$
* بررسی داستانی دیگر در علت انتساب تسبیحات مشهور به حضرت صدیقه کبریh
در گذشتههای دور، حقیر داستان غرورآفرین دیگری هم در اینباره، یعنی شأن صدور تسبیحات حضرت صدیقه کبریh خوانده بودم که متأسفانه به علت خامی و کم علمی، آن را برای دیگران هم نقل کرده بودم و شنیدم اخیراً بعضی از اهل منبر، آن داستان را با آب و تاب و حتی اضافاتی بر منبر میگویند میکنند.
طبق معمول، ابتدا متن حدیث را مرور کنیم، تا به بررسی سند و متن آن برسیم.
۱۲/۲- لئالی الأخبار (ج ۳، ص ۴۳۱): کما فی حدیث عن الباقرj ملخصه فی المقام أن فاطمهh لما بلغت تسعین سنین، نزل جبرئیل علی رسول اللهp و قال: «إن الله یقرؤک السلام و یقول: «زوج فاطمة»». فأظهر رسول اللهp ذلک علی الأصحاب. فطمعوا فیها و کثر خاطبوها حتی بلغ عددهم فی أسبوع بعده ألفا و سبعمأة نفر من الرجال و کان منهم عبدالرحمن بن عوف و کان من الکبار الصحابة و کان ذا مال و ثروة و تجمل کثیر بحیث لو حملت نقوده لبلغ حمل ألف بعیر و کان له ثلاثمأة عامل یتجرون عنه و کان له ثلاثمأة و خمسون حانوتاً فی المکة و المدینة و الطائف و الشام جلسوا فیها وکلائه یعملون له و کان له ثلاثة آلاف خادم یشتغلون بأموره و یحرسون أمواله و کان له ألف عبد و کان له من الغنم و الجمل و الفرس و البغل و البقر و الأموال ما لا یحصی عدده. فأرسل إلی النبیp و قال: «اجعل مالی من الدواب کلها مهراً لبنتک و أرسل إلیک من النقود و الحلی و الحلل ما لا یمکن شرحه». فغضب رسول اللهp و أخذ کف حصاة و رماها ألی عبدالرحمن. فصارت لؤلؤا شهباً و مرجاناً و قال: «خذ هذه لیزید مالک. قد کررت القول: «إن ذلک الأمر ألی الله. أزوجها بمن أمرنی الله به»». فنزل جبرئیل و قال: «إن الله یقرؤک السلام و یقول: «زوج فاطمه بمن ینزل کوکب الزهرة لیلة الجمعة فی بیته.»» فأخبر به الأصحاب. فزینوا بیوتهم و تهیئوا لنزول کوکب علیهم. حتی جاءت اللیلة، خرج النبی إلی السطح ینتظر نزول الکوکب و خرجت الصدیقه فی خلفه إلی السطح، لتنظر کیف ینزل الکوکب و فی بیت من تنزل و کان الناس منتظرین حتی مضی نصف اللیل. فإذا طار الکوکب من السماء إلی الأرض مضیئاً بحیث صار اللیل کالنهار ضوئاً و نوراً. فلما رأته الصدیقة، شرعت بقول «الله أکبر». فطال نزوله علی قدر قالته أربعاً و ثلاثین مرة. فنزل و طاف علی سطوح الدور حتی استقر علی سطح بیت أمیرالمؤمنینj و دخل بیته و سلم علیه و هنأه به. فلما رأته الصدیقهh أنه نزل فی بیت أمیرالمؤمنینj، قالت: «الحمد لله علی أن لم أخرج من قبیلتی» و طال مکثه فی بیته علی قدر قالته ثلاثاً و ثلاثین مرة. فإذا خرج صوت عجیب من الکوکب و عرج إلی السماء من الطریق الذی جاء منه و لما رأته ثانیاً قد تجلی و أضاء، قالت: «سبحان الله» تعجباً و کررته ثلاثا و ثلاثین مرة حتی دخل السماء.
* ترجمه:
همانگونه که در حدیثی از (امام) باقرj است (که) خلاصه آن چنین است که چون فاطمهh به نُه سالگی رسید، جبرئیل بر رسول اللهp نازل شد و گفت: «به یقین الله تو را سلام میگوید و میفرماید: «فاطمه را تزویج کن»». پس رسول اللهp آن (موضوع) را بر اصحاب آشکار کردند. پس بسیاری در آن طمع کردند و خواستگارانش بسیار شدند، تا عددشان در هفتهای بعد آن، بالغ بر هزار و هفتصد نفر شد و از آنها عبدالرحمن بن عوف از بزرگان صحابه بود که دارای مال و ثروت و تجمل بسیار بود، به گونهای که نقدینگی او را بیش از هزار شتر حمل میکردند و برای او سیصد کارگزار بود که برایش تجارت میکردند و برای او سیصد و پنجاه تجارتخانه در مکه و مدینه و طائف و شام بود که وکیلانش در آن نشسته، برای او کار میکردند و برای او سه هزار خدمتکار بود که به امور او مشغول بودند و اموال او را نگهداری میکردند و برای او هزار بنده بود و از گوسفند و شتر و اسب و استر و گاو و اموال بود که تعدادش شمارش نمیشد. پس به سوی پیامبرp فرستاد و گفت: «مالم را از چهارپایان، همهاش را مهریه برای دخترت قرار بده و از نقود و زر و زیور که شرح آن ممکن نباشد، به سوی تو خواهم فرستاد». پس رسول اللهp خشمگین شد و مشتی ریگ برگرفت و به سوی عبدالرحمن پرتاب کرد. پس (آن ریگها،) لؤلؤهایی درخشان و مرجان شد و (پیامبر)p فرمودند: «این را بگیر تا مالت افزوده شود. این سخن را تکرار کردهام: «به یقین آن کار به سوی الله است. او را به کسی تزویج میکنم که الله مرا به آن امر نماید»». پس جبرئیل نازل شد و گفت: «به یقین الله تو را سلام میگوید و میفرماید: «فاطمه را به کسی تزویج کن که ستاره زهره، شب جمعه در خانه او فرود میآید.»» پس اصحاب را به آن خبر نمودند. پس خانههاشان را زینت کردند و برای فرود آمدن ستاره بر آنها آماده شدند. تا آن که شب آمد، پیامبر به سوی بام خارج شده، منتظر فرود آمدن ستاره شدند و (حضرت) صدیقه در پشت ایشان به سوی بام خارج شد تا ببینند که ستاره چگونه فرود میآید و در خانه چه کسی فرود میآید و مردم منتظر بودند تا نیمه شب گذشت. پس در آن هنگام ستاره به حالت نورافشان از آسمان به سوی زمین پرواز کرد، به گونهای که شب به روشنی و نور، مانند روز شد. پس هنگامی که (حضرت) صدیقه آن را دید، تشریع کرد به «الله اکبر». پس فرود آمدن آن به اندازهای که ایشان سی و چهار بار آن را گفت، طول کشید. پس (آن ستاره) فرود آمد و بر بام خانهها دور زد تا بر بام خانه امیر مؤمنانj مستقر شد و داخل خانه ایشان شد و بر ایشان سلام نمود و به ایشان تهنیت گفت. پس هنگامی که (حضرت) صدیقه آن را دید که در خانه امیر مؤمنان فرود آمد، فرمودند: «الحمد لله بر اینکه از قبیلهام خارج نشدهام» و درنگ آن (ستاره) در خانه ایشان بر اندازهای که سی و سه بار آن را گفت طول کشید. پس در این هنگام صدای عجیبی از ستاره خارج شد و از همان راهی که از آن آمده بود، به سوی آسمان بالا رفت و هنگامی که (حضرت صدیقهh) برای بار دوم آن را دید که تجلی و نورافشانی نمود، از روی تعجب فرمود: «سبحان الله» و آن را سی و سه بار تکرار نمود تا (ستاره) داخل در آسمان شد.»
* بررسی سند:
فارغ از اشکالات متعدد متنی که میتوان مطرح کرد و البته عدهای آن را توجیه میکنند، ظاهراً این حدیث را برای اولین بار شیخ محمدنبی تویسرکانی در قرن سیزدهم بدون ذکر هیچ منبع و سندی در کتاب لئالی الأخبار آورده، موجب رواج آن شده و دیگران همه از او نقل کردهاند و این از عجایب روزگار است که مطلبی به این مهمی که همراه اعجازی خاص بوده و ادعا میشود عمومی هم بوده، یعنی همه مردم مدینه در جریان آن قرار داشتهاند، در طول سیزده قرن در کتاب هیچ یک از محدثین و حتی مورخین فریقین نیامده و به یکباره در قرن سیزدهم، آن هم بدون ذکر سند و منبع آشکار میشود. لذا بعید نیست که ایشان این مطلب را از کتابی نامعلوم یا فردی که حداقل برای ما ناشناخته است، نقل کرده باشند.
خلاصه اینکه نمیدانم کدام عقل سلیمی چنین داستانی را با این وضعیت سندی میپذیرد.
* شرح و جمعبندی:
خلاصه آنکه این داستان به ظاهر غرورانگیز نه تنها معتبر نبوده، بلکه احتمال غلو و جعل در آن بسیار زیاد است، لذا شرح بسط آن بیمعنا است، مگر بخواهیم اشکالات و ابهامات متعدد آن را شرح و توضیح دهیم که فعلاً قرار ما بر این نیست.
به پیشنهاد بعضی از دوستان جلسه آینده، فهرستی از روایات غیر معتبر عرض خواهم کرد و حداقل یکی از دلایل غیر معتبر بودن آن را عرض میکنم. فقط یادآوری کنم که غیر معتبر، یهنی انتصاب آن به معصومj، نَه یقینی است و نَه قطعی، بلکه انتساب آن مظنون یا مشکوک است و میدانیم که نَه میتوان به شک اعتماد کرد و نَه به ظنون.
و صلی الله علی محمد و آله