$
جلسه گذشته درباره شرایط راوی صحبت کردیم که سخنش قابل قبول است.
درباره هوشیاری او در زمان دیدن و شنیدن خبر و نیز هوشیاریش هنگام نقل خبر در قالب عقل صحبت کردیم و بعد هم واردشرط اسلام شدیم که آیا لازم است راوی روایت دینی، حتما مسلمان باشد یا خیر.
نکته آخر در این قسمت، روایتی است که جلسه قبل، جناب حاج آقای زاهدی ذیل آیه دوم متذکر شدند که معصومj فرمودهاند: «من أصغی إلی ناطق فقد عبده»، یعنی: کسی که به ناطقی میل کند، پس او را بندگی کرده است.
قبل ازاینکه شرط بعدی راوی را بررسی کنیم، لازم است این روایت را هم بررسی نماییم. طبق معمول خودمان، کل روایت را مرور کنیم تا برسیم به بررسی سند و اگر معتبر بود، متن آن را هم به دقت موشکافی کنیم.
۲۶/۱- الکافی (ح ۱۲۴۰۸): الحسین بن محمد عن معلی بن محمد عن أحمد بن محمد بن إبراهیم الأرمنی عن الحسن بن علی بن یقطین عَنْ أبیجَعْفَرٍj قالَ: «مَنْ أصْغَی إلَی ناطِقٍ، فَقَدْ عَبَدَهُ. فَإنْ کانَ النّاطِقُ، یُؤَدّی عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَ إنْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدّی عَنِ الشَّیْطانِ، فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطانَ.»
* ترجمه: ابوجعفر (امام باقر)j فرمودند: «کسی که متمایل به سخنگویی شود، پس او را بندگی کرده است. پس چنانچه سخنگو از جانب الله عز و جل ادا میکند، پس الله را بندگی کرده است و اگر سخنگو از جانب شیطان ادا میکند، پس شیطان را بندگی کرده است.»
* بررسی سند و متن:
در سند این حدیث حسین بن محمد بن عامر و حسن بن علی بن یقطین از ثقات درجه یک هستند، اما احمد بن محمد بن ابراهیم الارمنی، مجهول است و مهمتر آنکه معلی بن محمد، مضطرب المذهب و مضطرب الحدیث است که در نتیجه انتساب این عبارات به معصومj معتبر نیست.
در مورد متن هم میشود صحبت کرد و اشکال و جواب کرد، اما با توجه به اینکه سند ضعیف است، حداقل فعلاً نیازی به آن نیست و فقط به همین مقدار بسنده میکنم که حقیر این عبارات را ولو از معصومj هم نباشد، به همین مقدار قبول دارم که اگر کسی چشم و گوش بسته به حرف کسی گوش کند و تابع او شود، مورد قبول اسلام نیست و امکان انحراف او از مسیر حق و میل به باطل زیاد است و نسبت به این انحراف معذور هم نیست.
همینطور، قبول دارک که وقتی کسی به حرف نماینده و سخنگوی الله عز و جل جل گوش کند، گویی الله تالی را بندگی کرده است و کسی که حرف و سخن کسی را که از جانب شیطان حرف میزند، گوش کند، گویی شیطان را بندگی کرده است.
در ضمن این روایت کی گفته است که هر غیر مسلمانی سخنگوی شیطان است و هر مسلمانی سخنگوی شیطان، حتی کی گفته است که اکثر غیر مسلمانها سخنگوی شیطان هستند و اکثر مسلمانها سخنگوی از جانب الله تعالی؟!
فقط یک نکته میماند که مربوط به حدیثی شبیه این حدیث است که شیخ صدوق در عیون اخبار الرضاj روایت کرده است و ما آن را ذیل بحث ایمان بررسی خواهیم و کرد اشارهای هم به اسلام خواهیم داشت.
اما برویم سراغ ادامه بحث خودمان.
* بلوغ:
بعضی از افراد بلوغ راوی را شرط میدانند و بعضی ممیز بودن او را.
این عده، منظورم طرفداران بلوغ است، استدلال میکنند که افراد غیر بالغ، مانع و رادعی برای پرهیز از دروغ ندارند، لذا کلامش اطمینان آور نیست.
در جواب باید عرض کرد که چه بسیار نوجوانهای نابالغی که به جهات مختلف، از جمله تربیت خوب، راستگو هستند و به شدت از کذب و دروغ پرهیز میکنند و چه بسیار افراد بالغی که به هزار و یک دلیل نه تنها دروغ میگویند، بلکه مأسفانه عادت به آن دارند. خلاصه اینکه بلوغ ربطی به هصدق و کذب افراد ندارد و نمیتوان آن را از خصوصیات لازم برای راوی دانست.
البته وضعیت در مورد ممیز بودن فرد، متفاوت است، چرا که ممیز کسی است که خوب را از بد و درست را از نادرست تشخیص میدهد، لذا کسی که ممیز نیست، یعنی نمیتواند خوب را از بد تشخیص دهد، معمولاً در هیچجا به سخنش اعتماد نمیکنند که به نظر حقیر، هم عقلی است و هم عقلایی و به همین دلیل به نقل خبرش در امور شرعی هم اعتمادی نیست.
خلاصه اینکه به نظر حقیر بلوغ شرط نیست، بلکه ممیز بودن شرط است.
و صلی الله علی محمد و آله