$
جلسات گذشته درباره شرایط راوی صحبت کردیم که نقل قولش قابل قبول است.
ابتدا درباره شرط عقل صحبت کردیم و دیدیم که لازم است راوی هنگام شنیدن خبر یا دیدن ماجرا یا مانند اینها هوشیاری لازم را داشته باشد و هنگام انتقال آن به دیگران هم هوشیار باشد.
بعد به شرط اسلام پرداختیم و دیدیم که دلایل آقایان مدعی این شرط، تمام نیست. فقط بحث نیمهکاره ماند تا ادامهاش را ضمن ایمان راوی صحبت کنیم که امروز به آن خواهیم پرداخت.
بعد از آن درباره شرط بلوغ راوی صحبت کردیم که دیدیم که بلوغ شرط نیست، اما ممیز بودن فرد شرط است.
حالا به شرط چهارم بپردازیم که ایمان راوی است.
* ایمان (امامی بودن):
این شرط بر خلاف دو شرط قبل که شاید کاربرد کمتری داشتند و کمتر مورد ابتلا بودند، از آن شرطهای پر کاربرد است.
معمولاً بزرگان، ایمان در این بحث را به معنی امامی بودن، دانستهاند. منظور از امامی بودن، ایمان و اعتقاد به امیر مؤمنانj تا امام زمان راوی است. لذا مثلا بعد از شهادت امام کاظمj که دوران امامت امام رضاj شد، واقفیه از دایره امامی بودن خارج میشودند و به همین صرت زیدیه، ناووسیه، اسماعیلیه، فتحیه و غیر اینها.
البته بعضی دایره را بازتر کرده و ایمان را به شیعه بودن تعریف میکنند، حتی اگر دوازده امامی نباشد.
میبینیم که این دو تعریف از ایمان، هم در معنا تفاوت جدی دارند و هم اینکه گزینش هر کدام از اینها، در عمل، کاربرد زیادی دارد.
جماعت کثیری معتقدند که که امامی بودن راوی، یکی از شروط پذیرش سخن او در روایت است. لذا گروه دوم، وجود راوی پیرو مکتب خلفا را در سند حدیث، نشان از ضعف سند میدانند و گروه اول وجود راوی غیر امامی را. طبیعتاً این گروه راویان فطحیه، واقفیه و مانند اینها را نباید قبول کنند.
در مقابل این بزرگان، مشهور محدثین از قدما تا کنون قرار دارند که میگویند اگر توثیقی درباره فرد غیر امامی باشد یا حدیث معتبری بر خلاف حدیث او نباشد و مانند اینها، میتوان به سخن او عمل کرد.
اینکه گفتیم، این مطلب از مطالب پر کاربرد است، درست به همین جهت است، چرا که اگر کسی امامی بودن را ظرط لاز برای راوی بداند، صدها راوی ثقه که از فتحیه و واقفیه و غیر اینها هستند، خارج میشوند و هزاران روایت غیر معتبر میشود.
گروه اول و دومی که عرض کردم، به دو دسته دلیل استناد میکنند.
اول اینکه بعضی از این افراد، غیر امامی بودن را، بر اساس تعریف خودشان، مصداق فسق یا ظلمی میدانند که در بخش اسلام راوی بررسی کردیم و جواب اینجا هم همان است که آنجا عرض شد.
دومین مطلبی که در مدعای خود به آن استناد میکنند، روایات است که آنها را بررسی میکنیم.
۲۷/۱- عدة الأصول (ج ۱، ص ۱۴۹): رُوی عن الصّادِقِj: «إذا نَزَلَتْ بِکُمْ حادِثَهٌ لا تَجِدونَ حُکْمَها فیما رَووا عَنّا، فانْظُروا إلَی ما رَووا عَنْ عَلیٍّj، فاعْمَلوا بِهِ».
* ترجمه: از (امام) صادقj روایت شده است: «هنگامی که پیشآمدی بر شما فرود آمد که حکم آن را در آنچه از ما وارد شده، نمیدانستید، پس نگاه کنید به آنچه از علیj روایت شده است، پس به آن عمل کنید.»
* بررسی سند و متن:
ظاهرا کسانی که ایمان را به معنای مطلق شیعه گرفتهاند، یعنی زیدیه، اسماعلیه، واقفیه، فتحیه و غیر اینها را هم شامل ایمان راوی دانستهاند، به این روایت نظر داشتهاند.
حداقل دو اشکال بر این دلیل وارد است. اول آنکه حدیث مرسل است و دوم اینکه روایت کردن از امیر مؤمنانj ربطی به امامی بودن ندارد و نه تنها بسیاری از غیر امامیه از ایشان روایت کردهاند که جمعی از فاسقان نیز از ایشان روایت کردهاند.
نکته سوم اینکه اگر کسی بخواهد به این حدیث اعتماد کند، لازم است نوعی ترجیح را در نظر بگیرد. یعنی تا زمانی که حدیثی از روات امامی هست، لازم نیست یا بهتر است بگوییم که نباید به روایت شیعه غیر امامی اعتماد کند.
۲۸/۲- الرجال للکشی (ش ۴): حمدویه و إبراهیم ابنا نصیر قالا حدثنا محمد بن اسماعیل الرازی قال حدثنی علی بن حبیب المدائنی عَنْ عَلیِّ بْنِ سُوَیْدٍ السّائیِّ قالَ: «کَتَبَ إلَیَّ أبوالْحَسَنِ الْأوَّلُ وَ هُوَ فی السِّجْنِ: «وَ أمّا ما ذَکَرْتَ یا عَلیُّ! مِمَّنْ تَأخُذُ مَعالِمَ دینِکَ. لا تَأخُذَنَّ مَعالِمَ دینِکَ عَنْ غَیْرِ شیعَتِنا، فَإنَّکَ إنْ تَعَدَّیْتَهُمْ، أخَذْتَ دینَکَ عَنِ الْخائِنینَ الَّذینَ خانوا اللهَ وَ رَسولَهُ وَ خانوا أماناتِهِمْ. إنَّهُمُ اؤْتُمِنوا عَلَی کِتابِ اللهِ، فَحَرَّفوهُ وَ بَدَّلوهُ، فَعَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَ لَعْنَةُ رَسولِهِ وَ لَعْنَةُ مَلائِکَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبائیَ الْکِرامِ الْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتی وَ لَعْنَةُ شیعَتی إلَی یَوْمِ الْقیامَهِ فی کِتابٍ طَویلٍ».
* ترجمه: علی بن سوید روایت کرد: «ابوالحسن اول (امام کاظمj) در حالی که در زندان بود، به من نامه نوشتند: «و امّا آنچه یادآوری نمودی از این که معالم دینت را از چه کسی بگیری. معالم دینت را از از غیر شیعه ما نگیر، زیرا اگر از ایشان گذشتی، دینت را از خائنین گرفتهای، آنهایی که به خدا و رسولش خیانت کرده و در امانتهای ایشان (نیز) خیانت نمودند. به یقین آنها را امین بر کتاب الله قراردادند، پس آن را تحریف کرده و دگرگون نمودند. پس لعنت الله و لعنت رسولش و لعنت ملائکهاش و لعنت پدران بزرگوار نیکویم و لعنت من و لعنت پیروانم در مقررشدهای طولانی تا روز قیمت بر ایشان باد.»
* بررسی سند: در سند این روایت، محمد بن اسماعیل الرازی و علی بن حبیب المدائنی که پشت سر هم قرار گرفتهاند، هر دو در کتب رجالی مجهول هستند. البته بنا بر مبنای ما، میتوان محمد بن اسماعیل را به واسطه ابراهیم و حمدویه توثیق کرد، اما علی بن حبیب همچنان مجهول است. جالب آنکه این شخص در بین روایات ما، تنها در سند همین روایت وجود دارد و حدیث دیگری از او روایت نشده است و خلاصه اینکه انتصاب این نامه و این فرمایشات، به امامj از نظر حدیثی معتبر نیست.
این هم ناگفته نماند که نامهنگاری امامj با یکی از شیعیان از زندان، غیر متعارف و کمی عجیب است. البته این، دلیل بر ضعف سند نیست، بلکه تکملهای بر ضعف سند است.
* بررسی متن:
ظاهرا کسانی که ایمان را به معنای امامی بودن راوی در نظر گرفتهاند به این روایت نظر داشتهاند. در جلسات اول علم الحدیث گفتیم امامی کسی است که از امیر مؤمنانj تا امام زمانش را قبول داشته باشد، لذا مثلا در زمان امام کاظمj، میشود هفت امام اول و در زمان امام رضاj، میشود هشت امام و در زمان ما میشود دوازده امام.
اما در مورد متن، کاملاً واضح است که امامj، مراجعه به غیر شیعه را از باب خیانت آنها در امانتهای الهی ممنوع میدانند و ما هم حرفی نداریم که مراجعه به خائن، آن هم خائن در امانتهای الهی و کسب معارف دینی از آنها، خلاف عقل و نقل است و این همان نقطه مقابل وثاقت است که حرف اصلی را درنقل روایت میزند. اما در مورد کثیری از غیر امامیه، گفتیم که معارفشان نه از باب خیانت در امانات الهی بلکه از باب ارث و مانند اینها است.
البته بعضی هم اشکال کردهاند که منظور امامj از معالم دین، اصول عقائد است که از ظاهر کلام چنین چیزی برداشت نمیشود، چرا که اصول و فروع همه از مصادیق معالم دین است.
در اینجا تذکر این نکته الزامی است که افرادی مانند علی بن ابیحمزه از مصادیق خائنین در امانتهای الهی هستند و سخنشان عقلاً نمیتواند اعتماد آور باشد، اما به دلایلی که عرض خواهم کرد، بعضی از روایات اینگونه افراد استثنا میشود.
۱- امثال این فرد، سالها از اصحاب امامj و ثقات امامیه بودنده و طبیعتاً تعدادی از روایات آنها مربوط به این دوره است که هنوز گرفتار انحراف نشده بودند.
۲- انحراف این افراد کامل واضح بوده و طبیعتاً بعد از انحرافشان، ثقات امامیه به ایشان رجوع نمیکردند و کلام ایشان را نمیپذیرفتند و اگر میپذیرفتند بنا به وجود قرائنی بوده است، لذا به نظر میرسد، چنان چه ثقهای از ثقات امامیه از امثال او اخذ روایت کرده باشد، یا مربوط به قبل از انحرافشان است یا اگر بعد از آن بوده، به قرینهای آن را پذیرفته است، لذا در اینگونه موارد، روایتشان قابل قبول است، اما در مورد روایت غیر ثقات از ایشان چنین دلایلی وجود ندارد و نمیتوان به آن اعتماد کرد.
فقط یک روایت دیگر در این مورد میماند که بماند برای جلسه آینده إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله