$


کیستی ذوالقرنین - جلسه ۳۱ (تفسیر آیات ۸۳ تا ۹۹ سوره کهف)

$

جلسه قبل، بحث امیر مؤمنان و امام عصرc را تمام کردیم و امشب هم سه مصداق دیگر را بررسی خواهیم کرد. پادشاهان تبع، شی‌هوانگ‌تی و فریدون، پادشاه کیانی.

 

* پادشاهان تبع:

طبق نظر مورخین و باستان‌شناسان، تبابعه از پادشاهان حمیری بوده‌اند که در یمن باستان حکومت می‌راندند و حضر موت، سبا و حمیر زیر سلطه آن‌ها بوده است.

دو بار در قرآن از قوم تبع یاد شده است، اما جز این‌که گرفتار عذاب شده‌اند، مطلب دیگری درباره آن‌ها در قرآن نیست. بسیاری بر این باور هستند که قوم تبع در قرآن، همان تبع مورد نظر ما در یمن است و هر چند حقیر کار تخصصی تمام و کمالی روی آن انجام نداده‌ام، اما مطالعات جسته و گریخته‌ای که داشته‌ام، فعلا این نظر را تأیید می‌کند.

بعضی بر این باور بوده‌اند که حکومت ایشان تا عهد بعثت حضرت رسول اللهp ادامه داشت.

بعضی نیز ادعا کرده‌اند که این‌ها از اولاد هود پیامبرj بوده‌اند.

مورخین تعداد پادشاهان تبع را از سه تا هفتاد نفر ذکر کرده و مدت حکمرانی ایشان را نیز از هفت قرن تا بیش از سه هزار سال نوشته‌اند که در کنار هم قرار دادن تعداد ذکر شده برای آن‌ها با مدت حکمرانیشان جالب است. کلا تاریخ این‌ها، با ابهامات زیادی مواجه است و چاره‌ای ندارم جز این که خیلی از مسائلی را که خدمتان عرض می‌کنم، از قول دیگران نقل کنم و هیچ داوری درباره آن‌ها نداشته باشم، مگر مواردی که به جهت بحث فعلی، ناچار به داوری هستیم.

برخی اولین پادشاه تبع را حارث الرائش ذومرائد و بعضی زید بن عمرو ذی‌الاذعار دانسته‌اند. البته از افرادی با نام زید بن نیکف و تبع بن اقرن معروف به تبع اکبر نیز نام برده‌اند. بعضی مدت حکمرانی نفر اخیر را ۱۶۳ سال و بعضی نیز حدود ۴۰۰ سال گفته‌اند که فتوحات عظیمی داشته و مناطق وسیعی را به تصرف خود در آوره بود. نمی‌خواهم بگویم این اعداد و ارقام غیر واقعی است، اما طبیعی است که باورش سخت است.

بعضی نیز آورده‌اند که ذونواس زرعه آخرین ایشان بود. این فرد همان کسی است که گفته می‌شود به دین یهود گروید و مسیحیان نجران را قتل عام کرد و منجر به حمله مسیحیان حبشه به یمن شد و به این ترتیب در سال ۵۲۵ میلادی و با کشته شدن او، سلسله تبابعه منقرض شد.

از جمله پادشاهان تبع که مورخین به او اشاره داشته و داستان‌های عجیب و فتوحات عظیمی برای او نقل کرده‌اند، ابوکرب، اسعد بن ملکی، معروف به تبع اوسط یا تبع اصغر یا اسعد کامل است که می‌گویند فردی مؤمن بوده، کعبه را به پارچه پوشانده و در و کلید طلایی برای آن ساخته و ظهور پیامبر آخر الزمان را پیش‌گویی کرده بود. بعضی از مورخین سپاه این فرد را میلیونی دانسته و فتوحات او و بعضی دیگر از تبابعه را از غرب به آفریقا و از شرق تا چین و از شمال تا منطقه ماوراءالنهر ذکر کرده و حتی مدعی شده‌اند که شهر سمرقند برای اولین بار توسط ایشان ساخته شده است. از بعضی شواهد و قرائن بر می‌آید که یا یهودی شده بود، یا با یهودیان، رابطه خوبی داشت و به آن‌ها آزادی عمل زیادی می‌داد. این علاقه یهودیان به او، در کنار رقابت نژادی و فضیلت‌جویی بین عدنانیان و قحطانیان که اولی، عرب‌های شمالی شبه‌جزیره عربستان و دومی، عرب‌های جنوبی شبه‌جزیره بوده و خود را از نسل یا وابسته به او می‌دانستند، باعث شده تا دانستان‌سرایی‌های عجیب و غریبی درباره او بشود. وقتی هم کسی اسطوره شد، از آسمان و زمین، برایش بافته و افزوده می‌شود. حضور او در داستان‌هایی که به نوعی به پیش‌گویی ظهور پیامبر آخر الزمان در مکه و یثرب بر می‌گردد هم فضا را برای داستان‌سرایی مسلمانان فراهم کرده است. اگربخواهم در یک کلام بگویم، دستان‌هایش، در حال و هوای داستان‌های هزار و یک‌شب است.

البته عده‌ای هم سمرقند را برگرفته از عبارت شمر کند دانسته‌اند یعنی جایی که توسط شمر بن افریقیس که از پادشاهان تبع بود، کنده شد که این کندن را معمولا به فتح و سقوط آن‌جا معنا کرده‌اند. این هم در کتاب‌های مختلف تاریخ، جغرافیا و بعضا کتاب‌های لغت ذکر شده است.

از جمله تبابعه دیگری که به عنوان ذوالقرنین قرآنی معرفی شده‌اند، می‌توان به صعب بن حارث، صعب بن ذی‌یزن، صعب بن قرین بن همال، نذر بن امرالقیس بن نعمان، منذر بن ماء السماء اللخمی، شمر یرعش و بسیاری دیگر اشاره کرد که شاید به بیش از ده نفر برسند. این‌ها افرادی هستند که در اشعار عرب جاهلی، با عنوان ذوالقرنین از آن‌ها یاد شده است.

نکته آخری که لازم است درباره تبابعه عرض شود آن‌که تعدادی روایت در کتب مکتب خلفا درباره این افراد آمده که یا مرسل هستند، یا رجال آن برای ما مجهول و ناشناخته‌اند، لذا هیچ کدامشان برای ما معتبر نیست و مرور آن‌ها هم ماه‌ها زمان می‌برد.

همان‌طور که اشاره کردم، بعضی از تاریخ‌دانان معاصر، ساخته شدن داستان عجیب و افسانه‌های غریب مربوط به این گروه را ناشی از رقابت اعراب قحطانی، اعراب عدنانی، یهود، نصاری و جاعلین به ظاهر مسلمان دانسته‌اند که به نظر حقیر اگر خصلت‌های عوامانه مردم را هم اضافه کنیم، مطلب ایشان کامل‌تر می‌شود. علی ای حال، تاریخ آن‌ها مبهم و شناخت علمی و قابل اعتماد ما نسبت به آن‌ها بسیار اندک است.

ظاهراً دلایلی که باعث شده است، بعضی از این پادشاهان را جزء مصادیق ذوالقرنین بدانند، سه چیز است. اول، همین افسانه‌های عجیب و غریب در کشورگشایی که گاهی از شرقی‌ترین نقاط سرزمین‌های آن روز که به دریا می‌رسیده، تا غربی‌ترین نقاط خشکی که به دریا منتهی می‌شده را در بر می‌گرفته است. دوم، وجود عبارت «ذو» در ابتدای نام یا لقب بسیاری از آن‌ها که این دیگر افسانه نیست و واقعیت دارد. سوم، «سد مأرب» که ظاهرا در آن روزگار کم‌نظیر بوده و بعضی تصور کرده‌اند همان سد ذوالقرنین است.

همان‌طور که عرض کردم، متأسفانه بسیاری از مطالبی که در تواریخ مختلف گذشته درباره تبابعه ذکر شده است، غیر علمی و افسانه‌گونه بوده که اظهار نظر درباره افسانه‌ها تکلیفش روشن است، اما درباره سد مأرب می‌توان اظهارنظر علمی کرد. این سد، اولاً کاربردش جلوگیری از حمله بعضی اقوام نبوده و کاربردی شبیه سدهای کنونی داشته، یعنی برای جمع‌آوری و نگهداری آب به کار می‌رفته است. ثانیا، نه تنها گزارشی از فلزی بودن آن نشده، بلکه گزارش‌ها و بازمانده‌های باستانی، دال بر آن است که در ساخت آن از مصالح معمولی استفاده شده است.

