$
در جلسات گذشته، ۱۰ حدیث غیر معتبر را بررسی کردیم و امشب هم چند حدیث دیگر را بررسی میکنیم.
* چگونه ذوالقرنین شرق و غرب را در نوردید؟
۱۱/۱۱ (۶۷۵۷)- کمال الدین (ج ۲، ص ۳۹۳): حدثنا أحمد بن محمد بن الحسن البزاز قال حدثنا محمد بن یعقوب بن یوسف قال حدثنا أحمد بن عبدالجبار العطاردی قال حدثنا یونس بن بکیرٍ عن محمد بن إسحاق بن یسارٍ المدنی عن عمرو بن ثابت عن سماک بن حارث عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنی أسَدٍ: «قالَ سَألَ رَجُلٌ عَلیّاًj: «أ رَأیْتَ ذاالْقَرْنَیْنِ کَیْفَ اسْتَطاعَ أنْ یَبْلُغَ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ؟» قالَ: «سَخَّرَ اللهُ لَهُ السَّحابَ وَ مَدَّ لَهُ فی الْأسْبابِ وَ بَسَطَ لَهُ النّورَ، فَکانَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ عَلَیْهِ سَواءً.»»
* ترجمه:
روایت شده است که مردی از امیر مؤمنانj سؤال کرد: «ذوالقرنین چگونه توانست به مشرق و مغرب برسد؟» (ایشان) فرمودند: «الله ابرها را به تسخیر او در آورد و اسباب را برای او فراهم نمود و نور را برای او گسترانید، برای همین روز و شب برای او یکسان بود.»
* بررسی سندی:
هر چند احمد بن محمد بن حسن البزاز به واسطه توثیق میشود، اما محمد بن یعقوب بن یوسف، یونس بن بکیر، سماک بن حارث و مرد بنی اسدی، همگی مجهول هستند و در نتیجه سند حدیث ضعیف بوده و انتساب آن به معصومj معتبر نیست.
قطب راوندی این عبارات را ضمن حدیثی مرسل در الخرائج و الجرائح (ج ۳، ص ۱۱۷۴) از قول امام عسکریj نیز روایت کرده است.
* شرح:
هر چند ما منکر قدرت الهی نبوده و معتقدیم که اگر او اراده کند، چنین چیزها و حتی بزرگتر و عجیبتر از آن انجام خواهد شد و انجام شده است، اما با توجه به ضعف شدید سند این روایت، این جا هم بهتر است چیزی نگوییم و بگذریم.
* ذوالقرنین مانند طالوت پادشاهی داشت.
۱۲/۱۲ (۹۰۹۸)- علل الشرائع (ج ۱، ص ۷۱): حدثنا أحمد بن یحیی المکتب قال حدثنا أحمد بن محمد الوراق أبوالطیب قال حدثنا علی بن هارون الحمیری قال حدثنا علی بن محمد بن سلیمان النوفلی قال حدثنی أبی عَنْ عَلیِّ بْنِ یَقْطینٍ قالَ: «قُلْتُ لِأبیالْحَسَنِ، موسَی بْنِ جَعْفَرٍj: «أ یَجوزُ أنْ یَکونَ نَبیُّ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَخیلاً؟» فَقالَ: «لا!» فَقُلْتُ لَهُ: «فَقَوْلُ سُلَیْمانَj: «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأحَدٍ مِنْ بَعْدی» ما وَجْهُهُ وَ ما مَعْناهُ؟» فَقالَ: «الْمُلْکُ مُلْکانِ، مُلْکٌ مَأْخوذٌ بِالْغَلَبَةِ وَ الْجَوْرِ وَ إجْبارِ النّاسِ وَ مُلْکٌ مَأْخوذٌ مِنْ قِبَلِ اللهِ تَعالَی ذِکْرُهُ، کَمُلْکِ آلِ إبْراهیمَ وَ مُلْکِ طالوتَ وَ مُلْکِ ذیالْقَرْنَیْنِ. فَقالَ سُلَیْمانُj «هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأحَدٍ مِنْ بَعْدی» أنْ یَقولَ إنَّهُ مَأْخوذٌ بِالْغَلَبَةِ وَ الْجَوْرِ وَ إجْبارِ النّاسِ. فَسَخَّرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ لَهُ الرّیحَ، تَجْری بِأمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أصابَ وَ …»»
* ترجمه:
از علی بن یقطین روایت شده است که به ابوالحسن موسی بن جعفرj عرض کردم: «آیا شایسته است که پیامبر الله عز و جل بخیل باشد؟» فرمودند: «خیر!» پس به ایشان عرض کردم: «پس سخن سلیمانj که «پروردگارا بر من ببخش و ملکی مرا عطا کن که بعد از من برای کسی سزاوار نباشد» چه وجهی دارد و معنایش چیست؟» پس فرمودند: «مُلک بر دو قسمت است. ملکی که ناشی از غلبه و جور و اجبار مردم باشد و ملکی که مأخوذ از جانب الله تعالی ذکره باشد، مانند مُلک آل ابراهیم و ملک طالوت و ملک ذوالقرنین.» پس سلیمانj گفت: «به من ملکی عطا کن که برای کسی بعد از من سزاوار نباشد» که بگوید ناشی از غلبه و جور و اجبار مردم بود. پس الله عز و جل باد را برای او مسخر فرمود که به امر او هر جا میخواست به نرمی جریان یابد …
* بررسی سندی:
این حدیث را مرحوم صدوق با همین سند در کتاب معانی الأخبار (ص ۳۵۳) نیز روایت کرده است.
احمد بن یحیی المکتب، احمد بن یحیی الوراق و علی بن محمد بن سلیمان النوفلی به واسطه توثیق میشوند، اما علی بن هارون الحمیری و پدر علی بن محمد بن سلیمان، همگی مجهول هستند و در نتیجه سند حدیث ضعیف بوده و انتساب آن به معصومj معتبر نیست.
* شرح:
در ادامه این روایت مطالبی پیرامون حکومت حضرت سلیمان، حکومتداری او و اخلاقیات ایشان بیان شده است که از موضوع مورد بحث ما خارج است، لذا چند نکتهای را درباره همین عباراتی که روایت کردم؛ عرض کنم و بگذریم.
۱- «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأحَدٍ مِنْ بَعْدی»، قسمت اول ۳۵ سوره ص است. بعضی از این حدیث، چنین برداشت کردهاند که عبارت «أنْ یَقولَ إنَّهُ مَأْخوذٌ بِالْغَلَبَةِ وَ الْجَوْرِ وَ إجْبارِ النّاسِ» ادامه آیه است که الآن موجود نیست و این را یی از موارد و مصادیق حذف شده از قرآن گرفتهاند.
ببینید، اولا قطعی نیست که این عبارت دوم، ادامه آیه بوده باشد و بعید نیست، توضیحی باشد که از قول امام کاظم علیهالسلام بیان شده است، لذا حتی اگر روایت، معتبر هم بود، دلیلی بر حذف عبارتی از قرآن نبود، اما مهمتر آنکه این حدیث، اصلا معتبر نیست، لذا برای امثال ما وجهی ندارد که بحث کنیم، این عبارات، در ادامه آیه بوده است، یا فرمایش امام در توضیح آیه.
۲- در این حدیث سخن از ملک آل داود، ملک طالوت و ملک ذوالقرنین گفته شده است. ملک طالوت، جنبه حکومت به معنای متعارف را هم دارد، اما ملک آل ابراهیم، همواره به معنای حکومت متعارف نیست، چرا که بسیاری از آل ابراهیم، از جمله انبیا و رسولان آنها، حکومت به معنای متعارف بین ما را نداشتند. نَه اسماعیل و نَه اسحاقc، هیچ کدام حاکم نبودند و فرزندان این دو هم، هر چند بعضا از انبیا و رسولان بودند، اما حکومتی نداشتند. از حضرت عیسی و موسیc بگیرید، تا شعیب و هود و یونس و حتی یوسفb. البته بعضی هم مانند طالوت، داود و سلیمانb، صاحب حکومت بودند. طالوت را از نسل بنیامین و داود و سلیمان را از نسل یهودا میدانند که این بنیامین و یهودا، از فرزندان اسرائیل، یا همان یعقوبj بودند
خب! حالا یا باید بگوییم در ملک آل ابراهیم، یا فقط منظور پادشاهن و حاکمان هستند، یا ملک را اعم از حکومت به معنای معارف آن بدانیم. حال اگر اعم بدانیم، معلوم نمیشود ملک ذوالقرنین، ملحق به ملک طالوت است و حکومت متعارف، یا ملک آل ابراهیم و حکومت به معنای عام آن.
۳- این مَلِک معرفی شدن ذوالقرنین را داشته باشید که بعدا با آن کار داریم. این دومین روایتی است که بحث ملک و پادشاه بودن ذوالقرنین، در آن مطرح شده است.
۴- در مورد سایر مطالب این حدیث، مانند اینکه آیا انبیای الهی ممکن است بخیل باشند، یا منظور حضرت سلیمان از این خواسته چه بوده است، الآن جایش نیست، چرا که هم مفصل است و هم به بحث فعلی ما مربوط نمیشود. به هر حال حدیث هم غیر معتبر است و میگذریم.
* در معنای لم نجعل لهم من دونها سترا
۱۳/۱۳ (۶۷۷۸)- تفسیر العیاشی (ج ۲، ص ۳۵۰): عَنْ أبیبَصیرٍ عَنْ أبیجَعْفَرٍj فی قَوْلِ اللهِ «لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دونِها سِتْراً» کَذَلِکَ، قالَ: «لَمْ یَعْلَموا صَنْعَةَ الْبُیوتِ.»
* ترجمه:
از ابوجعفر (امام باقر)j روایت شده است که درباره آیه «لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دونِها سِتْراً» فرمودند: «علم ساخت خانه را نمیدانستند.»
* بررسی سندی:
این حدیث در تفسیر العیاشی آن هم به صورت مرسل آمده است و دیگران همه از او روایت کردهاند.
* شرح:
با توجه به مرسل بودن حدیث، نمیتوان آن را مبنا قرار داده و این قسمت آیه را با توجه به آن معنا کرد. البته همانطور که پیش از این هم گفته شد، از ظاهر آیه میتوان چنین معنایی را برداشت کرد و ما در آینده روایتی در این زمینه خواهیم داشت که در زمان خود به آن خواهیم پرداخت.
* اسم ذوالقرنین، عیاش بود.
۱۴/۱۴ (۶۷۷۵)- تفسیر العیاشی (ج ۲، ص ۳۵۰): عَنْ أبیحَمْزَةَ الثُّمالی عَنْ أبیجَعْفَرٍj قال: «کانَ اسْمُ ذیالْقَرْنَیْنِ عَیّاشاً وَ کانَ أوَّلَ الْمُلوکِ مِنَ الْأنْبیاءَ وَ کانَ بَعْدَ نوحٍ، مَلِکَ ما بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ.»
* ترجمه:
روایت شده است که ابوجعفر (امام باقر)j فرمودند: «نام ذوالقرنین، عیاش بود و از اولین پادشاهان از انبیاء و بعد از نوح بود که بین شرق و غرب را حکومت میکرد.»
* بررسی سندی:
این حدیث نیز در تفسیر العیاشی، آن هم به صورت مرسل آمده است و دیگران همه از او روایت کردهاند. البته روایت کاملتری در قصص الأنبیای راوندی وجود دارد که این عبارات در آن نیز بیان شده است که به آن خواهیم رسید.
* شرح:
اگر کسی بخواهد به این روایت اعتماد کند، موارد زیر از آن معلوم میشود.
۱- همانگونه که پیش از این هم گفتیم، از عبارت ذوالقرنین معلوم است که این عنوان، لقب یا کنیه فرد مورد بحث ما است که در این روایت نام او را عیاش را ذکر کرده است.
۲- «عیاش»، از ریشه «عیش»، به معنای زندگی است و عیاش که صیغه مبالغه عایش است، یعنی کسی رسم زندگی را خیلی خوب بلند است و خیلی خوب زندگی میکند. عیاش، در فارسی، بار معنایی منفی پیدا کرده است، اما در عربی چنین نیست. عیاش را نانوا هم معنا کردهاند که ربط آن به معنای ریشهای آن قابل درک است.
۳- در این روایت نیز مانند روایات قبل تصریح شده است که او پادشاهی از پادشاهان بوده است که باز چون معتبر نیست، ما فعلا نمیتوانیم رویش حسابی باز کنیم. اما این مورد را هم به خاطر داشته باشید. شد سومین روایتی که او را ملک و پادشاه معرفی میکند.
۴- همینطور، او را نبی هم معرفی میکند، یعنی مانند حضرت داود و سلیمانc که هم نبی بودند و هم پادشاه، ذوالقرنین هم، هم نبی بوده است و هم پادشاه.
۴- در ضمن، دیدم این روایت، تصریح دارد که او از اولین پادشاهان نبی بعد از نوحj بوده، لذا بعید نیست پیش از سلیمان و داودc میزیسته، اما اینکه قبل از حضرت ابراهیمj بوده، یا بعد از آن، چیزی ندارد.
۵- به همین ترتیب تصریح دارد که محدوده حکومت او بسیار گسترده بوده و محدوده بین شرق و غرب را در بر میگرفته است که با توجه به آیات مربوطه قاعدتاً میبایست محدوده سرزمینهایی بوده باشد که بین دو دریای بسیار بزرگ که در آن زمان امکان عبور از آن ممکن نبوده، قرار داشته باشد.
پس این روایا ادعا دارد که ذوالقرنین، هم پادشاه بوده و هم نبی، بعد از حضرت نوحj هم بوده و دامنه حکومتش از شرقیترین نقاط تا غربیترین نقاط گسترده بوده است. البته همه اینها در صورتی است که این روایت معتبر بود، اما با توجه به اینکه انتساب این عبارات به معصومj معتبر نیست، نمیتوان این موارد را معتبر دانسته و آنها را مبنا قرار داد و باز هم مجبوریم اینها را کنار بگذاریم، تا ببینیم در آینده به چه میرسیم.
و صلی الله علی محمد و آله