$
د این جلسه چند روایت معتبر دیگر را مرور کنیم که بحثهای قبلی تکمیل شود. خصوصا در این مورد که اگر ذوالقرنین، نبی نبوده است، چکونه الله تعالی با او صحبات کرده است. آخرین روایت هم میماند برای جلسه آینده
* ذوالقرنین پیامبر نبود و مطلبی در معنای قرن
۵۸/۶ (۶۷۵۶ و ۴۷۶۶)- کمال الدین (ج ۲، ص ۳۹۳): حدثنا أبی۰ قال حدثنا سعد بن عبدالله عن أحمد بن محمد بن عیسی عن علی بن النعمان عن هارون بن خارجة عن أبیبصیر عَنْ أبیجَعْفَرٍj قالَ: «إنَّ ذاالْقَرْنَیْنِ لَمْ یَکُنْ نَبیّاً وَ لَکِنَّهُ کانَ عَبْداً صالِحاً، أحَبَّ اللهَ، فَأحَبَّهُ اللهُ وَ ناصَحَ لِلَّهِ، فَناصَحَهُ اللهُ. أمَرَ قَوْمَهُ بِتَقْوَی اللهِ، فَضَرَبوهُ عَلَی قَرْنِهِ، فَغابَ عَنْهُمْ زَماناً، ثُمَّ رَجَعَ إلَیْهِمْ، فَضَرَبوهُ عَلَی قَرْنِهِ الْآخَرِ وَ فیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَی سُنَّتِهِ».
* ترجمه:
ابوجعفر (امام باقر)j فرمودند: «به یقین ذوالقرنین پیامبر نبود، بلکه بنده صالح الله بود (که) الله را دوست داشت، پس الله نیز او را دوست داشت و برای الله خیرخواهی کرد، پس الله نیز او را خیرخواهی نمود. قوم خود را به تقوای الله امر کرد، پس بر قرنش زدند، لذا مدتی از ایشان غایب شد. سپس به سوی ایشان بازگشت. پس بر قرن دیگرش زدند و در میان شما کسی است که او بر این سنت است.»
* بررسی سندی:
این حدیث را شیخ صدوق از پدرش از سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن نعمان از هارون بن خارجه از ابوبصیر الاسدی روایت کرده است که همه از اجلای ثقات ما هستند.
شبیه این حدیث در دلائل الإمامة (ص ۱۲۱) از سعد بن عبدالله به باقی همان سند کمال الدین هم آماده است.
قطب راوندی نیز در کتاب قصص الأنبیاء (ص ۱۲۱) به واسطه ابوعبدالله حسین المودب القمی از جعفر بن محمد الدوریستی از پدرش از شیخ صدوق، با همین سند، این روایت را نقل کرده و در ادامه آن آورده است که «وَ إنَّهُ خُیِّرَ السَّحابَ الصَّعْبَ وَ السَّحابَ الذَّلولَ، فاخْتارَ الذَّلولَ، فَرَکِبَ الذَّلولَ وَ کانَ إذا انْتَهَی إلَی قَوْمٍ کانَ رَسولَ نَفْسِهِ إلَیْهِمْ لِکَیْلا یُکَذَّبَ الرُّسُلُ.» یعنی: و به یقین او مخیر بین ابر سخت و ابر نرم شد. پس او نرم را انتخاب کرد و سوار آن شد و به سوی هر قومی که میرفت، فرستاده خودش بود به سوی آنها تا رسولان تکذیب نشوند که هر چند جعفر بن محمد بن احمد الدوریستی و پدرش از ثقات هستند، اما حسین المؤدب، مجهول است که با کمی تسامح میتوان به او اعتماد کرد. در ضمن علی التحقیق، این عبارات آخر که در کتب شیخ صدوق نبود، از توضیحات خود قطب راوندی است که بر اساس روایات دیگر، مثلا از تفسیر العیاشی که دیدیم معتبر نیستند، به آن افزوده شده است.
در تفسیر العیاشی (ج ۲، ص ۳۳۹) نیز شبیه حدیث قطب راوندی، به صورت مرسل روایت شده است.
* شرح:
و اما مطالب این روایت؛
۱- در این روایت هم به صراحت، نبی بودن او انکار شده است و او را تنها بندهای صالح معرفی کرده است که الله را دوست داست و الله هم او را دوست میداشته و نیز اینکه به خاطر الله خیرخواهی میکرده و الله نیز خیرخواه او بوده است.
۲- دو بار قوم خود را به سوی تقوای الهی فراخواند که یعنی علاوه بر این که فردی موحد و صالح بوده است، نسبت به دیگران هم بیتفاوت نبوده و اینکه نهایتا دین و باورهای خود را حفظ کند، بلکه هم از «ناصَحَ لِلَّهِ» و هم از «أمَرَ قَوْمَهُ بِتَقْوَی اللهِ»، معلوم میشود که انسان مصلحی بوده و نَه تنها آنها را در مسیر غیر توحیدی و غلط یاری نمیکرده، بلکه حتی باورها و رفتارهای نادرست آنها را هم تأیید نمیکرده و اهل امر به معروف و نهی از منکر بوده و آنها را به تقوای الهی دعوت میکرده است. اینها مشخصههایی است که در بررسی مصادیق ذوالقرنین و شناخت او، بسیار کارآ است و اهمیت دارد.
۳- در اثر این امر به معروف او که دعوت مردم را به تقوای الهی بوده، دو بار بر قرنش زدند و د این بین، برای مدتی از مردم غایب شد. حالا کیفیت این غیبت چگونه بوده است، معلوم نیست.
۴- از این روایت نیز به وضوح معلوم میشود که منظور از قرن، فرق سر است. پس باید به دنبال کسی گشت که به جهت دعوت قوم خود به تقوای الهی، دو بار فرقش را مانند امیر مؤمنان شکافتند.
۵- و نکته آخر که در یکی از احادیث معتبر قبلی هم باید عرض میکردم و جا انداختم، اینکه عبارت «وَ فیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَی سُنَّتِهِ» که مشابهش را در روایت ۵۴/۲ با عبارت «وَ فیکُمْ مِثْلُه» داشتیم، ظهور در دو معنا میتواند داشته باشد. معنای اول، همان است که همه، یا اکثر شارحین فرمودهاند که اشاره این روایت به امیرالمؤمنینj و دو بار شکافته شدن فرق ایشان است که بنده هم هیچ مخالفتی با آن ندارم، اما میخواهم عرض کنم که وجهی دیگری هم میتوان به عنوان مکمل اضافه کرد و آن این که علاوه بر دو بار شکافته شدن فرق سر، به غیبت هم اشاره داشته باشد که به خانهنشینی و غیبت بیست و پنج ساله ایشان به عنوان متولی هدایت مردم از جانب حضرت رسول اللهp بر میگردد.
البته ممکن هم هست این به ذهن خطور کند که به امام عصر ماj و غیبت ایشان اشاره دارد که این هم خالی از وجه نیست، فقط این میماند که ما دلیلی بر دو بار شکافته شدن فرق امام عصرj سراغ نداریم.
* ذوالقرنین محدَّث بود
۵۹/۷ (۷۳۹۳، ۷۳۹۴ و ۷۴۰۲)- بصائر الدرجات (ج ۱، ص ۳۶۶): حدثنا إبراهیم بن هاشم عن أبیعبدالله البرقی عن صفوان بن یحیی عن الحرث بن المغیرة النضری عَنْ حُمْرانَ بْنِ أعْیَنَ قالَ: «أخْبَرَنی أبوجَعْفَرٍj أنَّ عَلیّاً کانَ مُحَدَّثاً.» فَقالَ أصْحابُنا: «ما صَنَعْتَ شَیْئاً؟ ألّا سَألْتَهُ مَنْ یُحَدِّثُهُ؟» فَقَضَی أنّی لَقیتُ أباجَعْفَرٍj، فَقُلْتُ: «أ لَسْتَ أخْبَرْتَنی أنَّ عَلیّاًj کانَ مُحَدَّثاً؟» قالَ: «بَلَی!» قُلْتُ: «مَنْ کانَ یُحَدِّثُهُ؟» قالَ: «مَلَکٌ.» قُلْتُ: «فَأقولُ إنَّهُ نَبیٌّ أوْ رَسولٌ؟» قالَ: «لا! بَلْ قُلْ: «مَثَلُهُ مَثَلُ صاحِبِ سُلَیْمانَ وَ صاحِبِ موسَی وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذیالْقَرْنَیْنِ.» أ ما سَمِعْتَ أنَّ عَلیّاًj سُئِلَ عَنْ ذیالْقَرْنَیْنِ أ نَبیّاً کانَ؟ قالَ: «لا! وَ لَکِنْ کانَ عَبْداً أحَبَّ اللهَ فَأحَبَّهُ وَ ناصَحَ اللهَ، فَنَصَحَهُ.» فَهَذا مَثَلُهُ.»
* ترجمه:
حمران بن اعین روایت کرد: «ابوجعفر (امام باقر)j به من فرمودند: «به یقین علی محدَّث بود.» پس یارانم گفتند: «چه کردی؟ آیا پرسیدی چه کسی با او حدیث میکرد؟» مدتی بعد اباجعفرj را دیدم و عرض کردم: «آیا به من نفرمودید که علیj محدَّث بود؟» فرمودند: «آری!» عرض کردم: «چه کسی با ایشان سخن میگفت؟» فرمودند: «فرشتهای.» عرض کردم: «پس بگویم که او نبی یا رسول بود؟» فرمودند: «خیر! بلکه بگو: «مثل او مانند یار سلیمان و یار موسی و مانند ذوالقرنین است. آیا نشنیدهای که علیj درباره ذوالقرنین مورد سؤال قرار گرفت که آیا پیامبر است؟ و در جواب فرمودند: «خیر! ولی بنده صالحی بود که الله را دوست داشت و الله او را و برای الله خیرخواهی کرد و الله او را خیرخواهی نمود.» این مثل او است.»
* بررسی سندی:
این حدیث را محمد بن حسن الصفار از ابراهیم بن هاشم از ابوعبدالله، احمد بن محمد بن خالد البرقی از صفوان بن یحیی از حارث بن مغیره النضری از حمران بن اعین روایت کرده است که معتبر درجه است.
محمد بن حسن الصفار این حدیث را با اندکی تفاوت، در کتاب البصائر (ج ۱، ص ۳۲۱ ، ۳۶۶ و ۳۶۷) به سه طریق دیگر نیز روایت کرده است.
– طریق اول: به واسطه احمد بن محمد بن عیسی از حسین بن سعید الاهوازی از حماد بن عیسی از حسین بن مختار از حارث بن مغیره النضری از حمران بن اعین.
– طریق دوم: از علی بن اسماعیل السندی از صفوان بن یحیی از حارث بن مغیره از حمران بن اعین.
– طریق سوم: از محمد بن حسین بن ابیالخطاب از صفوان بن یحیی از حارث بن مغیره از حمران بن اعین.
که هر سه این طرق هم معتبر درجه یک است.
مرحوم ثقةالاسلام الکلینی در الکافی (ح ۷۱۵) نیز شبیه این روایت را از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی از حسین بن سعید الاهوازی از حماد بن عیسی از حسین بن مختار از حارث بن مغیره النضری از حمران بن اعین روایت کرده است که اینها هم از ثقات درجه یک هستند.
شیخ هم نیز در کتاب الإختصاص (ص ۲۸۷) شبیه این روایت را از احمد بن محمد بن عیسی از حسین بن سعید الاهوازی با باقی سند ذکر شده، روایت کرده است.
خلاصه اینکه این حدیث، به طرق مختلفی به دست ما رسیده است، اما فراموش نکنیم که فعلا خبر واحد است. چرا که همه این طرق، نهایتا به حارث بن مغیره و از او، به حمران بن اعین میرسد.
* شرح:
و اما نکات این حدیث؛
۱- در این حدیث معتبر هم به صراحت بیان شده است که ذوالقرنین پیامبر نبود، اما مانند افرادی همچون صاحب حضرت سلیمان و موسیc که نبی و رسول نبودند، اما مخاطب فرشتگان بودند، ایشان هم مخاطب ملائکه قرار میگرفتند.َ
۲- پس نتیجه اول اینکه صاحب حضرت موسیj، اگر حضرت خضر بوده، خضر نبی نیست و اگر حضرت خضر نبی است، صاحب موسیj نیست. دیگر اینکه ذوالقرنین هم نبی نیست، اما مخاطب ملایک بوده است و اینگونه، معلوم میشود که سخن و وحی الله تعالی با او که در آیه قرآن بیان شده است، از نوع وحی به انبیا و رسولان نیست. در این مورد، در آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد. همینطور معلوم میشود که امیر مؤمنانj هم محدَّث بودهاند.
۳- در روایتی معتبری که عرض خواهم کرد، خواهیم دید که محدَّثین هر چند صدای فرشته را میشنوند، اما نمیتوانند او را چه در خواب و چه در بیداری ببیند و این از تفاوتهای محدثین با انبیا و رسولان است.
۴- احادیث درباره تعریف و مصادیق محدثین بسیار است که چون موضوع بحث ما نیست، نمیتونیم همهاش را روایت و بررسی کنیم. اما اجمالا عرض کنم که بعضی معتبر است و بعضی غیر معتبر و بعضی اشاره به ذوالقرنین دارد و بعضی ندارد. علی ای حال! تعدادی از معتبرها را روایت خواهم کرد و غیر معتبرها، مانند روایات بصائر الدرجات (ج ۱، ۳۲۴ و ۳۷۳) و الإختصاص (ص ۲۸۷) را خودتان ملاحظه بفرمایید.
ما در ادامه، تعدادی از احادیث معتبر مربوط به محدثین را روایت و بررسی میکنیم تا شناخت بهتری از آنها و به دنبال آن، از ذواقرنین پیدا کنیم.
* تعدادی از محدَّثین
۶۰/۸ (۷۳۸۹)- بصائر الدجات (ج ۱، ص ۳۲۳): حدثنا علی بن إسماعیل عن صفوان بن یحیی عن الحرث بن المغیرة عن حمران قال حدثنا الحکم بن عیینة عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ أنَّهُ قالَ: «إنَّ عِلْمَ عَلیِّj فی آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ.» قالَ: «وَ کَتَمَنا الْآیَةَ.» قالَ: «فَکُنّا نَجْتَمِعُ، فَنَتَدارَسُ الْقُرْآنَ، فَلا نَعْرِفُ الْآیَةَ.» قالَ: «فَدَخَلْتُ عَلَی أبیجَعْفَرٍj، فَقُلْتُ لَهُ: «إنَّ الْحَکَمَ بْنَ عُیَیْنَةَ حَدَّثَنا عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِj أنَّهُ قالَ: «عِلْمُ عَلیٍّj فی آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ وَ کَتَمَنا الْآیَةَ.»» قالَ: «اقْرَأْ یا حُمْرانُ.» فَقَرَأْتُ: «وَ ما أرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسولٍ وَ لا نَبیٍّ».». قالَ: «فَقالَ أبوجَعْفَرٍj: «وَ ما أرْسَلْنا مِنْ رَسولٍ وَ لا نَبیٍّ وَ لا مُحَدَّثٍ.» قُلْتُ: «وَ کانَ عَلیٌّj مُحَدَّثاً؟» قالَ: «نَعَمْ!» فَجِئْتُ إلَی أصْحابِنا، فَقُلْتُ: «قَدْ أصَبْتُ الَّذی کانَ الْحَکَمُ یَکْتُمُنا.» قالَ قُلْتُ: «قالَ أبوجَعْفَرٍj: «کانَ یَقولُ عَلیٌّj مُحَدَّثٌ»». فَقالوا لی: «ما صَنَعْتَ شَیْئاً، ألّا سَألْتَهُ مَنْ یُحَدِّثُهُ؟» قالَ: «فَبَعْدَ ذَلِکَ إنّی أتَیْتُ أباجَعْفَرٍj، فَقُلْتُ: «أ لَیْسَ حَدَّثْتَنی أنَّ عَلیّاًj کانَ مُحَدَّثاً؟» قالَ: «بَلَی!» قُلْتُ: «مَنْ یُحَدِّثُهُ؟» قالَ: «مَلَکٌ یُحَدِّثُهُ.» قالَ قُلْتُ: «أقولُ إنَّهُ نَبیٌّ أوْ رَسولٌ؟» قالَ: «لا!» قالَ: «بَلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صاحِبِ سُلَیْمانَ وَ مَثَلُ صاحِبِ موسَی وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذیالْقَرْنَیْنِ.»
* ترجمه:
حمران بن اعین روایت کرده است که حکم بن عیینه از علی بن حسین (امام زینالعابدین)j روایت کرد: ««علم علیj در آیهای از قرآن آمده است» اما آن را بر ما مخفی کرد.» (حمران) گوید: «جمع شدیم و قرآن را بررسی کردیم اما آن آیه را نیافتیم.» (حمران) گوید: «پس بر ابوجعفر (امام باقر)j وارد شدم، پس به ایشان عرض کردم: «حکم بن عیینه از علی بن حسین (امام زینالعابدین)j روایت کرد که علم علی در آیهای از قرآن هست و آیه را بر ما مخفی کرد.»» (امامj) فرمودند: «حمران بخوان!» پس خواندم: «و ما أرسالنا من قبلک من رسول و لا نبی». (حمران) گفت: «پس ابوجعفر (امام باقر)j فرمودند: «و نفرستادیم از فرستاده و پیامبر و محدَّث».» عرض کردم: «وعلی محدَّث بود؟» فرمودند: «آری!» پس نزد یارانمان آمدم و گفتم: «پیدا کردم آنچه را حکم (بن عیینه) از ما مخفی کرد.» (حمران) گفت که گفتم: «ابوجعفر (امام باقر)j فرمودند: «علی محدَّث بود.»» پس به من گفتند: «کاری نکردهای مگر آنکه از او بپرسی چه کسی با او سخن میگفت؟» (حمران) گفت: «بعد از آن خدمت ابوجعفر (امام باقر)j رفتم، پس عرض کردم: «آیا برای من حدیث نفرمودید که علیj محدَّث بود؟» فرمودند: «آری!» عرض کردم: «چه کسی با او سخن میگفت؟» فرمودند: «فرشتهای.»» (حمران) گفت که عرض کردم: «بگویم که او نبی بود یا رسول؟» فرمودند: «خیر!» فرمودند: «بلکه مثل او مثل همنشین سلیمان و مثل همنشین موسی و مثل او مثل ذوالقرنین است.»
* بررسی سندی:
این حدیث را محمد بن حسن الصفار از علی بن اسماعیل السندی از صفوان بن یحیی از حرث بن مغیره از حمران بن اعین روایت کرده است که در بعضی از نسخ، به جای حرث بن مغیره، حارث بن مغیره نوشته شده است که فرقی ندارد.
اگر دقت بفرمایید، انتهای سند این حدیث، مانند حدیث قبل است و با تطبیق متن آن با حدیث قبلی، معلوم میشود که آن حدیث، تقطیعشدهای از این حدیث کاملتر است.
در ضمن، اضافه کنم که حکم بن عیینه که در بعضی از نسخ حکم بن عتیبه آمده و به تصریح معصومj کذاب است، در سند و متن این حدیث اشکالی ایجاد نمیکند و اتفاقا با توجه به مطالبی که حمران بن اعین روایت می کند، معلوم میشود که در این مورد، حدیثی که از امام زینالعابدینj نقل میکند صحیح است.
* شرح:
و اما نکات این حدیث؛
۱- طبق این روایت، معلوم میشود که ملائکه الله، ممکن است با افرادی صحبت کنند که نه جزء انبیا هستند و نه جزء رسولان که بر اساس این روایت و روایتهای قبل، معلوم میشود که همنشین سلیمان، همنشین موسی، ذوالقرنین و امیر مؤمنانb جزء این دسته هستند.
۲- البته این افراد را که محدث مینامند، منحصر به این چهار نفر نیستند، بلکه تعدادشان بسیاراست که فعلاً خارج از موضوع مورد بحث ما است و از آن صرفنظر میکنیم، اما در ادامه بعضی دیگر از آنها را خواهیم شناخت.
۳- و باز در بحث ما معلوم میشود که ذوالقرنین، نبی نیست، بلکه محدَّث است.
* معنای محدَّث و تفاوت آن با نبی و رسول
۶۱ و ۶۲/۹ و ۱۰ (…)- بصائر الدرجات (ج ۱، ص ۳۶۸): حدثنا محمد بن یحیی العطار عن محمد بن الحسن بن فروخ الصفار عن العباس بن معروف عن القاسم بن عروة عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلیِّ قالَ: «سَألْتُ أباعَبْدِاللهِj عَنِ الرَّسولِ وَ النَّبیِّ وَ الْمُحَدَّثِ. قالَ: «الرَّسولُ الَّذی تَأْتیهِ الْمَلائِکَةُ وَ یُعایِنُهُمْ وَ تَبْلُغُهُ [الرِّسالَةُ] عَنِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالَی وَ النَّبیُّ الَّذی یَرَی فی مَنامِهِ، فَهُوَ کَما رَأی وَ الْمُحَدَّثُ الَّذی یَسْمَعُ کَلامَ الْمَلائِکَةِ وَ یُنْقَرُ فی أُذُنِهِ وَ یُنْکَتُ فی قَلْبِهِ.»»
و در همین کتاب (ج ۱، ص ۳۷۰) آمده است: حدثنا محمد بن الحسین عن جعفر بن بشیر عن ابن بکیر عن زرارة عَنْ أبیعَبْدِاللهِj قالَ: ««سَألْتُهُ عَنِ الرَّسولِ.» فَقالَ: «الرَّسولُ الَّذی یُعایِنُ مَلَکاً یَجیئُهُ بِرِسالَةٍ عَنْ رَبِّهِ، فَیُکَلِّمُهُ کَما یُکَلِّمُ أحَدُکُمْ صاحِبَهُ وَ النَّبیُّ لا یُعایِنُ مَلَکاً. إنَّما یَنْزِلُ عَلَیْهِ الْوَحْیُ وَ یَرَی فی مَنامِهِ.» قُلْتُ: «ما عِلْمُهُ إذا رَأی فی مَنامِهِ، أنَّ هَذا حَقٌّ.» قالَ: «یُبَیِّنُهُ اللهُ حَتَّی یَعْلَمَ أنَّ ذَلِکَ حَقٌّ وَ الْمُحَدَّثُ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لا یَرَی شَیْئاً.»»
* ترجمه:
در حدیث اول، برید بن معاویه العجلی روایت کرده است: «از ابوعبدالله (امام صادق)j درباره رسول، نبی و محدَّث سؤال کردم. فرمودند: «رسول کسی است که ملائکه نزد او میآیند و آنها را میبیند و رسالت را از جانب الله تبارک و تعالی به او ابلاغ میکنند، در حالی که نبی کسی است که در خوابش (ملائکه را) میبیند. همانگونه که (در بیداری) میبیند و محدَّث کسی است که کلام ملائکه را میشنود و در گوش و قلبش نقش میبندد.»» و در حدیث دوم، زراره بن اعین روایت کرده است: «از ابوعبدالله (امام صادق)j درباره رسول سؤال کردم. فرمودند: «رسول کسی است که ملائکه را رو در رو میبیند. (فرشته) به رسالت از نزد پروردگارش نزد او میرود و همانگونه که یکی از شما با همراهش صحبت میکند، با او صحبت میکند. در حالی که نبی، فرشته را رو در رو نمیبیند. فرشته بر او وحی نازل میکند در حالی که او را در خوابش میبیند.» عرض کردم: «وقتی او را در خواب میبیند چگونه میفهمد که حق است؟» فرمودند: «الله برای او آشکار میکند تا بفهمد که حق است و محدَّث صدا را میشنود اما چیزی نمیبیند.»»
* بررسی سندی:
حدیث اول از محمد بن یحیی العطار از محمد بن حسن بن فروخ الصفار از عباس بن معروف از قاسم بن عروه از برید بن معاویه العجلی است که همه از ثقات درجه یک هستند.
حدیث دوم را محمد بن حسن الصفار از محمد بن حسین بن ابیالخطاب از جعفر بن بشیر از عبدالله بن بکیر از زراره بن اعین روایت کرده است که اینها هم از ثقات درجه یک هستند.
این حدیث به اندک تفاوت و به طرق مختلف در کتب الکافی، بصائر الدرجات و الإختصاص نیز روایت شده است و مشابه آن نیز چه در این کتب و چه در سایر کتب بسیار است.
* شرح:
با توجه به متن این دو حدیث و احادیث معتبر دیگری که وجود دارد، تفاوت بین رسول، نبی و محدَّث به وضوح معلوم میشود و اینجا است که متوجه میشویم که انکار نبی بودن ذوالقرنین، با آیات قرآن، منافاتی ندارد. به عبارت دیگر، وقتی روایات انکار نبی بودن ذوالقرنین را به آیات قرآن عرضه میکنیم، بر خلاف آنچه بعضی مفسران برداشت کردهاند، مشکلی ندارد.
