$
امروز مختصری درباره فرقه واقفیه که بسیار هم در کتب رجالی ما به آن اشاره شده است، صحبت میکنیم و بعد هم وارد بحث مربوط به غلاة میشویم که این هم بسیار مهم است و البته مقداری هم برای جلسات بعد میماند.
* فرقه واقفیه:
اینان امامت امام کاظمj و امامان قبلی ایشان را قبول داشتند، اما ظاهرا میگفتند که امام وارد زندان هارون الرشید شد، لیکن هرگز از آن خارج نشد و از آنجا که امامی به جانشینی خود اعلام نفرمود، پس حتماً زنده است و امام قائم هم او است که روزی خواهد آمد و قیام خواهد.
ظاهراً مؤسس این فرقه افرادی بودند از جمله حنان بن سراج و محمد بن بشیر که برخی از آنها وکلای امام کاظمj بودند و بنا به نظر بعضی از رجالیون مانند مرحوم کشی، علت این ادعا آن بود که در زمان زندانی بودن امام کاظمj، مردم مال بسیاری نزد ایشان گذاشته بودند که پس از شهادت امامj، باید آنها را تحویل امام رضاj میدانند و اینان به طمع تصرف در اموال چنین ادعایی را از خود ساختند.
از آنجا که امام کاظمj، در عراق به شهادت رسیدند و این افراد نیز از بزرگان اهالی کوفه بودند، جمعی از شیعیان امامj، سخن آنان را پذیرفتند و حضور امام رضاj در مدینه و دوری ایشان از عراق که با خفقان دوران هارون الرشید، همراه بود، این عده موفقیتهایی به دست آوردند، اما نهایتاً بعضی از این افراد هنگام مرگشان وصیت کردند که اموالشان در اختیار وارث امام کاظمj که امام رضاj بود، قرار گیرد که این موضوع موجب بر ملا شدن خیانت آنها شد.
البته عدهای هم مانند محمد بن بشیر همچنان بر سر حرف خود ماندند و مردند. محمد بن بشیر حتی فرزندش را به جانشینی خود انتخاب کرد و گفت هر کس را که او جانشین کرد، پس از فرزندش، عهدهدار انجام امور مربوط به امام کاظمj است تا ایشان ظهور کنند که البته این گروه نیز دوامی نیاوردند.
باید توجه داشت که برخی از افرادی که در زمان حیات امام کاظمj فوت کردند، متهم به واقفی بودن هستند که چنین چیزی غیر ممکن است و این افراد از این اتهام، مبری هستند. حسن بن محمد بن سماعه از جمله این افراد است.
عدهای هم به جهت آنکه از خاندانهای مشهور واقفیه بودند، متهم به واقفی هستند که با تحقیق معلوم میشود، بعضی از این افراد واقفی نبودهاند یا از وقف خروج کرده و به امام رضاj رجوع کردهاند.
بعضی از رجالیون واقفیه را امامی معرفی کردهاند که با توجه به تعریف ما، درست نیست، زیرا این افراد، به امام زمان خودشان را که امام رضاj و فرزندان ایشان بودند، اعتقاد نداشتند.
* غلاة:
اینان خود بر دوقسماند:
۱- گروهایی حضرت رسول اللهp یا ائمهb را از دایره مخلوق بودن خارج دانسته یا قایل به الوهیت ایشان هستند یا معتقدند که الله تعالی در ایشان حلول کرده است. این گروه که در بین هر دو مکتب موجود بوده و هستند و جمعی از صوفیه از این گروه میباشند. این گروه، از نظر امامیه و بیشتر مذاهب فریقین از دایره اسلام خارج هستند.
۲- گروه دوم به هیچ عنوان اعتقاد بالا را ندارند، بلکه چیزی را در فضائل و صفات حضرت رسول اللهp یا ائمهb قائل هستند که خود این بزرگواران یا نفرمودهاند یا انتساب فرمایش موجود به ایشان شدیداً محل کلام است. طبیعتاً ممکن است که بعضی از اعتقادات این افراد نادرست باشد، اما ظاهراً نمیتوان آنها را از دایره اسلام خارج دانست.
البته گروهی نیز هستند که قائل به الوهیت دیگران یا حلول الله تعالی در جسم آنها هستند که در شیعه اندک و در بین اهل تسنن بسیارند و حتی در سایر ادیان به خصوص مسیحیت فراوان دیده میشود که ظاهراً کثیری از مسیحیان امروزی درباره حضرت مسیحj چنین عقیدهای دارند.
شهرستانی که از علمای مکتب خلفا در قرن ششم است و یکی از جامع ترین کتب ملل و نحل را نوشته است، غلاه را در شیعه به ده قسم میداند. البته از آنجا که او به ظاهر محققی غیر محقق بوده و نه تنها به شنیدهها که به توهمات و تخیلات خود نیز اعتماد کرده و آن را در کتاب خود آورده است، به همه مطالب آن نمیتوان اعتماد کرد. بسیاری از اتهامات وارده بر شیعه که برای شیعیان گران بوده و از آغاز بعثت نبوی تا کنون هیچ شیعهای به آن اعتقاد نداشته و به آن عمل نمیکرده، ساخته و پرداخته ذهن او است. البته این در صورتی است که نخواهیم او را مغرضی بدانیم که تعمد در ساخت چنین مطالبی داشته است، چرا که داشتن چنین نظری درباره او چندان خالی از وجه نیست.
هر چند بسیاری از این گروههای دهگانه که شهرستانی در الملل و النحل (ج ۱، ص ۱۷۴) مطرح میکند، جایگاهی در اسناد احادیث ما نداشته و بعضاً حتی وجود خارجی هم ندارند، اما مختصراً به معرفی آنها خواهیم پرداخت.
– سبائیه: او این افراد را از پیروان عبدالله بن سبا میداند که یمنی بود و باعث مسائل پیش آمده در پایان خلافت عثمان شد. استاد بزرگوار ما مرحوم علامه عسکریe بر این باور بودند که عبدالله بن سبا وجود خارجی ندارد، اما حقیر با این فرمایش ایشان موافق نیستم. با توجه به مطالبی که مرحوم کشی در کتاب الرجال (ش ۱۷۰ تا ۱۷۴ و ۵۴۹) آورده که عموماً معتبر است و پارهای مطالب دیگر، از جمله نا تمام بودن دلایل مرحوم علامه، او وجود خارجی داشته است. خلاصه این روایات آن است که او ادعا کرد امیر مؤمنانj، خالق متعال است و خودش نبی ایشان. وقتی خبر به گوش امیر مؤمنانj رسید و پس از اعتراف او و عدم توبهاش، کشته شد. امام صادقj او را لعن کردهاند. البته حقیر با نظر استادم موافقم که بسیاری از ماجراهایی که به او منتسب میکنند، ساختگی است، اما خودش را واقعی میدانم.
– کاملیه: شهرستانی این افراد را از پیروان شخصی به نام ابوکامل میداند که همه اصحاب را به جهت ترک بیعت با امیرمؤمنانj، کافر میدانند و خود حضرت را نیز به جهت ترک طلب حق، جزء کفار به حساب میآورند.
ظاهراً این عده امامت را تناسخی میدانند که بعد از مرگ امام قبلی، به امام بعدی منتقل میشود.
اعتقاد اولیه این گروه شبیه خوارج است و کسی که قائل به کفر امیرالمؤمنینj است را نمیتوان جزء شیعیان ایشان دانست.
با توجه به تحقیقات حقیر، به نظر میرسد این گروه اصلاً وجود خارجی ندارند و از شنیدههای غیر علمی یا تخیلات شخصی شهرستانی است.
بسیار خب! معرفی هشت مورد ومطالب آخری که بسیار هم مهم است بماند برای جلسه آینده. إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله