$


کیستی ذوالقرنین - جلسه ۳۴ (تفسیر آیات ۸۳ تا ۹۹ سوره کهف)

$

جلسه قبل درباره داریوش بزرگ هخامنشی صحبت کردیم و دیدیم که او هم نمی‌تواند ذوالقرنین قرآن باشد.

مختصری هم درباره کورش عرض کردم و معرفی اجمالی از آن داشتیم. از این جلسه، چون می‌خواهیم حرفه‌ای‌تر درباره کورش بزرگ هخامنشی صحبت کنیم، ابتدا باید منبع‌شناسی داشته باشیم از منابعی که درباره او صحبت کرده‌اند.

این مطلب را با شناخت تواریخ، یا شبه‌تواریخی که یونیانیان باستان درباره او نوشته‌اند، شروع می‌کنیم و بعد سراغ مطالب بعدی خواهیم رفت.

 

* منبع‌شناسی تواریخ یا شبه‌تواریخی یونانی و رومی درباره کورش بزرگ:

عمده مطالبی که درباره کورش بزرگ از مورخین اولیه یونانی به دست ما رسیده است، به واسطه هرودوت، کتزیاس و گزنفون است که این افراد و آثارشان را به اختصار بررسی می‌کنیم.

۱- آشنایی اجمالی با هرودوت: هرودوت از اهالی هالیکارناس بود. او، تقریبا قدیمی‌ترین مورخی است که نوشته‌هایش به دوران ما رسیده است. هرودوت در قرن پنجم پیش از میلاد می‌زیست و زادگاهش در جنوب شرقی ترکیه فعلی بود که در ابتدا تحت حکومت هخامنشیان قرار داشت، اما بعد از آن مجددا به یونان ملحق شد.

باستان‌شناسان بر این نظر هستند که هر چند با بسیاری از آداب و رسوم هخامنشیان آشنایی داشته، اما هیچ آشنایی با زبان‌های پارسی نداشته است.

بعضی از باستان‌شناسان در مجموع او را مورخی منصف می‌دانند که نسبت به زمانه خودش، کمتر به افسانه‌ها توجه داشته، اما با توجه به فرهنگ تاریخ‌نویسی در گذشته‌ها، کاملاً واضح است که نمی‌توان همه نوشته‌های او را برگرفته از روش‌های علمی تاریخ‌نگاری و عاری از افسانه‌ها و خرافات یا حب و بغض‌های شخصی و قومی دانست. خصوصا حب و بغض‌های شخصی و قومی را نباید نادیده گرفت، چیزی که تا اکنون نیز گرفتار آن هستیم.

البته اعتماد به هرودوت مخالفین جدی هم دارد که دلایل آن‌ها کاملاً قابل توجه و تأمل است، اما خود این‌ها هم حاضر نیستند، یا نمی‌توانند همه نوشته‌های او را کنار بگذارند، لذا کسی که می‌خواهد به آثار او مراجعه کند، لازم است تکلیف خود را با آن روشن کند که آیا به همه یا بیشتر مطالب آن اعتماد دارد یا خیر و اگر می‌خواهد تفصیل قائل شود، قاعده علمی برای این تفصیل چیست. طبیعی است که گزینشی و سلیقه‌ای برخورد کردن با گزارش‌های او یا هر کس دیگری، عالمانه نیست. مثلا ما به جهت ایرانی بودن، گزارش‌های ناخوشایند او از تاریخ خودمان را انکار کنیم و یونانی‌ها و غربی‌ها بپذیرند و برعکس.

هرودوت کم‌ترین فاصله را با زمان کورش بزرگ دارد. اگر تولد او را حدود ۴۸۴ پیش از میلاد بدانیم، تا زمان مرگ کورش بزرگ، تقریبا کمتر از ۵۰ سال فاصله داشته که از این جهت اهمیت خاصی دارد و گزارش‌های او را نسبت به گزارش‌های بعدی، در مرتبه بالاتری قرار می‌دهند، مگر خلاف آن معلوم شود.

نسخه‌ای که من در تحقیقات خودم از آن استفاده می‌کنم، ترجمه دکتر هدایتی است که انتشارات دانشگاه تهران چاپ کرده است.

۲- آشنایی اجمالی با کتزیاس: او از مورخین قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد و از اهالی کنیدوس در آسیای صغیر، یعنی ترکیه فعلی بود که در آن زمان زیر سلطه پادشاهی هخامنشی قرار داشت.

او پزشک دربار داریوش دوم و فرزندش، اردشید دوم بود که ضمن وقایع‌نگاری آن دوران، به نگارش تاریخ گذشتگان نیز می‌پرداخت. در نبرد کوناکیسا که بین اردشیر دوم، یعنی پادشاه رسمی این سرزمین و برادرش کورش سوم که بر برادر شوریده بود و قصد پادشاه شدن داشت، واقع شد، در سپاه اردشیر دوم قرار داشت.

کتزیاس مدعی است که نوشته‌هایش را از اسناد موجود در دیوان پادشاهان هخامنشی در شوش گرفته است و به همین جهت عده‌ای نوشته‌های او را بر مطالب هرودوت ترجیح می‌دهند ، اما این مطلب نیز قابل تأمل است که حتی اگر ادعای او را درست بدانیم و مطالبش را واقعا برگرفته از اسناد حکومتی بدانیم، نمی‌توان پذیرفت که همه اسناد مورد استفاده او حاوی مطالب درست بوده باشد، چرا که سندنگاری در گذشته‌ها با سندنگاری در زمانه ما بسیار تفاوت داشته و کم نبوده است مواردی که به مصالحی، سندسازی شده باشد، کما این‌که در دوره ما هم شاهد چنین چیزهایی هستیم. به علاوه در نوشته‌های او مطالب افسانه‌گونه و خرافی هم کم دیده نمی‌شود که اعتبار گزارش‌های او را زیر سؤال می‌برد.

علی ای حال! در این‌جا هم مهم است که مراجعه کنندگان به تاریخ کتزیاس، تکلیف خود را با آن روشن کند که آیا به همه یا بیشتر مطالب او اعتماد دارند یا خیر و اگر می‌خواهد تفصیل قائل شود، خصوصاً در مواردی که مطالب او با هرودوت در تضاد است، قاعده علمی برای این تفصیل بیابد. باز هم تأکید می‌کنم که سلیقه فردی و قومی، معیار علمی برای گزینش مطالب نیست.

اگر زمان حضور او در دربار هخامنشی را حدود ۴۱۵ پیش از میلاد مسیح، به بعد در نظر بگیریم، فاصله او تا زمان کورش بزرگ، چیزی حدود ۷۰، ۸۰ سال می‌شود.

نسخه‌ای که بنده در مطالعاتم از آن استفاده می‌کنم، ترجمه دکتر خلیلی و از انتشارات کارنگ است.

۳- آشنایی اجمالی با گزنفون: گزنفون یا کسنوفون از مورخین یا شبه‌مورخین قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد است. او هر چند کمی متأخر از کتزیاس است، اما عملا هم‌عصر او می‌باشد. او را از شاگردان سقراط می‌دانند که به عنوان سرباز در بین سپاهیان طرف‌دار کورش سوم، در جنگ بر ضد برادرش اردشیر دوم شرکت کرد. بنا بر ادعای خودش پس از کشته شدن کورش در نبرد کوناکیسا، سربازان یونانی، او را به رهبری خود برگزیدند و او نیز موفق شد آن‌ها را به یونان بازگرداند و بزرگان آتن که از شرکت این افراد در نبرد علیه اردشیر دوم ناخشنود بودند، او را تبعید کردند.

بسیاری از باستان‌شناسان، نَه تنها او را مورخ نمی‌دانند که حتی فیلسوفی خودساخته می‌دانند که آرزوهایی متعالی در سر می‌پروراند و به همین جهت ضمن آن که خود را در بین فلاسفه جا می‌زند، برای بیان آن آرزوهای عالی، دست به تاریخ‌سازی بر اساس نام‌های واقعی زده است و بعدها به اشتباه در زمره مورخین هم قرار گرفته است. او در کتاب مشهورش به نام سیروپدیا که به کورش‌نامه هم مشهور است، در تلاش بوده تا تربیت جوانان را در قالب رمانی از کورش بزرگ هخامنشی بیان کند.

البته به نظر من، حتی اگر از نظر تاریخ‌نگاری هم او را قبول نداریم، انصافا باید او را جزء فلاسفه به حساب آوریم. بنده ترجمه کتاب او را کامل خوانده‌ام و انصافا مطالب اخلاقی و تربیتی خوبی دارد، هر چند خالی از مطالب بی‌ربط و نادرست اخلاقی هم نیست که طبیعتا ناشی از آموزه‌های چند هزار سال قبل، خصوصا در فرهنگ یونانی است، هر چند باز هم باید اعتراف کنم که کسی از بزرگان باستان‌شناسی یا متخصصان زبان‌های باستانی را ندیده‌ام و نشنیده‌ام که نوشته‌های او را از نظر تاریخی، علمی و قابل اعتماد بدانند، لیکن در بین عوام مردم بسیار دیده‌ام که مطالب کتاب او و از جمله فرازهایی از وصیت‌نامه پایانی آن را نقل و منتشر می‌کنند. حال بماند که بعضی از همین عوام جملات بزرگان دینی، اندیشمندان غربی یا فعالان سیاسی اجتماعی گذشته و معاصر و حتی جملات خود ساخته جدیدی را نیز به این پادشاه بزرگ منسوب می‌کنند که در فضای اینرنت پر است.

اگر کسی یک بار کتاب او را بخواند، می‌بیند که از آغاز تا پایان آن، مکرر در مکرر، با یافته‌های قطعی تاریخی درباره زندگی کورش تفاوت‌های اساسی دارد و کل و جرئش قابل اعتماد نیست.

اگر تولد او را حدود ۴۳۰ قبل از میلاد در نظر بگیریم، حدود یک قرن با مرگ کورش هخامنشی فاصله دارد.

اعتماد به رمان‌گونه سیروپدیا، مانند اعتماد به رمان‌هایی مانند «سینوهه»، «خداوند الموت» یا کتاب‌های «مغز متفکر جهان شیعه» و «چگونه قرآن را شناختم»، از آثار ترجمه یا شبه‌تألیفی مرحوم ذبیح‌الله منصوری است. اجازه بفرمایید درباره دو کتاب اخیر نکاتی را عرض کنم که شاید جای دیگری نشنوید. هم خود مطالب مهم است و هم درک بهتری از بحث ما درباره گزنفون دارد.

مرحوم ذبیح‌الله منصوری، کتابی با نام «مغز متفکر جهان شیعه» دارد که آن را منسوب به مرکز مطالعات اسلامی استراسبورک می‌کند. من اصل این کتاب یا مطالب آن را که قاعدتا باید به زبان فرانسه یا سایر زبان‌های اروپایی باشد، ندیده‌ام و ظاهرا دیگران هم ندیده‌اند. بعضی گفته‌اند که اصل کتاب مقاله‌ای، بیست و چند صفحه‌ای از فردی به نام توفیق فهد از اهالی مصر است که مقاله رساله دکتری او بوده و جناب منصوری آن را به حدود پانصد صفحه افزایش داده‌اند. من در دوران دبیرستان، این کتاب را که در کتاب‌خانه پدرم بود، خواندم و کلی کیف کردم و سال‌ها بعد که خواستم آن را نقد کند، مطالب آن را چنان آشفته و پریشان دیدم که اصلا ارزش وقت‌گذاری هم نداشت. خلاصه این‌که ایشان مقاله‌ای چند صفحه‌ای را گفته و برای آن رزومه هم درست کردند و چند صد صفحه تحویا دادند.

جالب‌تر از این کتاب، کتاب «چگونه قرآن را شناختم» است. مرحوم منصوری این کتاب را نوشته فردی به نام «کینت گریک»، از اساتید دانشگاه کمبریج معرفی می‌کند و این در حالی است که نَه این کتاب به زبان انگلیسی موجود است و نَه چنین نویسنده‌ای از چنین دانشگاهی شناخته شده است. یعنی ایشان شخصیت‌هایی واقعی و غیر واقعی را گرفته‌اند و بر اساس آن کتابی نوشته‌اند که البته بعضی مطالبش هم درست است و نویسنده‌ای هم برای آن ساخته‌اند و استاد دانشگاهش هم کرده‌اند و «تو صد حدیث مفصل بخوان از این مجمل.»

البته وضع کتاب‌هایی مانند «سینوهه» یا «خداوند الموت» یا سایر کتاب‌های ایشان، به این وخامت نیست، ولی فکر کنم همه اهل فن اتفاق نظر داشته باشند که شناخت تاریخ مصر، یا حسن صباح و حشاسین، یا تاریخ آغاز قاجار و … از رمان‌های ذبیح‌الله منصوری، ضمن آن‌که مطالب درستی دارد، اما علمی نیست. وضعیت کتاب گزنفون هم همین است. رمانی است با محوریت شخصیت کورش بزرگ، اما ساخته و پرداخته ذهن گزنفون.

نسخه‌ای که من مطالعه کرده‌ام، ترجمه آقای مشایخی از انتشارات علمی و فرهنگی است.

در این جا خوب است، بعضی مطالب کورش‌نامه را که با تاریخ قطعی هماهنگی ندارد، مرور کنیم. البته فعلا فقط دو مورد را عرض می‌کنم و شاید بعدا هم به مواردی پرداختیم.

  • گزنفون درفصل هفتم که گفتار کورش در بستر مرگ است، بعد از اعلام جانشینی کمبوجیه، تَنَ‌اکسارس فرزند دیگر خود را مخاطب قرار می‌دهد و او را حکمران ماد، ارمنستان و کادوزی می‌کند و این در حالی است که غیر از بردیا، برادر دیگری برای کمبوجیه ذکر نشده است و این که بگوییم تن‌اکسارس، نام دیگر بردیا است، مورد قبول باستان‌شناسان نیست.
  • در فصل پنجم این کتاب آمده است که کورش بعد از فتح بابل و سر و سامان دادن به اوضاع آن‌جا، به پارس بازگشت و در این بین به سرزمین ماد رفت و مورد استقبال سیاکزار، فرزند آستیاک که حکمران ماد بود، قرار گرفت. سیاکزار، به دست دختر خود که البته نامی از او نمی‌آورد، هدایایی، از جمله تاجی زرین به کورش تقدیم می‌کند. در این‌جا آمده است که سیاکزار به کورش پیش‌نهاد می‌کند که مانند پدرش که دختر آستیاک را به زنی گرفته است و تو از آن به وجود آمدی، او نیز دختر سیاکزار، یعنی دختر دایی خود را که هم‌بازی کورش هم بوده است، به همسری بگیرد. کورش در جواب از او تشکر کرده و پاسخ را منوط به رضایت پدر و مادر خود می‌کند. در نهایت هم با رضایت پدر و مادر، با این دختر ازدواج می‌کند.

این گزارش و مطلب گزنفون که معمولا نادیده گرفته می‌شود، چند اشکال دارد.

مثلا این‌که مرگ پدر کورش، یعنی کمبوجیه اول، سال ۵۵۹ قبل از میلاد است که آغاز پادشاهی کورش می‌شود. سقوط ماد توسط کورش، بعد از این تاریخ بوده و فتح بابل در سال ۵۳۹ قبل از میلاد است، یعنی بیست سال بعد از مرگ پدر کورش.

اشکال دیگر این است که آقایان اصرار دارند که کورش  تنها یک ازدواج داشته و آن هم با کاساندان یا کاسادان بوده است. کاساندان، دختر هوتن از بزرگان هخامنشی و متحدان داریوش بزرگ در قیامش بوده است و نَه فرزند سیاکزار و نوه آستیاک.

مطلب سوم این‌که اگر ما کمبوجیه را فرزند این زنی بدانیم که گزنفون یاد می‌کند، هنگام مرگ کورش باید کم‌تر بیست سال داشته باشد، در حالی تولد کمبوجیه را پیش از فتح بابل دانسته‌اند.

از این دست مطالب که با قطعیات تاریخی هماهنگ نیست، در سیروپدیا، نَه تنها کم نیستند، بلکه به طرز عجیب و غریبی زیاد است. هر چند مطالب نادرست در تاریخ هرودوت و کتزیاس هم به وفور دیده می‌شوند. اگر تعلقات قومی و تمایلات ملی‌گرایانه را کنار بگذاریم، به نظر می‌رسد تاریخ هرودوت از دوتای دیگر معتبرتر باشد.

فعلا تا همین‌جا را داشته باشید، تا جلسه آینده بحث را ادامه دهیم.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه