$
جلسه گذشته، بند دوم را هم نقد و بررسی کردیم و نتیجهگیری موقتی هم داشتیم. همینجا یادآوری کنم که جمعبندی ما موقت بود و هنوز مانده است تا به جمعبندی نهایی برسیم.
و اما بند چهارم یادداشت ایشان؛
۳- استدل بعضهم بروایة ثواب الأعمال، التی رواها الشیخ الصدوق رحمه الله ، عن أبی هریرة؛ وعن عبد الله بن عبّاس: قالا: خطبنا رسول الله، فقال: … مَنْ صافح امرأةً حراماً جاء یوم القیامة مغلولاً، ثمّ یُؤمَر به إلی النار؛ ومَنْ فاکه امرأةً لا یملکها حُبِس بکلّ کلمةٍ کلَّمها فی الدنیا ألف عامٍ فی النار».
۱٫ این حدیث را شیخ صدوق در ثواب الأعمال (ص ۲۸۳) از محمد بن موسی بن متوکل از محمد بن جعفر الاسدی الکوفی از موسی بن عمران النخعی از عمویش، حسین بن زید که منظور حسین بن یزید النوفلی است، از حماد بن عمرو النصیبی از ابوالحسن الخراسانی از میسر بن عبدالله از ابوعبدالله از ابوعایشه السعدی از یزید بن عمر بن عبدالعزیز المقرائی از ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف از ابوهریره و عبدالله بن عباس روایت کرده است. در بحارالأنوار، ابوعبدالله بعد از میسر بن عبدالله نیست. محمد بن موسی بن متوکل، حسین بن یزید النوفلی و عبدالله بن عباس از ثقات درجه یک، محمد بن جعفر الاسدی از ثقات مشروط و موسی بن عمران النخعی و حماد بن عمرو النصیبی از ثقات درجه دو هستند، اما ابوالحسن الخراسانی، میسر بن عبدالله که ممکن است میسر بن عبدربه باشد، ابوعایشه السعدی، یزید بن عمر بن عبدالعزیز و ابوسلمه بن عبدالرحمن، مجهول هستند. اگر ابوعبدالله را هم حذف شده بگیرم، یک مجهول دیگر هم اضافه میشود. ابوهریره هم که تکلیفش روشن است و از مشاهیر کذابون و وضاعون است که البته اگر سند تا او مشکلی نداشت، چون همعرض عبدالله بن عباس است، مشکلی ایجاد نمیکرد. خلاصه اینکه این حدیث غیر معتبر است و استناد به آن غیر قابل قبول.
همینجا چند نکتهای را درباره عبدالله بن عباس عرض کنم. اول اینکه از ثقات امامیه است و تا جایی که من سراغ دارم، کسی او را تضعیف نکرده است. دوم اینکه از علما و فقهای عصر خودش بود که شاگردی امیر مؤمنانj را هم کرده بود. دیگر اینکه از یاران نزدیک امامj بود و البته اعتراضهای جدی هم به ایشان در امور اجتماعی و سیاسی داشته است. اما نکته مهم در بحث ما اینکه ابن عباس، حدوداً سه سال قبل از هجرت متولد شد و در نتیجه، هنگام شهادت حضرت رسول اللهp، حدود ۱۳ یا نهایتاً ۱۴ سال داشته است، لذا اینکه میگویند کودک بوده و اخبارش قابل نیست، وجهی ندارد، خصوصا اگر اخبار گزارشکردهاش مربوط به سالهای پایانی عمر نبی مکرم بوده باشد. البته اگر از قبل آن باشد، شاید بتوان خدشه کرد، اما آن را هم با کمی تسامح میتوان پذیرفت. علی ای حال! در این حدیث موردی ندارد، چرا که طریق به او، پر از مجهول است.
۲٫ در متن حدیث هم ابهاماتی هست. مثلا در ما نحن فیه، «من صافح امرأة حراما» ابهام دارد. آیا منظور از مصافحه با زن نامحرم است، یا مصافحه حرام با زن؟ علی ای حال! به جهت غیر معتبر بودن حدیث، از بحث پیرامون آن میگذریم. ناگفته نماند که بر این روایت اشکالات دیگری هم هست که آقای حیدری به بعضی از آن اشاره کردهاند.
و علی الرغم ما فیها من مشاکل سندیة واستبعاد صدورها عن ابن عباس عن النبی (ص) لصغر سنه وطول الروایة التی نقلنا منها موضع الشاهد نقول : إن الروایة قیدت المصافحة بالحرام فای مصافحة هی الحرام ؟فالقدر المتیقن هو المصافحة التی یکون بشهوة ، ولا یمکن التمسک بها لاثبات حرمة المصافحة من دون شهوة؛ لأنه تمسک بالعام فی الشبهة المصداقیة.
۱٫ اشکال سندی که حق با ایشان است و علتش را گفتیم. موضوع صغر سن ابن عباس را هم توضیح دادیم. میماند طولانی بودن روایت که انصافاً بسیار هم طولانی است و محل تأمل. به هر حال! با توجه به ضعف سند، نیازی به کلنجار رفتن با اینها نیست.
ایشان در نهایت میگویند که قدر متقین، مصافحه به شهوت است و در نتیجه تمسک به آن جهت اثبات حرمت مصافحه به غیر شهوت امکان ندارد، چرا که تمسک به عام در شبهه مصداقیه است که حق با ایشان است. شبهه مصداقیه چه بود؟ تمسک به عام، هنگامی که در مصداق فرد خارجی برای عام یا مخصص شک داشتیم. البته این نظر مشهور است که در مباحث عام و خاص بحث کردیم و دیدم نظر مشهور قابل قبول است. البته افرادی بوده یا شاید هستند که این مورد را قبول ندارند. در خاص لبی که مطمئن هستم اختلاف نظر است، اما در خاص لفظی، شک دارم که مخالف هم هست یا خیر.
۲٫ با اینکه روایت غیر معتبر است و ما نمیتوانیم آن را مستند چیزی قرار دهیم، اما خوب است درباره عبارت «من صافح امرأة حراما» هم توضیحی عرض کنم. بعضی بزرگان حراما را به زن برگرداندهاند و بعضی به مصافحه. در حالت اول، حال است برای امرأة و در حالت دوم، حال است برای مصافحه. در حالت اول میشود مصافحه با زن نامحرم و در حالت دوم میشود مصافحه حرام با زن. با این حساب و با فرض اعتبار روایت، حالت اول میشد دلیلی بر حرمت مصافحه با زن نامحرم و مطابق نظر مشهور، چرا که وعده عذاب دارد و در حالت دوم میشود دلیلی بر مدعای آقای حیدری. بعضی از بزرگان هم چون هر دو را احتمال دادهاند، توقف کردهاند. به نظر میرسد برداشت آقای حیدری حالت اول بوده است و به همین جهت به آن اشکال کردهاند. علی ای حال! تکلیف ما روشن است و به جهت ضعف جدی سند روایت، اصلاً به آن کاری نداریم.
علی أن التکلم مع الأجنبی لیس حراماً فی حد نفسه کما هو متسالم ما لم یوجب الشهوة فذیل الروایة دلیل علی صحة تقییدها بالشهوة لا مطلق الکلام والمصافحة.
ایشان نکتهای دیگر درباره همین روایت غیر معتبر میگویند. در روایت آمده بود که «و من فاکه امرأة لا یملکها، حبس بکل کلمة کلمها فی الدنیاء، ألف عام فی النار».
«فاک»، هم به معنی لبجنباندن است و هم بذلهگویی و هم به تکبر سخن گفت. هر کدام را بگیریم، نَه کسی از فقها به حرمت آن نظر داده و نَه انصافاً دلیلی بر آن داریم. حتی خود بذلهگویی و مزاح با نامحرم هم فی نفسه حرام نشده است، مگر از حد گذرانده شود. همین الآن هم اگر با دفتر آقایان تماس بگیرید و بگویید اگر آقایی با زندایی، زنعمو، دختر خاله و … یا خانمی با شوهر عمه، شوهر خاله، پسر دایی و … مزاح کند، فعل حرام انجام داده است؟ میگویند خیر، اما احتمالا کلی توصیه دارند که باید مراقبت شود که البته لازم به مراقبت هم هست. خلاصه این اشکال ایشان هم وارد است.
جمعبندی بند سوم اینکه این روایت هم اشکال سندی دارد و اگر کسی هم اصرار داشته باشد، آن را حجت بداند، نکات متنی وجود دارد که استدلال را مخدوش میکند.
پس عملاً ما در همان مرحله قبل هستیم که در پایان بند قبل رسیدیم.
بند بعدی بماند برای جلسه آینده إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله