$
جلسه گذشته بند پنجم یادداشت آقای حیدری را شروع کردیم که نصفه کاره ماند. در این بند درباره بیعت زنان پس از فتح مکه گفته بودند و دیدم که اولا معتبر است. ثانیاً أننی داشت که ظهور در شخص نبی مکرم داشت و نکاتی گفتیم که اگر یادتان نیست، مراجعه کنید. «ال» در النساء را هم دیدیم که ظهور در جنس دارد، یعنی جنس بانوان. خلاصهاش این شد که من رسول اللهp، با زنان بیعت مصافحه نمیکنم.
بعد قرار شد بعضی گزارشهای بیعتهای حضرت رسول اللهp را با مرور و بررسی کنیم. که میشد بند پنجم توضیحان بنده.
۵٫ گفتیم ما در کتابهای تاریخی و حدیثی مکتب خلفا هم در این باره مطالبی داریم که گزارشی از آن را چند دسته عرض میکنم.
۱٫ گزارشهای بیعت نسیبه بنت کعب و خواهرش در عقبة اول:
* أسد الغابة (ج ۶، ص ۲۴۸): ابن اثیر در قرن هفتم حدیث مرسل و پر از مجهولی دارد که تصریح میکند که ۶۲ مرد و دو زن که ۹ نفر از نقبا با آنها بودند، با نبی مکرم بیعت کردند و تأکید میکند که هر دو زن هم با ایشان بیعت کردند. به نظر میرسد ارتکاز افراد از این خبر این است که بیعت همه از جمله این دو زن، به رسم رایج آن زمان، همراه مصافحه بوده است، چرا که در ادامه میگوید: «رسول اللهp لا یصافح النساء، إنما کان یأخذ علیهن و إذا أقررن، قال اذهبن فقد بایعتکن». بعد هم به این زن اشاره میکند که نسیبه و خواهرش، دختران کعب بن عمرو بن عوف از بنی مازن بن نجار بودند.
این گزارش چند نکته دارد.
اول اینکه گفتیم هم ارسال دارد و هم پر از مجهول است.
دیگر اینکه چنین به نظر میرسد که آن دو زن با نبی مکرم بیعت کردند و چون بیعت عرفا با مصافحه بوده، گویی نبی مکرم با آن دو زن مصافحه داشته است.
نکته دیگر اینکه معلوم نیست، این نقد خود ابن اثیر است یا کس دیگری بر این گزارش نقد زده، لذا اگر کسی این گزارش را معتبر بداند، شاید لازم باشد این موضوع را معلوم کند.
الکامل فی التاریخ (ج ۲، ص ۲۵۳): ابن اثیر در اینجا هم همین داستان را البته با تفاوتهایی نقل میکند.
* الإصابة (ج ۸، ص ۳۳۴): ابن حجر هم در قرن هشتم و نهم، همان مطلب أسد الغابة را دارد.
* أنساب الأشراف (ج ۱، ص ۲۵۰): البلاذری در قرن سوم، متقدم از این دو است و احتمالا بعدیها، هم گزارش تاریخی و هم نقد آن را از او گرفتهاند. او به همین ماجرا اشاره میکند و مینویسد: «ما بایع علیه النساء و لم یصافحها، لأنا نعلم أنه لم یصافح النساء» که باز هم میبینیم استناج مورخ است در رد گزارش و نَه خود گزارش تاریخی.
این گزارش اخیر، اگر چه شرایط اولیه اعتبار تاریخی را دارد، اما خاهیم دید که ناقص است، اما حداقل دو چیز معلوم میشود. اول اینکه ارتکاز گذشتگان در بیعت، ملازمت آن با مصافحه بوده و مرد و زن نداشته، دیگر اینکه بعضی مورخین بزرگ مکتب خلفا، قائل به قطعیت این موضوع هستند که پیامبر هیچ گاه با زنی مصافحه نکردند.
۲٫ گزارشهای بیعت زنان در مکه:
* البدایة و النهایة (ج ۴، ص ۳۱۹): ابن کثیر در قرن هشتم ضمن بیعت مکیان، بعد از فتح مکه، میگوید که پیامبر پس از بیعت مردان، با زنان بیعت کرد و هند در حالی که لباسی بر تن داشت و به جهت آنچه با حمزه کرده بود و میترسید نبی مکرم او را او را دستگیر کند، پوشیهای بر صورت داشت، به ایشان نزدیک شد و گفت و گویی درباره مفاد بیعت بینشان رد و بدل شد. در این بین ابوسفیان سخنی گفت که در نتیجه پیامبر به او گفتند که تو هند دختر عتبه هستی؟ جواب داد: «آری! پس گذشت کن!» پیامبر هم ادامه تعهدات را فرمودند که فرازی از آن نکشتن فرزندان بود که هند به طعنه گفت: «ما آنها را در کودکی پروردیم و تو و اصحابت در بزرگسالی، در بدر آنها را کشتید.» ابن کثیر مینویسد که عمر بن خطاب از این حرف چنان خندید که نفسش بند آمد و نبی مکرم هم او را سرزنش کردند و بعد گفت و گویی، نبی مکرم به عمر فرمودند: «با آنها بیعت کن و برایشان طلب آمرزش کن که الله غفور رحیم است.» پس عمر هم با زنان بیعت کرد و اینکه حضرت رسول اللهp هرگز با النساء مصافحه نکرد و زنی را لمس نکرد، مگر زنانی را که الله بر او حلال کرده بود، یا محرمی را و در ادامه میگوید که در صحیحین ثبت است که عایشه گفت: «قسم به الله! هرگز لمس نکرد دست او، دست زنی را.» سپس ابن کثیر میافزاید که در روایتی آمده است که نبود بیعت آن زنها، مگر به کلام و نیز فرمود کلام من با یک زن، مانند کلام من با صد زن است …
در این مجموعه که از ابن کثیر گزاش کردم، چند مطلب است.
اگر بخواهیم این گزارش را درست بدانیم، معلوم میشود که نبی مکرم به عمر فرمودند که با النساء بیعت با مصافحه کند و اگر مصافحه با زن نامحرم مطلقاً حرام بود، نباید چنین دستوری میداند و این دستور نشان از عدم حرمت مطلق آن است. لذا هر چند میپذیریم که نبی مکرم تمایل نداشتند مستقیما با آن زنهای بخصوص یا به قرینه روایت عایشه که در ادامه آمده است، همه زنها، بیعت کنند، اما منعی در بیعت و مصافحه سایرین نمیدیدند. البته ممکن است عدهای از ما، با توجه به نگاهی به که عمر بن خطاب داریم، این نتیجه را توجیه کنند، اما انصافاً توجیه موجهی نیست، خصوصا اینکه این اقدام ایشان از نظر حاضران در آنجا میتوانسته، حمل بر جواز مصافحه بلین نامحرم شود. این را هم اضافه کنم که قسمت بیعت و مصافحه نکردن نبی مکرم و دستور به عمر، با روایت معتبری که داشتیم، هماهنگ نیست و در نتیحه من به این گزارش تاریخی اعتماد نمیکنم.
مطلب دوم درباره روایت عایشه در صحیحین است که اولاً معلوم میشود ریشه انکار مورخین مکتب خلفا درباره عدم مصافحه نبی مکرم با نامحرم چیست و اینکه بعید میدانم فقیهی از فقهای ما بخواهند روایات عایشه را در صحیحین و غیر آن مستند فتوا قرار دهند، هر چند …
* سبل الهدی و الرشاد (ج ۵، ص ۲۴۸): محمد بن یوسف الصالحی الشامی از مورخین قرن دهم است و شبیه همین مطلب را دارد که قاعدتا از کتب قبل خود گرفته است.
* تاریخ الأمم (الرسل) و الملوک (ج ۳، ص ۶۲): طبری در قرن سوم، تا جایی که من سراغ دارم، متقدم از همه است و شبیه مطلب ابن کثیر را دارد که قاعدتاً مستند ابن کثیر همین گزاش است، لذا مطلب همان است که پیش از این عرض شد.
۳٫ گزارشهای بدون ذکر ماجرایی:
* تاریخ الإسلام (ج ۱۳، ص ۴۰۷ و ج ۳۶، ص ۴۰۰): ذهبی در قرن هشتم، روایت مسندی از عایشه دارد که حضرت رسول الله هرگز، با زنی مصافحه نکردند که این روایت، هم مملو از مجهول است و هم عایشه در آن است.
* طبقات الکبری (ج ۸، ص ۳ و ۴): ابن سعد در قرن سوم حدیث مرسلی دارد که نبی مکرم در بیعت با النساء، مصافحه نمیکرد. بعضی افراد سند هم از ضعفا هستند. یک صفحه بعد هم شبیه حدیث تاریخ اسلام ذهبی را دارد که چه بسا ذهبی از امثال او گرفته باشد و باز در همین صفحه حدیثی مسندی دارد که نبی مکرم در حالی با با زنان مصافحه میکردند که پوششی بر دستشان بود که آن هم مملو از مجهول است
خلاصه اینکه من به دلایلی که عرض کردم، به این گزارشها اعتماد ندارم، میخواهد در جواز مصافحه با نامحرم باشد، یا حرمت آن. البته در آینده باز هم به این بحث باز خواهیم گشت.
و اما ادامه مطلب ایشان؛
وقد روی أهل السنة روایات فی المبایعة أن النبی کان یصافح العجائز ولا یصافح الشابات فهو قرینة واضحة علی أن السبب هو الشهوة لا حرمة المصافحة نفسها.
آقای حیدری در ادامه میآورند که اهل سنت روایاتی دارند که پیامبر با پیرزنان مصافحه میکرد، اما با جوانها خیر و بعد این را قرینهای واضح بر این میدانند که سبب این کار، شهوت است و نَه حرمت فی نفسه مصافحه با نامحرم.
اما عرایض بنده:
۱٫ این گزارش «کان یصافح العجائز فی البیعة و لا یصافح الشواب، بل یضع یده فی قصعة ماء، ثم تضع المرأة یدها فیها فذلک بیعتها» مکررا در متون مکتب خلفا آمده است، اما گاهی هم در کنارش آمده است که «إلا أن عائشة أنکرت هذا الحدیث و قالت من زعم إن رسول الله مس إمراة أجنبیة فقد أعظم الفریة علیه». در بعضی جاها هم در ادامه گزارش اول آمده است که «أن الحرمة فی الشواب لخوف الفتنة و لا خوف فی العجائز». یعنی بعضی موارد را به واسطه انکار عایشه، انکار کردهاند و بعضی موارد را پذیرفتهاند و علت آن هم ذکر کردهاند که موجب تفصیل بین شواب و عجائز شده است.
۲٫ ببینید هر دو دسته این گزارشها که در کتب مکتب خلفا آمده است را اگر یک به یک بررسی کنید، میبینید که نَه بر مبنای تاریخی ما معتبر است و نَه بر مبنای رجالی ما. لذا ما نمیتوانیم به آنها استناد کنیم. کما اینکه به روایتهای عایشه هم نمیتوان اعتماد کرد، چرا که حتی اگر خود عایشه صرفهنظر کنیم، طرق به او مملو از مجهول و بعضا افراد ضعیف است.
البته به نظر حقیر گزارشهای مصافحه پیامبر با پیرزنان و عدم مصافحه با زنان جوان را هر چند ما غیر معتبر میدانیم، اما شاید جمعی از محققین و بزرگان ما به سختی بتوانند غیر معتبر بدانند، چرا که اخبار ضعیفتری از این را میپذیرند. البته این افرادی که آن گزارشهای ضعیفتر را میگیرند، اما این موارد را به جهت آنکه موافق نظر و فتوایشان نیست، رد میکنند، خودش قاعدهای شده است که بسیار بسیار از آن استفاده میکنند. خلاصه اینکه هر گزارشی را که موافق منظومه فکری خودشان است، میپذیرند، ولو ضعیف باشد و هر گزارشی را که موافق منظومه فکری خودشان نیست، کنار میگذارند، ولو سندش معتبر باشد. به عبارت دیگر، معیار اعتبار، موافقت با منظومه فکری خودشان است. نمونهاش را خیلی جاها میبینید که همین اواخر در بحی جواز یا حرمت ترور، منظورم ترور به معنای متعارف آن در فارسی است، عرض کردم.
متأسفانه در مورد اعتبار احادیث هم چنین چیزی میبینیم. زیاد دیدهایم که بعضی مشاهیر برای اثبات چیزی، فرازی از روایت را مستند خود قرار میدهند، یعنی معلوم است آن را حجت میدانند، اما فراز دیگر را که نمیپسندند، یا غیر معتبر میشمارند، یا از کنارش میگذرند و به روی خود نمیآورند. علی ای حال برگردیم سر مطلب خودمان. بر اساس گزارشها و احادیث غیر معتبر، چه از مکتب اهل بیت باشد و چه مکتب خلفا، نَه بیعت حضرت رسول الله با پیرزنان برای ما قابل قبول است و نَه انکار آن توسط عایشه.
خب! فعلا تا همین جا داشته باشید و بقیهاش بماند برای جلسه بعد. إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله