$
از این جلسه قرار است دو پادشاه بزرگ هخامنشی را مورد بررسی قرار دهیم.
این جلسه سعی میکنیم بحث داریوش بزرگ هخامنشی را خیلی مختصر و سریع تمام کنیم و مقدمات بحث کورش هخامنشی را هم مرور کنیم، تا از جلسه آینده، مفصلتر و دقیقتر به آن بپردازیم که البته آنجا، بحثمان مفصل است.
* داریوش بزرگ هخامنشی:
داریوش بزرگ فرزند اوشتاسپه یا همان ویشتاسپ و از نسل آریارمنه، یکی از سران مقتدر هخامنشی بود که پس از قیام بر ضد گئومات مغ، پادشاهی را بر عهده گرفت و شاهان هخامنشی بعد از او، همگی از نسل او بودند. البته این که داستان گئومات مغ یا همان بردیای دروغین درست است یا ساخته و پرداخته داریوش بزرگ، برای شورش بر ضد بردیای واقعی، برادر کمبوجیه و فرزند کوچکتر کورش بزرگ، محل اختلاف است. بعضی محققین بر این نظر هستند که قیام داریوش، یک قیام درون تیرهای، برای جایگزینی خاندان آریارمنه، به جای خاندان کورش بود و به همین جهت است که یاد و نام کورش، فرزندان و اجداد او را در بین پادشاهان هخامنشی بعد از داریوش بزرگ نمیبینیم. داریوش فرزند ویشتاسب، فرزند آرشام، فرزند آریارمنه، فرزند چیشپیش، فرزند هخامنش بود، در حالی که کورش، فرزند کمبوجیه، فرزند کورش، فرزند چیشپیش، فرزند هخامنش از تیرهای دیگر بود.
باستانشناسان آغاز سلطنت داریوش بزرگ را سال ۶۲۲ قبل از میلاد میدانند که بعد از تسلط بر اوضاع، با آتوسا، خواهر بردیا و کمبوجیه، یعنی دختر بزرگ کورش بزرگ، ازدواج کرد و خشایارشا، اولین فرزند این دو است.
او پس از به دست گرفتن حکومت و سر و سامان دادن امور داخلی، متوجه سایر سرزمینها شد. محدوده کشورگشایی او از غرب تا یونان و مصر و از شرق تا حدود سند و پنجاب ادامه یافت.
بر اساس شواهد باستانشناسی، چنین بر میآید که او نظام حکومتی را بنیان نهاد که نه تنها در آن دوران بلکه تا قرنها پس از او بینظیر بود.
نوشتههای باقیمانده از داریوش را اگر حمل بر صحت کنیم، معلوم میشود که او فردی یکتا پرست بوده و عقیده جدی به اهورامزدا داشت و همه توفیقات خود را از جانب او میدانست.
هر چند فاصله زمانی او تا کورش بزرگ بسیار اندک و چیزی حدود ۸ سال است، اما در نوشتههای او هیچ اشارهای به کورش بزرگ نشده است که نظریههای مختلفی در این باره ارائه شده است که به یک مورد آن اشاره شد و ما فعلاً قصد بررسی آنها را نداریم.
بعضی محققان مانند شبلی النعمانی و طاهر رضوی، تحت تأثیر مطالب کتاب دانیال در عهد عتیق، موحد بودن او، کشورگشاییش به شرق و غرب و مانند اینها، او را ذوالقرنین دانستهاند.
ما بحث مستقلی روی کتاب دانیال خواهیم داشت و آنجا به داریوش هم اشاره خواهیم کرد، اما اینجا به همین مقدار بسنده میکنم که نَه کتاب دانیال برای ما معتبر است و نَه مطالب آن با داریوش بزرگ هخامنشی مطابقت دارد. در ضمن داریوش نَه به منتهای الیه شرقی سرزمینهای آن روز رسید و نَه سدی ساخت و نَه فرقش شکافته شد و نَه غیبتی داشت و نَه خیلی چیزهای دیگر که بخواهیم او را ذوالقرنین بدانیم.
در پایان شاید جالب باشد که عرض کنم، بعضی محققین غربی، به استناد مطالب کتاب دانیال که عرض کردم به آن خواهیم پرداخت، ذوالقرنین را داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی دانستهاند که با حمله مقدونیان و اسکندر سرنگون شد و حکومت هخامنشیان پایان یافت.
* کورش بزرگ هخامنشی:
به نظر میرسد، مطرحترین گزینه در زمانه ما برای ذوالقرنین، کورش بزرگ هخامنشی است. طرفداران این نظریه را باید به دو دسته تقسیم کرد.
دسته اول، اهل علم هستند که عموما از بین فقها، مفسرین، مورخین و باستانشناسان هستند. طبیعتاً این افراد سعی میکنند برای این نظر خود دلایلی علمی یا شبه علمی ارائه کنند. پر واضح است که اگر کسی مفسر، محدث، مورخ یا باستانشناس باشد، احتمال اینکه در این موضوع دچار اشتباه شود، بسیار است، چرا که موضوع کیستی ذوالقرنین، موضوعی میان رشتهای است. یعنی اولا ذوالقرنین شخصیتی قرآنی است، لذا کسی که میخواهد درباره او وارد تحقیق شود، ابتدا باید در قرآن و حدیث متبحر و دارای مبنا باشد، تا در آغاز ببیند ذوالقرنین مورد نظر قرآن، چه ویژگیهایی داشته است. کاری ما در قسمت اول انجام دادیم. بعد باید نسبت به تاریخ باستان و باستانشناسی آشنایی و دقت لازم را داشته باشد، تا بتواند مشخصات ذوالقرنین مورد نظر قرآن را با شخصیتهای تاریخی تطبیق دهد. کاری که ما تا این جا انجام دادیم و در مورد کورش بیشتر ملاحظه خواهید کرد. پس این افراد یا مفسر و محدث هستند و دانستههای دقیقی از تاریخ مورد نظر دارند، یا تاریخدان و باستانشناس هستند و در تفسیر و حدیث، دستی تخصصی دارند، یا در همه اینها متخصص هستند که بهترین حالت است.
اما دسته دوم: اینها افرادی هستند که با اطلاع نیمبندی که از حرفهای دسته اول دارند، اضافاتی نیز از تخیلات و توهمات و افسانههای خوانده و شنیده خود به آن میافزایند و گاهی چنان وجهه علمی به خود میگیرند که حتی دسته اول را هم انگشت به دهان میکنند. گاهی اوقات گرایشهای ناسیونالیستی نیز در این دسته به شدت خودنمایی میکند، خصوصاً آنهایی که سعی در اتصال دیدگاههای ناسیونالیستی به عقائد مذهبی دارند، تا اینگونه بین ایرانیت و اسلامیت آشنی برقرار کنند، در این زمینه فعال هستند.
مخالفین این نظریه هم به دو دسته مشابه قبل تقسیم میشوند. یعنی عدهای با ارائه دلایل علمی یا شبه علمی، این مطلب را رد میکنند و دسته دیگری به جهت تعصبات مذهبی، یا گرایشهای ضد ناسیونالیستی، با اطلاع نیمبندی که از حرفهای دسته اول دارند، اضافاتی نیز از تخیلات و توهمات خود بر آن افزوده و گاهی صدای دسته اول را هم در میآورند.
با این مقدمه، لازم است ابتدا آشنایی مناسبی از کورش بزرگ هخامنشی، متصرفاتش، اقداماتش، مذهبش و سایر مطالب مبوط به بحث داشته باشیم، تا در نهایت ببینیم میتوان بین او و ذوالقرنین قرآن، رابطه برقرار کرد یا خیر.
در ابتدا مروری اجمالی داشته باشیم بر شناسایی کورش بزرگ هخامنشی.
او فرزند کمبوجیه حکمران انشان و نوه کورش اول بود که این کورش، برادر آریارمن، فرزندان هخامنش میباشند.
او را به جرئت میتوان اولین پادشاه هخامنشی نامید که نه تنها دایره حکومتش از انشان فراتر رفت، بلکه بسیاری از سرزمینهای غرب و شرق و شمال را نیز متصرف شد. سرزمینهای تحت تصرف او، تا آن زمان بینظیر بوده است. هر چند پادشاهی روم باستان، حدود دو قرن قبل از او در جنوب اروپا تشکیل شده و جمهوری روم هم تقریبا همزمان با او شکل گرفت و گسترهای قابل ملاحظه از جنوب اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیا را تحت استیلای خود داشت، اما دامنه فتوحات کورش واقعا بینظیر بوده است. دامنهای که با پادشاهی داریوش اول، گستردهتر هم شد.
درباره تولد، زندگی و مرگ او اختلاف نظر بسیاری وجود دارد. مثلاً هردوت او را فرزند ماندانا دختر آستیاک پادشاه ماد میداند که علیه پدربزرگ خود قیام کرد و به سلطنت رسید. در حالی که کتزیاس او را چوپانزادهای گمنام میداند که با شورش، موفق به کسب سلطنت شد.
نکته جالب آنکه در میان پادشاهان هخامنشی که بسیاری از آنها نام یا القاب تکراری داشتند و این را میتوان حمل بر محبوبیت این نامها و القاب نزد آنها کرد، نام یا لقب کورش، بعد از او در میان پادشاهان هخامنشی تکرار نشده است که عدهای آن را حمل بر عدم محبوبیت این پادشاه بزرگ در بین شاهان بعد از او کردهاند که خصوصا با وضعیت قیام داریوش بر ضر بردیای دروغین یا شاید هم بردیای واقعی، جای تأمل و تحقیق دارد.
البته در میان شاهزادگان هخامنشی حداقل دو بار نام یا لقب کورش تکرار شده است که یکی از این دو نفر فرزند داریوش دوم بود. او که سودای سلطنت را در سر میپروراند، در روز تاجگذاری برادرش اردشیر دوم، درصدد قتل برادر برآمد که بینتیجه ماند و با حمایت مادر، یعنی پروشات که میگویند به معنای پریزاد، یا پریشاد است، از انتقام برادر رهایی یافته و به عنوان حاکم آسیای صغیر یعنی حدود ترکیه فعلی به آنجا تبعید شد. او مجددا با حمایت سپاه یونانی و تراکیایی در صدد حمله به برادر و به دست گرفتن پادشاهی برآمد، اما در نبرد کوناکسا کشته شد. عدهای بر این باور هستند که او در صدد احیای نام کورش بزرگ بوده و به همین جهت هم این لقب را برای خود برگزید و علت عدم حمایت هخامنشیان از او همین مطلب بوده است. او را در تاریخ، با نامهای کورش سوم، کورش کوچک و کورش جوان نام بردهاند.
عرض شد که برای تطبیق کورش بزرگ هخامنشی با ذوالقرنین قرآن، باید شناخت مناسبی از این پادشاه هخامنشی پیدا کرد، لذا ما این موضوع را چند بخش بررسی خواهیم کرد.
۱- منبعشناسی تواریخ و شبهتواریخ یونانی و رومی درباره کورش بزرگ
۲- منبعشناسی تواریخ مسلمانان درباره کورش بزرگ
۳- نقلیات کتب عهد عتیق درباره کورش
۴- کتیبههای و تومارهای باستانی مربوط کورش بزرگ
۵- مذهب کورش بزرگ
۶- تضادهای مورخین یونانی با هم با عهد عتیق و استوانه کورش بزرگ و منابع مسلمانان
۷- محدوده تحت حکومت و سفرهای کورش بزرگ
۸- تنگه داریال و سد آن و ارتباط آن با کورش بزرگ
۹- پیکره مرد بالدار در پاسارگاد و ارتباط آن با کورش بزرگ
۱۰- ماجرای قوچ دو شاخ در کتاب دانیال
تا در نهایت شناخت مناسبی از او به دست آورده و بتوانیم مشخصات او را با ذوالقرنین قرآن مطابقت دهیم.
و صلی الله علی محمد و آله