$
* دلیل چهاردهم: غلبه احساسات در زنان
عدهای هم هستند که وجود احساسات یا بهتر است بگوییم غلبه احساسات بر تعقل را دلیلی بر عدم صلاحیت زنان در تصدی مرجعیت میدانند. این هم از مواردی است که در صدا و سیما هم مطرح شده است.
در جواب باید عرض کرد که البته این نکته مهمی است که چه آقایان و چه بانوان مجتهد، باید بر اساس ادله درست، احکام الهی را استنباط کنند و فتوا دادن بر اساس احساسات درست نیست، حال میخواهد توسط زنان باشد، یا مردان، فرقی نمیکند و کار درستی نیست. بله! به نظر میرسد، بانوان به طور متوسط نسبت به آقایان دارای احساسات و عواطف بیشتری هستند و این یکی از نقاط قوت است، اما این بدان معنا نیست که زنان همواره بر اساس احساسات خود حرف میزنند و از تعقل به دور هستند و برعکس آنها، مردان عموماً بر اساس تعقل سخن میگویند و احساساتشان تأثیری روی تعقل آنها ندارد. خیر! چه در بین مردان و چه در بین زنان افرادی هستند که متأسفانه احساسات، عواطف، منافع که طبیعتاً تابع این دو است و … بر تعقلشان غلبه دارد و افرادی هم هستند که ضمن داشتن احساسات و عواطف عالی، آن را در جای مناسب خود به کار میگیرند و در جایی که باید عقل را برتر بنشانند، در این کار هم موفق هستند.
در ضمن اگر قرار باشد کسی این حرف آقایان را درست بداند و بگوید زنها حتی در استنباطات فقهی هم احساسات و عواطف را بر عقل و تعقل ترجیح میدهند، باید حتی اجتهاد آنها را، یا حداقل عمل آنها به اجتهاد خودشان را هم ممنوع بداند و این چنان باطل است که شاید زیر این گنبد دوار، حتی یک نفر هم به آن قائل نباشد.
نکته جالب دیگر اینکه وقتی پای احساسات و عواطف آقایان مراجع پیش کشیده میشود، تبدیل به یک امتیاز میشود. میگویند فلان مرجع تا ذکری از سیدالشهداءj یا حضرت صدیقه کبریh یا مصیبت فلان امام میشنود، چنان احساساتی میشود که های های گریه میکند، یا حتی از هوش میرود و مانند اینها. یا چنان عواطف بر او غلبه دارد که لحظهای از حال دیگران، خصوصا مستضعفان خارج نمیشود. اینجا که پای آقایان وسط است، عواطف و احساسات نقطه قوت است و همینکه پای خانمها وسط کشیده میشود، میشود ایراد؟ بله! عواطف و احساسات در جای خودش ارزشمند است و زن و مرد ندارد.
نکته آخر اینکه مگر جمع جبری احساسات و عواطف با عقل و تعقل در انسان عدد ثابتی است که اگر یکی زیاد شد، دیگری کم شود. آخر این چه حرفی است؟! ممکن است فردی احساسات و عواطف بیشتری از بسیاری افراد جامعه داشته باشد، اما در مقابل قدرت تعقل و استنباط بیشتری هم داشته باشد، یعنی در هر دو مورد، نسبت به بسیاری افراد جامعه برتر باشد و این زن و مرد ندارد.
* جمعبند این بخش:
این دلیل نیز دست کمی از دلایل قبلی ندارد و بطلان آن واضح است.
* دلیل پانزدهم: ترک بعض عبادات در ایام حیض
بعضی نیز گفتهاند به جهت آنکه زنان در ایامی از زندگی خود، یعنی در ایام قاعده زنانگی یا همان حیض که تقریباً یک پنجم زندگی زنان را شامل میشود، بعضی از عبادات را ترک میکنند، نمیتوانند متصدی مرجعیت شوند.
در این مورد باید عرض کرد:
۱- اگر بخواهیم این دلیل را بپذیریم، باید زنانی را که بر هر دلیلی گرفتار دوران قاعدگی نیستند، از این موضوع استثنا کنیم و بگوییم، زنانی که عادت ماهانه دارند، صلاحیت مرجعیت ندارند!
۲- مگر استنباط احکام یا سایر مواردی که جزء وظایف مراجع تقلید است، مانند نماز و روزه است و در ایام حیض جایز نیست؟
۳- حالا آمدیم و مردی به جهت وضعیت جسمانیش، سالهای سال، بلکه دهها سال از روزه گرفتن ممنوع شد و به جهت وضعیت مزاجی و جسمانیش، این ممنوعیت تا آخر عمر او ادامه داشت، آیا این فرد به جهت آنها سالها، بلکه دهها سال، روزه نگرفت، خللی در عبودیتش پیش آمده و نمیتواند مرجع تقلید شود؟ میبینیم که بعضی از مراجع تقلید معاصر که از مشاهیر هم هستند، سالها است که به جهت کبر سن و دلایل جسمانی متنوع، قادر به روزه گرفتن نیستند، آیا مرجعیت اینها، مشکل پیدا میکند؟
۴- و مهمتر از همه آنکه ترک بعضی از به اصطلاح عبادات، همواره دلیل ترک عبودیت و اطاعت الله تعالی نیست، بلکه عین اطاعت و عبادت است. همین مورد قبلی که گفتیم، یعنی ممنوعیت روزه گرفتن برای افراد بیمار، عین اطاعت و عبادت الله تعالی است. همانطور که افراد مشمول روزه دارند اطاعت امر الهی میکنند، افرادی که روزه برایشان حرام است، وقتی روزه نمیگیرند، دارند اطاعت الله تعالی میکنند و همان طور که افراد مشمول روزه، اگر روزه نگیرند، عصیان کردهاند، اگر افرادی که روزه برایشان حرام است، روزه بگیرند، معصیت کردهاند. روزه گرفتن و نگرفتن، نماز خواندن و نماز نخواندن و انجام یا عدم انجام مناسک و اعمال دینی، فی نفسه مهم نیست، بلک آنچه مهم است؛ اطاعت و عبادت الله تعالی است، یعنی اگر گفت انجان بده، بگوید چشم و انجام دهد و اگر گفت انجام بده، باز هم بگوید و چشم و انجام ندهد. اگر گفت قضایش را بگیر، بگوید چشم و انجام دهد و اگر گفت قضایش را به جا نیاور، باز هم بگوید چشم و به جا نیاورد. خلاصه چیزی که مهم است، همین چشم گفتن و تبعیت کردن است، حال میخواهد به انجام کاری بیانجامد یا ترک کاری.
در مورد ایام حیض بانوان هم همین روال برقرار است. یعنی وقتی الله تعالی دستور داده است در این مدت، نَه روزه بگیر و نَه نماز بخوان، اما اولی را قضا کن و دومی را رها، اگر خانمی بگوید چشم و همین دستور را انجام بدهد، عبادت الله تعالی کرده است و خللی بر اطاعت و عبادت او وارد نشده است.
متأسفانه بسیاری از ما تصور میکنیم، روزه گفتن و نماز خواندن و انجام ماسک و اعمال دینی، فی نفسه اهمیت دارد، در حالی که این تصور باطلی است، آنچه اهمیت دارد، اطاعت الله تعالی است و ثواب و عقاب وابسته همیت اطاعت و عدم اطاعت است. نتیجه اینکه همانطور که روزه گرفتن و نماز خواندن برای آقایان مکلف و خانهای مکلف در غیر ایام حیض، مستوجب ثواب است، روزه نگرفتن مرض بیمار یا ترک نماز و روزه در ایام حیض و قضا کردن یکی و رها نمودن دیگری هم مستوجب ثواب است. فتأمل.
* جمعبند این بخش:
همانگونه که گفته شد، ترک بعضی از عبادات در ایام عادت ماهانه، اطاعت امر الهی و در نتیجه نوعی عبادت است و در ضمن هیچ ربطی به اجتهاد و مرجعیت ندارد.
* دلیل شانزدهم: ولایت شوهر بر همسرش و مسأله اذن خروج
بعضیها هم پای مرد بر همسرش، خصوصاً بحث اذن خروج را برای مرجعیت زن پیش کشیدهاند و آن را محدودیت، بلکه مانعی برای مرجعیت زنان دانستهاند.
به گمانم غیر قابل قبول بودن این دلیل هم برای واضح باشد، اما توجه به نکات زیر نیز خالی از لطف نیست.
۱- مسأله ولایت مرد به همسرش، خروج بانوان از منزل و اذن شوهر، خود مسألهای فقهی است که نیاز به بررسی ادله آن وجود دارد و به زودی در بحثی مستقل خواهیم گفت ولایت در اینجا چه معنایی دارد و نیز این که این اذن و اجازه، در همه جا لازم نیست، بلکه در جایی لازم است که با حقوق شرعی همسرش منافات داشته باشد. در ضمن این موضوع درباره مردان نیز مطرح است. یعنی مردان نیز حق انجام کاری را ندارند که با حقوق شرعی همسرانشان منافات داشته باشد و این مسأله دو طرفه است.
۲- مگر ازدواج از نوع بندگی و بردگی است؟! مگ مرد، همسر خود را به کنیزی گرفته است که زن بخواهد در هر رطب و یابسی از شوهرش اطاعت محض داشته باشد و اگر او مانع هر کاری شد، همسر ناچار به پذیرش آن باشد؟ مثلاً در موضوع مورد بحث ما، اگر مردی با تحصیل یا مرجعیت همسرش مخالفت کرد، زن ناچار باشد که همیشه و بدون هیچ چون و چرایی، فرمان او را اطاعت کند؟
۳- اگر کسی بخواهد قاعده این آقایان را به طور مطلق بپذیرد، بد نیست به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
۱) اگر بانوی مجتهدی در ازدواج کسی نبود، چه؟ این مشکل حل است؟
۲) اگر شوهرش به او چنین اجازهای را داده بود، چه؟ مسأله حل است؟
* جمعبند این بخش:
این دلیل هم پایه و اساسی نداشته و اشکالات متعددی بر آن وارد است.
و صلی الله علی محمد و آله