در ضمن، عرض شد که ذوالقرنین ویژگی‌هایی خاصی داشت که بسیاری از آن‌ها درباره پادشاهان تبابعه حتی از باب افسانه نیز گزارش نشده است، مانند ماجرای یأجوج و مأجوج، لذا حتی شباهت این‌ها به ذوالقرنین، حتی از امیرمؤمنان و امام عصرc هم کمتر است. البته یادآوری کنم این عرض بنده به این معنا نیست که این دو امام همام ممکن است ذوالقرنین باشند، خیر، فقط از باب مقایسه عرض کردم، و الا تکلیف روشن است که مصداق مورد نظر ما، در صورتی ذوالقرنین است که همه ویژگی‌های او را داشته باشد که تا الآنه، هیچ‌کدام نداشتند.

البته این را هم اضافه کنم که ابتدای لقب بسیاری از تبابعه، «ذو» وجود داشته و حتی بعضی از آن‌ها، از آن‌جایی که موها و ریش‌هایشان را به دو قسمت کرده و می‌بافتند، «ذوالقرنین» لقب می‌گرفتند، اما این شباهت خاص و فوق‌العاده هم، به دلیل آن‌چه عرض شد، نمی‌تواند دلیل بر این باشد که یکی از آن‌ها ذوالقرنین قرآن است، مگر در آینده معلوم شود که یکی از تبابعه به نوعی به مغرب و مطلع خورشید رفته است و همان کارهای ذوالقرنین را انجام داده و ویژگی‌های او را دارد.

* شین‌هوانگ‌تی:

شین‌هوانگ‌تی یا شی‌هوا‌نگ‌تی که او را چین‌شی‌هوانگ یا الفاظی شبیه این نیز گفته‌اند، به عبارتی اولین امپراطور چین است که دیوار چین را در سده سوم قبل از میلاد، بنا نهاد. او فرمانده قبایل «چه‌این» بود که بعد از سلسله «چو» که بیش از ۷ قرن بر سرزمین‌های چین حکومت کردند، بر این سرزمین تسلط یافت. او دیوار چین را از به هم پیوستن دیوارهای متفرقه و برج‌های مرزی که در سده‌های گذشته ساخته شده بود، بنا کرد تا بتواند جلوی تهاجم اقوام شمالی را که عمدتا مغول بودند، بگیرد.

می‌گویند او با اندیشه‌های کنفوسیوس و نیز ادیان گذشته چینی که پیشینه‌ای چند صد ساله داشتند، به مخالفت برخواست و وقتی با مقاومت طرف‌داران آن مواجه شد، شدت عمل به خرج داد و ظاهراً به همین دلیل است که بسیای او را امپراطوری بدنام می‌دانند که خدمات شایانی نیز انجام داده است.

حکومت او و بازماندگانش ظاهراً بیش از سه دهه ادامه نیافت و نهایتا امپراطوری «هان» به قدرت رسید که حدود ۴ قرن بر چین حکم راندند.

همان‌گونه که عرض کردم سابقه دیوار چین به قبل از شین‌هوانگ‌تی و حدود ۹ قرن قبل از میلاد بر می‌گردد که توسط او در قرن سوم پیش از میلاد به هم متصل شد، اما دیوار کنونی را می‌توان بازمانده سلسله مینگ دانست که در حدود قرن ۱۴ تا ۱۷ میلادی بر چین تسلط داشتند.

شی‌هوانگ‌تی هم شباهت‌هایی به ذوالقرنین دارد، اما تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای هم دارد که در چند بند عرض می‌کنم.

۱- می‌توان گفت که این امپراطور چین به مطلع خورشید، یعنی شرقی‌ترین سرزمین‌های شناخته شده آن روز رسید، اما قطعاً او به مغرب خورشید، یعنی غربی‌ترین سرزمین‌های شناخته شده آن روزگار نرسید و مرزهای غربی امپراطوری او، خشکی‌هایی بود که هزاران کیلومتر با دریاهای غربی فاصله دارد.

۲- دیوار چین از کوه‌ها و دشت‌های مختلفی می‌گذرد و سخت است که بتوان آن را بین الصدفین دانست. البته اگر در حدود ابتدا و انتهای آن کوه‌های بسیار بلند و متمایزی قرار داشت، می‌شد آن را توجیه کرد، اما چنین چیزی هم نیست.

۳- مصالح به کار گرفته شده در این دیوار از مصالح معمول بوده و هیچ گزارشی دال بر کاربرد فلزات به طور جدی در آن وجود ندارد، مگر آن‌که کسی بخواهد ادعا کند که در زمان شین هوانگ‌تی با آهن و فلزات ساخته شده و بعدها این فلزات مورد استفاده قرار گرفته و مصالح معمولی در دوره‌های بعد، مثلاً در زمان سلسله مینگ جایگزین آن شده است که نَه تنها دلیلی بر این ادعا وجود ندارد که به نظر من باید به آن به عنوان یک شوخی مبتذل با تاریخ نگاه کرد. البته شبیه این شوخی مبتذل را در آینده هم خواهیم دید.

۴- فردی نیز ادعا می‌کرد که مخالفت شین‌هوانگ‌تی با آموزه‌های کنفوسیوس و سایر ادیان باستانی چین به جهت موحد بودن او و شرک‌آلود بودن آن آموزه‌ها و ادیان بوده که حداقل حقیر قرینه‌ای بر این ادعا نیافتم، لذا ناچارم از هرگونه اظهار نظر ثبت یا منفی درباره آن خودداری کنم.

جمع‌بندی این‌که هر چند شباهت‌های قابل ملاحظه‌ای بین ذوالقرنین قرآن و شی‌هوانگ وجود دارد، مثلا هر دو سدی ساختند و این سد، سد عظیم و خارق‌العاده‌ای بوده و هر دو هم سد خود برای جلوگیری از تهاجم نیروهای ویرانگر و مخرب ساخته‌اند، اما تفتوت‌هایی که ذکر شد، به انمضام تفاوت‌هایی دیگر مانند رومی بودن ذوالقرنین، این گزینه را هم به کل از دایره مصادیق ذوالقرنین خارج می‌کند.

* فریدون:

در شاه‌نامه حکیم طوس، فریدون را فرزند آبتین و از تبار جمشید معرفی می‌کند که پس از قیام مردمی کاوه آهنگر به سلطنت رسید. طبق روایت شاه‌نامه، باید او را پنجمین پادشاه پیش‌دادی دانست که حکومت خود را که در همه سرزمین‌های شناخته شده آن روز گسترده بود، بین سه پسر خود تقسیم کرد. او چین و سرزمین‌های ترک را به توران، سرزمین روم و غرب را به سلم و سرزمین میانی را به ایرج واگذارد که این ماجرا به قتل ایرج توسط برادرانش و جنگ‌های ایران با همسایگانش انجامید که قسمت عمده‌ای از شاه‌نامه را پر کرده است.

بعضی از نسخ اوستایی پدر او را اثفیان گفته‌اند. این نسخ او را قهرمانی نیمه‌خدایی می‌دانند.

در شاهنامه پایتخت او یا محل تاج‌گذاریش را تمیشه می‌داند که می‌گوید نزدیک آمل بوده است.

بعضی بر این باور بوده‌اند که فریدون شاهنامه، همان کورش بزرگ هخامنشی است. این افراد برای اثبات ادعای خود معمولا چند دلیل اقامه می‌کنند که بررسی می‌کنیم؛

۱- تشابه نام ضحاک که در شاه‌نامه توسط فریدون سرنگون می‌شود و آستیاک یا آژیدهاک که توسط کورش از بین می‌رود. هر چند این دو نام شباهت بسیاری به هم داشته و ظاهراً از یک ریشه گرفته شده‌اند، اما بنا بر گزارش شاه‌نامه ضحاک، فرزند مرداس، پادشاهی تازی‌تبار یعنی عرب و از سرزمین نیزوه‌وران یعنی در محدوه نجد امروزی بوده است، در حالی که باستان‌شناسان اتفاق نظر دارند که آستیاک که توسط کورش سرنگون شد، پادشاهی مادی و از تبار آریایی بوده است. لازم به ذکر است که طبق یسنا و یشت‌ها که از نوشته‌های دینی زردشتیان است، فریدون با اژدهایی سه سر می‌جنگد و او را از بین می‌برد که ظاهراً بعدها این اژدهای سه سر در داستان‌هایی که شاه‌نامه بر اساس آن‌ها تنظیم شده است، به نقش انسان در آمده و طبیعتاً سر این انسان جای‌گزین یکی از سرهای آن اژدها شده است.

۲- داستان تولد فریدون در شاه‌نامه فردوسی، با داستانی که هرودوت از تولد کورش بیان می‌کند، شباهت‌هایی دارد، اما نباید نادیده گرفت که تفاوت‌های جدی هم دارد. در این رابطه توجه به چند مطلب مفید خواهد بود. ابتدا این‌که سایر تواریخ یونانی که درباره تولد کورش نوشته‌اند، داستان‌های دیگری نقل کرده‌اند. لذا باید دید کدام از این کتب از نظر تاریخی معتبر است و همان را مبنا قرار داد. حال اگر کسی تاریخ هردوت را بر سایر تواریخ یونانی ترجیح دهد، با دو موضوع مواجه می‌شود. اول آن‌که کسی نمی‌تواند منکر تفاوت‌های جدی این دو داستان شود و دوم آن‌که در تاریخ هرودوت مطالبی درباره کورش وجود دارد که معمولا علاقه‌مندان به این پادشاه را به شدت آزرده می‌کند، مگر آن‌که کسی بگوید هر چه به نفع کورش در این کتاب آمده است، قابل قبول و معتبر و هر چه به ضرر او بیان شده غیر معتبر است. توجیهی هم می‌توان برای این دست‌چین کردن بر اساس سلیقه تراشید. مثلا گفت که یونانیان دشمن این‌ها بوده‌اند، لذا هر چه به نفع ما گفته‌اند قبول است و هر چه ضد ما گفته‌اند، غلط است.

جالب این که این افراد، به تفاوت‌های جدی بین فریدون و کورش بزرگ هخامنشی، توجه ندارند. مثلا این‌که کورش، سه فرزند نداشت که سرزمین‌هایش را بین آن‌ها تقسیم کند و آن‌چه بین سلم و تور و ایرج، در زمان پدرشان رخ داد، در زمان او هم رخ دهد و نوه‌اش، از عموهایش خون‌خواهی کند و الی آخر.

بعضی که فریدون را ذوالقرنین دانسته‌اند، ضحاک را هم نماد یأجوج و مأجوج معرفی کرده‌اند که طبق گزارش شاه‌نامه در در دماوند به بند کشیده و رها شد. با این حساب! احتمالا بندکشیدن او در دماوند را معادل سد ذوالقرنین دانسته‌اند. حکیم طوس، درباره سرانجام کار ضحاک، بیش از این چیزی ندارد، اما شاید جالب باشد بدانید که طبق گزارش‌های متون اوستایی، ضحاک که آژی‌دهاک نامیده می‌شود، تا آخرالزمان در بندی که فریدون برای او نهاده، می‌ماند، اما نهایتا در هزاره چهارم، خود را از بند آزاد می‌کند و فساد و تباهی به بار می‌آورد و نهایتا توسط گرشاسب، پهلوان اسطوره‌ای که از اجداد رستم معرفی شده است و زنده می‌شود، از بین می‌رود. آژی‌دهاک، به معنای ماربزرگ یا همان اژدهای گزنده است. داستان‌های فریدون و ضحاک در متون مختلف، اعم از متون اوستایی، پهلوی زمان اشکانیان، ساسانیان، متون ارمنی، کتاب‌های مورخین بعد از اسلام و … متفاوت است که اگر کسی دوست داشت، می‌تواند مطالعه کند، اما همین مقدار برای بحث ما کافی است.

علی ای حال، با فرض این که فریدون، وجود خارجی داشته باشد و در گذشته‌های این سرزمین حکومتی داشته، اولا با کورش بزرگ هخامنشی متفاوت است و ثانیا ممکن است طبق افسانه‌های اساطیری این سرزمین، فریدون به غرب و شرق عالم چیره شده و پادشاهی عادل، یا حتی موحد بوده باشد، اما هیچ گزارشی حتی در افسانه‌ها درباره ساختن سدی مشابه سد ذوالقرنین که یکی از مهم‌ترین اقدامات ذوالقرنین بوده است، نشده است. هیچ‌گاه فرقش شکافته نشده است و بسیاری تفاوت‌های دیگر، لذا بین گزینه‌هایی که تا الآن بررسی کرده‌ایم، او و پادشاهان تبع، کم‌ترین شباهت را به ذوالقرنین دارند.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه