»
* بررسی سندی:
احمد بن محمد البرقی و محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی، در سند این حدیث اشکالی ایجاد نمیکنند و به درست بن ابیمنصور که در کتب رجالی مهمل است، با شرایطی میتوان اعتماد کرد، اما عبیدالله بن عبدالله الدهقان، از جمله ضعفا است و در نتیجه، انتساب این حدیث به امامj معتبر نیست.
* شرح:
سه مطلب در این روایت به صورت مستقیم به بحث مورد نظر ما مربوط میشود:
۱- اینکه ذوالقرنین پادشاه شد.
۲- شروع پادشاهی او در دوازده سالگی بود که با توجه به عبارات اول روایت نشان میخواهد بگوید که در این سن، به رشد عقلی بالایی رسیده بود
۳- مدت اقامت او در سرزمین خود، ۳۰ سال بوده است.
البته اینها ادعاهای یک روایت غیرمعتبر است و به صرف این روایت نمیتوان آنها را پذیرفت، مگر در آینده شواهد و قرائنی در تأیید این مطالب پیدا کنیم، اما این مطلب پادشاه بود او را به یاد داشته باشید که بعداً با آن کار داریم.
* ذوالقرنین و آب حیات
۶/۶ (…)- کمال الدین (ج ۲، ص ۳۸۵): حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بْنُ إبْراهیمَ بْنِ إسْحاقَ۰ قالَ حَدَّثَنا عَبْدُالْعَزیزِ بْنُ یحْیی الْبَصْری قالَ حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ عَطیةَ قالَ حَدَّثَنا هِشامُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ حَمّادٍ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ سُلَیْمانَ قالَ: «قَرَأْتُ فی بَعْضِ کُتُبِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ أنَّ ذاالْقَرْنَیْنِ کانَ عَبْداً صالِحاً. جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلَی عِبادِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَبیّاً. فَمَکَّنَ اللهُ لَهُ فی الْأرْضِ وَ آتاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً. فَوُصِفَتْ لَهُ عَیْنُ الْحَیاةِ وَ قیلَ لَهُ مَنْ شَرِبَ مِنْها، لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَسْمَعَ الصَّیحَةَ وَ إنَّهُ خَرَجَ فی طَلَبِها حَتَّی انْتَهَی إلَی مَوْضِعٍ فیهِ ثَلاثُمِائَةٍ وَ سِتّونَ عَیْناً و کانَ الْخَضِرُ عَلَی مُقَدِّمَتِهِ وَ کانَ مِنْ أحَبِّ النّاسِ إلَیْهِ. فَأعْطاهُ حوتاً مالِحاً وَ أعْطَی کُلَّ واحِدٍ مِنْ أصْحابِهِ حوتاً مالِحاً وَ قالَ لَهُمْ لِیَغْسِلْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ حوتَهُ عِنْدَ کُلِّ عَیْنٍ. فانْطَلَقَ الْخَضِرُj إلَی عَیْنٍ مِنْ تِلْکَ الْعُیونِ، فَلَمّا غَمَسَ الْحوتَ فی الْماءِ حَییَ وَ انْسابَ فی الْماءِ. فَلَمّا رَأی الْخَضِرُj ذَلِکَ، عَلِمَ أنَّهُ قَدْ ظَفِرَ بِماءِ الْحَیاةِ، فَرَمَی بِثیابِهِ وَ سَقَطَ فی الْماءِ، فَجَعَلَ یَرْتَمِسُ فیهِ وَ یَشْرَبُ مِنْهُ. فَرَجَعَ کُلُّ واحِدٍ مِنْهُمْ إلَی ذیالْقَرْنَیْنِ وَ مَعَهُ حوتُهُ وَ رَجَعَ الْخَضِرُ وَ لَیسَ مَعَهُ الْحوتُ. فَسَألَهُ عَنْ قِصَّتِهِ، فَأخْبَرَهُ. فَقالَ لَهُ: «أ شَرِبْتَ مِنْ ذَلِکَ الْماءِ؟» قالَ: «نَعَمْ!» قالَ: «أنْتَ صاحِبُها وَ أنْتَ الَّذی خُلِقْتَ لِهَذِهِ الْعَیْنِ. فَأبْشِرْ بِطولِ الْبَقاءِ فی هَذِهِ الدُّنْیا مَعَ الْغَیْبَةِ عَنِ الْأبْصارِ إلَی النَّفْخِ فی الصّورِ.»»
