$
بحث ما بر سر شرایطی بود که راوی باید داشته باشد تا بتوان به نقل خبرش اعتماد کرد.
هوشیاری و اسلام و بلوغ را بررسی کردیم و بحثمان بر سر امامی بودن بود که سه روایت خواندیم و دیدیم که هیچ کدام آنها قابل استناد نبود.
آخرین حدیثی که در این مورد به آن استناد شده است، از عیون أخبار الرضاj است که در بخشی از آن آمده است: «من أصغی إلی ناطق، فقد عبده» و در ادامه مطالبی را در مورد مخالفین خود گفتهاند. این همان حدیثی است که وقتی بحث از اسلام راوی میکردیم، وعده دادیم این حدیث را در بخش ایمان راوی بررسی کنیم.
این آخرین روایت ما در این بخش است و اگر بزرگواران روایت دیگری در این موضوع سراغ داشتند، بفرمایند که آن را هم بررسی کنیم.
۲۹/۳- عیون أخبار الرضاj (ج ۱، ص ۳۰۳): حَدَّثَنا أبی۰ قالَ حَدَّثَنا الْحُسَیْنُ بْنُ أحْمَدَ الْمالِکیُّ عَنْ أبیهِ عَنْ إبْراهیمَ بْنِ أبیمَحْمودٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ موسَی الرِّضا عَنْ أبیهِ، موسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أبیهِ، جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أبیهِ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلیٍّ عَنْ أبیهِ، عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أبیهِ، الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیٍّb قالَ: «قالَ رَسولُ اللهِp: «یا عَلیُّ! أنْتَ الْمَظْلومُ مِنْ بَعْدی. فَوَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَکَ وَ اعْتَدَی عَلَیْکَ وَ طوبَی لِمَنْ تَبِعَکَ وَ لَمْ یَخْتَرْ عَلَیْکَ. یا عَلیُّ! أنْتَ الْمُقاتِلُ بَعْدی. فَوَیْلٌ لِمَنْ قاتَلَکَ وَ طوبَی لِمَنْ قاتَلَ مَعَکَ. یا عَلیُّ! أنْتَ الَّذی تَنْطِقُ بِکَلامی وَ تَتَکَلَّمُ بِلِسانی بَعْدی. فَوَیْلٌ لِمَنْ رَدَّ عَلَیْکَ وَ طوبَی لِمَنْ قَبِلَ کَلامَکَ. یا عَلیُّ! أنْتَ سَیِّدُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدی وَ أنْتَ إمامُها وَ خَلیفَتی عَلَیْها. مَنْ فارَقَکَ، فارَقَنی یَوْمَ الْقیامَةِ وَ مَنْ کانَ مَعَکَ، کانَ مَعی یَوْمَ الْقیامَةِ. یا عَلیُّ! أنْتَ أوَّلُ مَنْ آمَنَ بی وَ صَدَّقَنی وَ أنْتَ أوَّلُ مَنْ أعانَنی عَلَی أمْری وَ جاهَدَ مَعی عَدُوّی وَ أنْتَ أوَّلُ مَنْ صَلَّی مَعی وَ النّاسُ یَوْمَئِذٍ فی غَفْلَةِ الْجَهالَةِ. یا عَلیُّ! أنْتَ أوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأرْضُ مَعی وَ أنْتَ أوَّلُ مَنْ یَجوزُ الصِّراطَ مَعی وَ إنَّ رَبّی عَزَّ وَ جَلَّ أقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أنَّهُ لا یَجوزُ عَقَبَةَ الصِّراطِ إلّا مَنْ مَعَهُ بَراءَةٌ بِوَلایَتِکَ وَ وَلایَةِ الْأئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ وَ أنْتَ أوَّلُ مَنْ یَرِدُ حَوْضی تَسْقی مِنْهُ أوْلیاءَکَ وَ تَذودُ عَنْهُ أعْداءَکَ وَ أنْتَ صاحِبی إذا قُمْتُ الْمَقامَ الْمَحْمودَ، تُشَفِّعُ لِمُحِبّینا، فَتُشَفَّعُ فیهِمْ وَ أنْتَ أوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ بِیَدِکَ لِوائی وَ هوَ لِواءُ الْحَمْدِ وَ هوَ سَبْعونَ شِقَّةً، الشِّقَّةُ مِنْهُ أوْسَعُ مِنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ أنْتَ صاحِبُ شَجَرَةِ طوبَی فی الْجَنَّةِ، أصْلُها فی دارِکَ وَ أغْصانُها فی دورِ شیعَتِکَ وَ مُحِبّیکَ.» قالَ إبْراهیمُ بْنُ أبی مَحْمودٍ: «فَقُلْتُ لِلرِّضا: «یا ابْنَ رَسولِ اللهِ! إنَّ عِنْدَنا أخْباراً فی فَضائِلِ أمیرِالْمُؤْمِنینَj وَ فَضْلِکُمْ أهْلَ الْبَیْتِ وَ هیَ مِنْ رِوایَةِ مُخالِفیکُمْ وَ لا نَعْرِفُ مِثْلَها عِنْدَکُمْ. أ فَنَدینُ بِها؟» فَقالَ: «یا ابْنَ أبیمَحْمودٍ! لَقَدْ أخْبَرَنی أبی عَنْ أبیهِ عَنْ جَدِّهِb أنَّ رَسولَ اللهِp قالَ: «مَنْ أصْغَی إلَی ناطِقٍ، فَقَدْ عَبَدَهُ. فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَ إنْ کانَ النّاطِقُ عَنْ إبْلیسَ، فَقَدْ عَبَدَ إبْلیسَ.»» ثُمَّ قالَ الرِّضا: «یا ابْنَ أبیمَحْمودٍ: «إنَّ مُخالِفینا وَضَعوا أخْباراً فی فَضائِلِنا وَ جَعَلوها عَلَی ثَلاثَةِ أقْسامٍ. أحَدُها الْغُلوُّ وَ ثانیها التَّقْصیرُ فی أمْرِنا وَ ثالِثُها التَّصْریحُ بِمَثالِبِ أعْدائِنا. فَإذا سَمِعَ النّاسُ الْغُلوَّ فینا، کَفَّروا شیعَتَنا وَ نَسَبوهُمْ إلَی الْقَوْلِ بِرُبوبیَّتِنا وَ إذا سَمِعوا التَّقْصیرَ، اعْتَقَدوهُ فینا وَ إذا سَمِعوا مَثالِبَ أعْدائِنا بِأسْمائِهِمْ، ثَلَبونا بِأسْمائِنا وَ قَدْ قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ: «وَ لا تَسُبّوا الَّذینَ یَدْعونَ مِنْ دونِ اللهِ فَیَسُبّوا اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ». یا ابْنَ أبیمَحْمودٍ! إذا أخَذَ النّاسُ یَمیناً وَ شِمالاً، فَالْزَمْ طَریقَتَنا. فَإنَّهُ مَنْ لَزِمَنا، لَزِمْناهُ وَ مَنْ فارَقَنا، فارَقْناهُ. إنَّ أدْنَی ما یَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإیمانِ أنْ یَقولَ لِلْحَصاةِ هَذِهِ نَواةٌ، ثُمَّ یَدینَ بِذَلِکَ وَ یَبْرَأ مِمَّنْ خالَفَهُ. یا ابْنَ أبیمَحْمودٍ! احْفَظْ ما حَدَّثْتُکَ بِهِ فَقَدْ جَمَعْتُ لَکَ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.»»
* ترجمه: ابراهیم بن ابیمحمود از امام رضاj از پدران بزرگوراشان تا امام حسینj روایت کرد که رسول اللهp فرمودند: «ای علی! تو مظلوم از بعد من هستی. پس وای بر کسی که تو را ظلم کند و و بر تو دشمنی ورزد و خوشا به حال کسی که تو را تبعیت کند و (کسی را) بر تو اختیار نکند. ای علی! تو کارزار شده از بعد من کستی. پسوای بر کسی که تو را کارزار کند و خوشا به حال کسی که همراه تو کارزار نماید. ای علی! تو کسی هستی که از بعد من به کلام من سخن میگویی و به زبان من تکلم میکنی. پس وای بر کسی که تو را رد کند و خوشا به حال کسی که کلامت را قبول کند. ای علی! تو بزرگ این امت بعد من هستی و تو امام آنها و جانشین من بر آنها هستی. پس که تو را رها کند، مرا زمان قیامت جدایی کرده و کسی که همراه تو باشد، زمان قیامت همراه من باشد. ای علی! تو اول کسی هستی که به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد و تو اول کسی هستی که یاری نمود مرا در کارم و مجهاده کرد همراه من دشمنم را و تو اول کسی هستی که همراه من نماز گزارد، در حالی که مردم، آن زمان در غفلت جهالت بودند. ای علی! تو اول کسی هستی که همراه من؛ زمین از او میشکافد و تو اول کسی هستی که همراه من از صراط میگذرد و همانا پروردگارم عز و جل قسم خورد به عزتش که آن نمیگذرد گردنه صراط را مگر کسی که همراه او برائتی به واسطه ولایت تو و ولایت امامان از فرزند تو باشد و تو اول کسی هستی که وارد میشود بر حوض من. آب میدهی از آن، دوستانت را و دور میکنی از آن دشمنانت را و تو همنشین من هستی هنگامی که در مقام محمود قرار گیرم. شفاعت میکنی برای محبین ما، پس شفاعت میشود درباره آنها و تو اول کسی هستی که داخل بهشت میشود و پرچم من به دست تو است و آن پرچم حمد است و آن هفتاد تکه است. تکهای از آن، وسیعتر از خورشید و ماه و تو صاحب درخت طوبی در بهشت هستی که اصل آن در خانه تو است و شاخههای آن در خانه شیعیانت و محبینت.» ابراهیم بن ابیمحمود گفت: «پس به رضا (j) عرض کردم: «ای فرزند رسول الله! همانا نزد ما اخباری در فضائل امیر مؤمنانj و فضیلت ضما اهل بیت هست که آن از روایت مخالفین شما است و نمیشناسیم مانند آن را از شما. آیا معتقد به آن شویم؟» پس فرمودند: «ای فرزند ابیمحمود! خبر کرده است مرا پدرم از پدرش از جدشb که رسول اللهp فرمودند: «کسی که میل کند به سوی سخنگویی، پس او را بندگی کرده است. پس اگر سخنگوی از جانب الله عز و جل باشد، الله عز و جل را بندگی کرده و اگر سخنگو از جانب ابلیس باشد، پس ابلس را بندگی کرده است.» سپس (امام) رضا (j) فرمودند: «ای فرزند ابیمحمود! همانا مخالفین ما، وضع کردند اخباری در فضائل ما و قرار دادند آن را بر سه قسم. یکی از آنها غلو و دومی آن کوتاهی (در حق ما) و سومین آن تصریح به مثالب دشمنان ما است. پس هنگامی که مردم غلو درباره ما را شنیدند، تکفیر کردند شیعیان ما را و نسبت دادند آنها را به قول به ربوبیت ما و هنگامی که شنیدند کوتاهی (در حق ما) را، معتقد میشوند آن را درباره ما و هنگامی که شنیدند مثالب دشمنان ما را به نامهایشان، بدگویی کنند ما را به نامهایمان و الله عز و جل فرموده است: «وَ لا تَسُبّوا الَّذینَ یَدْعونَ مِنْ دونِ اللهِ فَیَسُبّوا اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ». ای فرزند ابیمحمود! هنگامی که مردم راست و چپ را گرفتند، پس ملزم به طریق ما باش. چرا که هر کس ما را ملازمت کند، او را ملازمت کنیم و هر کس ما را جدایی کند، او را جدایی نماییم. همانا نزدیکترین آنچه فرد را از ایمان خارج میکند، اینکه به ریگهایی بگوید که هسته هستند، سپس به آن معتقد شود و برائت جوید از کسی که او را مخالفت کند. ای فرزند ابیمحمود! حفظ کن آنچه تو را به آنحدیث کردم که جمع کردم برای تو خیر دنیا و آخرت را.»»
* بررسی سند: این حدیث را شیخ صدوق از پدرشان حسین بن احمد المالکی از پدرش از ابراهیم بن ابیمحمود روایت کرده است که پدر شیخ صدوق و ابن ابیمحمود از ثقات درجه یک هستند، اما حسین بن احمد بن عبدالله بن وهب المالکی و پدرش، مجهول هستند. البته فرزند بر مبنای ما توثیق درجه دو میشودف اما راهی برای توثیق پدر نیست و در نتیجه انتساب این حدیث به امامj معتبر نیست.
* بررسی متن:
با اینکه سند حدیث معتبر نیست، اما چند نکتهای را درباره متن آن عرض کنم تا برسیم به شرط بعدی مطرح شده درباره راوی که عدالت است.
۱- قسمت اول در باب فضائل امیر مؤمنانj است که هر چند این روایت معتبر نیست، اما همه یا حداقل عمده عبارات آن به شواهد قرائنی تأیید میشود.
۲- قسمت دوم روایت، در مورد فضائلی است که در بین پیروان مکتب خلفا در مورد ائمهb وجود دارد که نکات جالبی در آن وجود دارد هر چند انتساب این مطالب به امامj معتبر نیست، اما مؤیداتی از روایات و گزارشهای تاریخی بر آن هست و خوب است که روی آن تأمل بفرمایید.
به عنوان مثال بارها عرض کردهام که اگر مطلبی در کتب مخالفان ما باشد، شاید بتوانیم در مقابل آنها و برای رد نظر و حرف آنها از آن استفاده کنیم، اما قرار نیست خود ما به آن معتقد شویم و روی آنها در اعتقادات خودمان حساب باز کنیم. چیزی که متأسفانه قرنها است حتی بعضی از بزرگان ما به آن توجه ندارند و همینکه روایتی موافق شیعه و ائمه ماb در آب از دهانمان راه میافتد و اینجا و آنجا نقل میکیم و در کتابهایمان به آن استناد میکنیم و از این ریزهکاریها غافل میشویم.
در ضمن نباید فراموش کنیم که جاعلان حدیث وقتی ورود به احادیثشان را در کتب پیروان مکتب اهل بیتb سخت دیدند، این کار را از طریق بعضی کتب پیروان مکتب خلفا انجام دادند و سادهاندیشان یا کم توجهان ما به مناسبتها و شعارهایی مانند قاعده الإقرار العقلا علی انفسهم جائز و یا اعتماد به سخن خصم بر ضد خودش و مانند اینها بدون آنکه ضوابط و شرایط این قواعد را در نظر بگیریم، چیزهایی را پذیرفتیم که قاعدتاً نباید میپرفتیم.
۳- حالا حتی اگر کسی بخواهد این روایت را معتبر بداند، باز هم نمیتوان گفت که امامj در بیان یک قاعده کلی بودهتند که نباید سخت غیر امامی را پذیرفت، بلکه در صدد بیان عدم میل کورکورانه به افراد و سخنها نظراتشان بودهاند که البته حرف معقولی است.
۴- و باز اگر کسی اصرار داشت که هم روایت معتبر است و هم امامj در صدد بیان این دستور هستند که به خبر نخالفین ما اعتماد نباید کرد، لازم است بپذیرد که تمام روات غیر امامی را تضعیف کند. یعنی هر راوی که تا امام زمان خودش را قبول نداشت، تضعیف کند. یعنی کلیه روات واقفی، فتحی، زیدی، اسماعیلی و مانند اینها را ضعیف کند، چرا که واقفیه بعد از شهادت امام کاظمj به وجود آمد و واقفیها امام رضاj را به عنوان امام قبول نداشتند. یا فتحیها به جز آنها که مستبصر شدند، امام کاظمj را امام بعد از امام صادقj نمیدانستند و قائل به امامت عبدالله افطح، فرزند بزرگ امام باقرj بودند و قس علی هذا.
خلاصه اینکه هیچ کدام از این دلایل تمام نیست و ما نه دلیل عقلی مستقل داریم و نه دلیل شرعی که لازم است راوی امامی باشد تا بتوان به سخن او اعتماد کرد، لذا ما هم مثل کثیری از محدثین و فقها این شرط را جزء شرایط راوی نمیدانیم.
و صلی الله غلی محمد و آله