اگر خاطرتان باشد، ذیل آیه ۸۶ سوره کهف، بحثی داشتیم با عنوان «سخنی پیرامون وحی و اقسام آن» که خوب است آن را مرور کنید. آنجا دیدیم که وحی انواعی دارد که از جمله آن، وحیای بود که به نص صریح قرآن، به مادر حضرت موسیj میشد. در آیه ۷ سوره قصص آمده است: «وَ أوْحَیْنا إلی اُمِّ موسَی أنْ أرْضِعیهِ. فَإذا خِفْتِ عَلَیْهِ، فَألْقیهِ فی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی، إنّا رادّوهُ إلَیْکِ وَ جاعِلوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ»، یعنی: و وحی کردیم به مادر موسی که او را شیر بده. پس هنگامی که بر (جان) او ترسیدی، او را به دریا (ظاهراً کنایه از رود بزرگ نیل است) بیافکن و نترس و غمگین نباش، ما او را به تو باز میگردانیم و او را از رسولان (الهی) قرار میدهیم» و در آیه ۳۸ سوره طه آمده است: «إذْ أوْحَیْنا إلی اُمِّکَ ما یوحَی». یعنی: «هنگامی که وحی کردیم به سوی مادرت، آنچه وحی کردیم». شبیه این را در مورد حواریون هم داریم. در آیه ۱۱۱ از سوره مائده آمده است: «وَ إذْ أوْحَیْتُ إلَی الْحَواریّینَ أنْ آمِنوا بی وَ بِرَسولی، قالوا: «آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأنَّنا مُسْلِمونَ»». یعنی: و هنگامی که وحی کردیم به سوی حواریون که ایمان آورید به من و به فرستاده من، گفتند: «ایمان آوردیم و گواه باش که به یقین ما مسلمانیم (تسلیم امر تو هستیم).» اول اینکه میدانیم نَه مادر موسیj نبی بود و نَه حواریون از جمله انبیا بودند، پسهر کس به او وحی میشود، یا به نوعی مخاطب الله تعالی یا ملائکه قرار میگیرد، قرار نیست، حتما نبی، یا رسول باشد.
دیگر اینکه گفتیم از جمله انواع وحی، القای وحی به قلب است و چه بسا این وحیها، از این نوع باشند. اینجا اضافه میکنیم که چه بسا این افراد هم از جمله محدثین باشند که فرشته الهی، هر چیزی که هست و هر کیفیتی که دارد، وحی الهی را به گوش او میرساند. حالا این گوش میتواند اندام گوش خارجی، میانی، یا داخلی باشد. گوش خارجی، شامل لاله و مجرای گوش که وظیفهشان دریافت امواج و انتقال به اندام میانی است. گوش میانی، شامل پرده گوش و سه استخوان چکشی، سندانی و رکابی که ارتعاشات را دریافت و تقویت کرده و به گوش داخلی منتقل میکنند و گوش داخلی، شامل حلزون و دهلیز و مجاری نیمدایرهای که علاوه بر وظایف غیر شنیداری، امواج را به سیگنالهای عصبی تبدیل میکنند و تحویل اعصاب خاصی میدهند تا به مغز منتقل و در آنجه رمزگشایی شود. ما ذیل آیه «کَلَّمَ اللهُ موسَی تَکْلیماً»، بحث مفصلی درباره انواع شنیدن داشتیم. از شنیدن بر اثر امواج بیرونی که در دایره شنیداری معمول انسانها قرار دارد و شنیدنی که به کمک ابزار، از امواج صوتی کمتر و بیشتر از دایره شنیداری معمول انسانها بگیرید، تا شنیدنی که بدون وجود امواج صوتی خارجی، در گوش میانی، خارجی، یا حتی اعصاب ناقل پیامهای عصبی از گوش به مغز و نیز خود مغز برای انسان حاصل میشود. طبیعتا اینجا قرار نیست، فرصتش هم نیست، لزومی هم ندارد، آن بحث مفصل را دوباره باز کنیم و مانند آنجا، از متخصص گوش و حلق و بینی و همینطور استاد فیزیک صوت دعوت کنیم و آیات و روایات معتبر را هم بررسی کنیم، لذا همین مقدار عرض کنم که علاوه بر استعارههای شنیدن، مانند آنچه دبه شنیدن به قلب تعبیر میشود یا شنیدن استعاره از علم به شنیدنیها که در قرآن به وفور دیده میشود، شنیدن انواع و اقسامی دارد که بنا بر این حدیث معتبر و مانند آن، معلوم میشود وحی در گوش و قلب محدثین، از جمله ذوالقرنین، نقش میبندد.
و اما آخرین روایت معتبری که مطلب مهمی درباره ذوالقرنین به دست ما میدهد که شاید برای شما و بسیاری دیگر، غیر منتظره باشد. روایتی که بسیاری از مفسرین بزرگ، یا آن را ندیدهاند، یا ترجیح دادهاند متعرض آن نشوند.
و صلی الله علی محمد و آله