* ترجمه:
عبدالله بن سلیمان گفت: «در بعضی از کتب الله عز و جل خواندم که ذوالقرنین بنده صالح الله بود که الله او را حجت بر بندگانش قرار داد و پیامبر نبود. الله او را در زمین تمکن بخشید و از هر چیزی دلیلی برای او قرار داد و چشمه حیات برای او وصف شد و گفته شد هر کس از آن بخورد، نخواهد مرد تا صیحه (قیامت) را بشنود و همانا او در طلب آن خارج شد تا به محلی رسید که ۳۶۰ چشمه بود، در حالی که خضر که از محبوبترین افراد نزد او بود، همراهش بود. پس به او (خضر) و به هر یک از همراهانش، ماهی نمکسود شدهای داد و گفت که هر کدام از شما ماهیش را در چشمهای بشوید. خضر به چشمهای از آن چشمهها رفت. پس هنگامی که ماهی را در چشمه فرو برد، ماهی زنده شد و در آب لغزید. زمانی که خضر این را دید، فهمید که به آب حیات دست یافته است. پس لباسش را در آورد و در آب پرید و در آن شنا کرد و از آن نوشید. پس همه در حالی که ماهیشان نزدشان بود، نزد ذوالقرنین بازگشتند، اما خضر در حالی برگشت که ماهی با او نبود. از ماجرایش پرسید و او آن را مطلع کرد. پس گفت: «آیا از آن آب نوشیدی؟» گفت: «آری!» گفت: «تو صاحب آن هستی و تو کسی هستی که برای این چشمه خلق شده است. پس بشارت باد بر تو بقای در این دنیا تا زمانی که در صور دمیده شود، در حالی که از دیدگان ناپیدا هستی.»
* بررسی سندی:
– با توجه به طبقه راوی، منظور از محمد بن عطیه، محمد بن عطیه الشامی است و با محمد بن عطیه الحناط متفاوت است.
– در سند این حدیث هر چند محمد بن ابراهیم بن اسحاق و عبدالعزیز بن یحیی از ثقات هستند و محمد بن عطیه الشامی به واسطه توثیق میشود، اما هشام بن جعفر، حماد و عبدالله بن سلیمان مجهول میباشند.
– مهمتر آنکه این مطلب اصلاً روایت نیست، بلکه مجموعهای از مطالب عبدالله بن سلیمان است از آنچیزی است بعض کتب الله عز و جل نامیده است که قاعدتا منظورش کتب انبیای گذشته، از جمله کتب منسوب به انبیای بنیاسرائیل، یا هر کتابی است که برای او، مصداب کتاب الله بوده است، اما قطعا قرآن نیست. خلاصه اینکه این مطلب، نَه تنها روایت نیست، بلکه متهم به اسرائیلیات است.
– این را هم اضافه کنم که یکی دوستان گفتند، فلان آقا، گفته احتمالا منظور او، کتاب تفسیر است. اولا اینکه با احتمال، مشکلی حل نمیشود. دوم اینکه چه کسی به کتاب تفسیر، میگوید کتاب الله. این دیگر از آن حرفها است.
– در ضمن، بعضی از بزرگان مانند سید نعمت الله جزایری در النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین (ص ۲۹۸) این حدیث را به نقل از الأمالی شیخ صدوق روایت کردهاند که یا اشتباه است یا در نسخه منحصر به فردی که نزد ایشان بوده است، موجود بوده، چرا که در نسخ فعلی الأمالی و نسخی که در اختیاز علامه مجلسی و دیگر بزرگان حدیثی ما بوده،چنین چیزی چنین حدیثی را نیست.
* شرح:
– همانگونه که گفته شد، جدا از عدم اعتبار سند این نقل قول، خود آن هم روایت نبوده، بلکه ادعاهای فردی مجهول به نام عبدالله بن سلیمان از یک یا مجموعهای از کتب ادیان گذشته است، پس خود این مطالب، نمیتواند دلیل و مبنا قرار گیرد.
– اما اگر کسی این حدیث را معتبر بداند و خضر را همعصر حضرت موسی هم بداند، میتواند این نتیجه را بگیرد که ذوالقرنین، یا نزدیک به عصر حضرت موسی میزیسته، یا پیش از او که با خوردن آب حیات، زمان حضرت موسی را هم درک کرده است.
– همینطور اینکه جناب خضر، وقتی آب حیات را پیدا کرد، رندی کرد و از این فرصت برای خودش استفاده کرد و باید دید کار خوبی کرده یا خیر.
– همینطور اینکه در این داستان، مگر خضر، همه آب چشمه را بلعیده بود و آن را خشک کرده بود که ذوالفرنین و دیگران نمیتوانستند از آن بنوشند. چشمه ادعایی در این گزارش، آن قدر بزرگ بوده که ماهی زنده شده، سر خورده است و رفته است. حالا شاید راه را گم کرده بود!
خلاصه اینکه این مطالب، در حد اعلایی از عدم اعتبار و بلکه جعل است، لذا ما هم کاری به متن آن نداریم و خود را گرفتار توضیح و توجیه آن، نمی کنیم.
* ذوالقرنین و شباهتهای او با امام عصرf و امیر مؤمنانj
۷/۷ (۶۷۵۸)- کمال الدین (ج ۲، ص ۳۹۴): حدثنا أبوطالبٍ المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی۰ قال حدثنا جعفر بن محمد بن مسعودٍ عن أبیه قال حدثنی محمد بن نصیرٍ قال حدثنا محمد بن عیسی عن حماد بن عیسی عن عمرو بن شمرٍ عن جابر بن یزید الجعفی عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الْأنْصاری قالَ: «سَمِعْتُ رَسولَ اللهِp یَقولُ: «إنَّ ذاالْقَرْنَیْنِ کانَ عَبْداً صالِحاً، جَعَلَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُجَّةً عَلَی عِبادِهِ. فَدَعا قَوْمَهُ إلَی اللهِ وَ أمَرَهُمْ بِتَقْواهُ، فَضَرَبوهُ عَلَی قَرْنِهِ، فَغابَ عَنْهُمْ زَماناً، حَتَّی قیلَ ماتَ أوْ هَلَکَ، بِأیِّ وادٍ سَلَکَ. ثُمَّ ظَهَرَ وَ رَجَعَ إلَی قَوْمِهِ، فَضَرَبوهُ عَلَی قَرْنِهِ الْآخَرِ. وَ فیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَی سُنَّتِهِ. وَ إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَکَّنَ لِذیالْقَرْنَیْنِ فی الْأرْضِ وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً وَ بَلَغَ الْمَغْرِبَ وَ الْمَشْرِقَ. وَ إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالَی سَیَجْری سُنَّتَهُ فی الْقائِمِ مِنْ وُلْدی فَیُبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأرْضِ وَ غَرْبَها، حَتَّی لا یَبْقَی منهلا [مَنْهَلٌ] وَ لا موضعا [مَوْضِعٌ] مِنْ سَهْلٍ وَ لا جَبَلٍ وَطِئَهُ ذوالْقَرْنَیْنِ إلّا وَطِئَهُ وَ یُظْهِرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ کُنوزَ الْأرْضِ وَ مَعادِنَها وَ یَنْصُرُهُ بِالرُّعْبِ، فَیَمْلَأُ الْأرْضَ بِهِ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.»»
* ترجمه:
روایت شده است که رسول اللهp فرمودند: «به یقین ذوالقرنین بنده صالح الله بود که الله عز و جل، او را حجتی بر بندگانش قرار داد. پس قومش را به سوی الله و تقوای او دعوت کرد، در نتیجه بر قرنش زدند و او مدتی از ایشان غایب شد تا جایی که گفتند در کدام وادی زندگی میکند؟ مرده است یا هلاک شده است. سپس ظاهر شد و به سوی قومش بازگشت. پس بر قرن دیگرش زدند و در میان شما کسی است که بر این سنت است و به یقین الله عز و جل ذوالقرنین را در زمین تمکن بخشید و برای او از هر چیزی نشانهای قرار داد و به مغرب و مشرق رساند و به یقین الله تبارک و تعالی به زودی سنت او را درباره قائم از فرزندان من جاری میکند و او را به شرق زمین و غرب آن میرساند تا جایی که هیچ محل و موضعی در کوه و دشت باقی نمیماند که ذوالقرنین رفته باشد، مگر آنکه او نیز برود و الله عز و جل گنجهای زمین و معادن آن را برای او آشکار میکند و او را با ترس یاری مینماید و زمین را پر از عدل و داد میکند، همانگونه که پر از ظلم و جور شد.»
* بررسی سندی:
– هر چند مظفر بن جعفر، محمد بن نصیر و حماد بن عیسی از ثقات میباشند و جعفر بن محمد بن مسعود نیز به واسطه توثیق میشود و محمد بن مسعود العیاشی و محمد بن عیسی بن عبید نیز در اینجا اشکالی ایجاد نمیکنند. اما عمرو بن شمر بسیار ضعیف است، تا جایی که او ر جاعل حدیث دانسته و میگویند جعلیاتی را به جابر بن یزید الجعفی بسته است، لذا سند این حدیث ضعیف بوده و انتساب آن به حضرت رسول اللهp معتبر نمیباشد و در نتیجه نمیتوان آن را در شناخت ذوالقرنین و مطالب پیرامون او و حتی آنچه درباره امام عصرf یا هر چیز دیگری مبنا قرار داد مگر آنکه شواهد و قرائنی بر آن پیدا کرد.
– در بعضی از نسخ، محمد بن نصیر و حماد بن عیسی از قلم افتاده است که خطای در استنساخ است و به هر حال تأثیری در اعتبار سند ندارد.
* شرح:
– این حدیث ذوالقرنین را عبد صالح الله تعالی و حجت بر بندگانش معرفی کرده است، لذا اگر کسی بخواهد به این روایت اعتماد کند، باز هم نمیتواند پیامبر بودن او را از این عبارات استنباط نماید، چرا که حضرات معصومینb نیز حجج الله تعالی بر بندگان میباشند، اما نه در زمره انبیا هستند و نه رسولان و اگر قرار بود، او نبی، یا رسول باشد، قاعدتا باید گفته میشد.
– عبارت «وَ فیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَی سُنَّتِهِ»، ظاهراً اشاره به امیر مؤمنانj دارد که ایشان نیز دو بار فرق مبارکشان شکافت که در اینباره در روایات بعدی صحبت خواهیم کرد.
– اگر کسی بخواهد به این روایت اعتماد کند، معلوم میشود که منظور از قرن، همان فرق سر است و نَه شاخ یا چیزهای دیگری که عرض شد، اما با توجه به ضعف جدی سند، به صرف این روایت نمیتوان چنین چیزی را پذیرفت و مبنا قرار داد.
– در این روایت، اشاراتی هم به امام عصر ماf با ذوالقرنین و شباهتهایی بین این دو شده است، اما در این موارد نیز به جهت ضعفی که در سند عرض شد، نمیتوان این روایت را مبنا قرار داد و روی آن حساب باز کرد.
– «وَ یَنْصُرُهُ بِالرُّعْبِ» ، یعنی او را با ترس دشمنانش از او یاری میکند.
– حال اگر کسی بخواهد این روایت را مبنا قرار دهد، معلوم میشود که ذوالقرنین قرآنی با تمام شباهتهایی که به امام عصرf دارد، با ایشان متفاوت میباشد و این ادعا که ذوالقرنین همان امام عصرf است، مردود میشود.
– مجددا عرض کنم که بعضی از بزرگان بر این عقیدهاند که این گونه روایات هر چند فی نفسه حجت نیستند، اما حداقل بخشهایی از آن مؤیدی بر روایات معتبر هستند که به نظر میرسد این مطلب نه قابل قبول است و نه اصلاً نیازی به آنها هست، چرا که این امکان وجود دارد که جاعلان حدیث برای تثبیت جعل خود، حق را با باطل آمیخته و بعضی از مطالب درست را با مطالب نادرست مخلوط کنند تا بدینگونه موارد غیر صحیح را به خورد دیگران بدهند، کما اینکه سیره ابوالخطاب و پیروانش اینگونه بود. البته ایرادات دیگری نیز بر این قاعده وجود دارد که آن را در مباحث علم الحدیث مفصلاً بیان کردیم.
و صلی الله علی محمد و آله