$
جلسه گذشته، سه کتاب تاریخی و شبهتاریخی را که یونانیان باستان، چند قرن قبل از میلاد مسیحj نوشته بودند و در آن به کورش کبیر هم پرداخته بودند، معرفی کردیم.
این جلسه، سه کتاب رومی را که در محدوده زمان میلاد مسیحj است و بعضا به آن استناد کردهاند را معرفی کرده و مطالبی را پیرامون آنها گزارش میکنم.
بعد از آن هم اگر فرصت شد، مروری سریع و اجمالی خواهیم داشت بر گزارشهای مورخان مسلمان درباره کورش، تا ببینیم آنجا با چه چیزهایی مواجه هستیم.
ان شاء الله جلسه آینده هم خواهیم دید که عهدین چه درباره کورش دارند.
* ادامه منبعشناسی تواریخ یا شبهتواریخی یونانی و رومی درباره کورش بزرگ:
در این جا خوب است چند اثر دیگر را هم مرور کنیم که هر چند به قدمت سه تای قبلی نیستند و بعضا اشاره مستقیمی هم به کورش ندارند، اما به هر حال، نباید آنها را نادیده گرفت و من هم بنا بر تحصیلات و مطالعات خودم، آنها را مطالعه کردهام. در پایان هم استفاده خاصی از این بحث دارم که عرض میکنم.
۱- دیودور سیسیلی: دیودورس سیلیکولوس از مورخان چند دهه پیش از میلاد مسیح روم باستان و همدوره ژولیوس سزار و بعد از او است که تا حدود سال ۱۴ میلادی زنده بوده است. ایشان مجموعه کتابهایی دارد که با نام ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی ترجمه که توسط انتشارات جامی چاپ شده است. آنچه درباره کوروش در این کتاب آمده است، عمدتا درباره کوروش سوم یا همان کورش صغیر، یعنی برادر اردشیر است که یکی دو بار به آن اشاره کردیم. چند موردی هم به کورش بزرگ اشاره دارد که یکی از آنها درباره مرگ ایشان است که شبیه گزارش هرودوت است، با این تفاوت که او بحث اسارت و کشته شدن کوروش را مطرح میکند. یعنی ابتدا اسیر شد و بعد، در اسارت کشته شد. فکر میکنم این کتاب، اولین کتابی است که بعد از سیصد سال از فروپاشی هخامنشیان، موضوع آتش زدن پرسپولیس توسط اسکندر، به تحریک زنی به نام تنائیس را مطرح میکند. او میگوید که تنائیس زنی آتنی بود و این تحریک را به انتقام آتش زدن شهرها و حرمتشکنی معابد یونانی توسط خشایارشا انجام داد. پولیس در یونانی به معنای شهر و پرسپولیس، یعنی شهر پارسی. در این متن از اصصطلاح هدیش هم استفاده شده است، که به معنای بلندمرتبه است. هدیش، نام همسر خشایارشا هم هست که کاخی به همین نام برای او ساخت و میگویند الآن بازسازیشدهاش در کنار کاخ تچر در تختجمشید است. این پرسپولیس همان شهری است که بعضی محققان گفتهاند تختجمشید است که به آتش کشیده شد و هدیش را هم مؤیدی بر آن گرفتهاند، اما همانطور که عرض شد، نَه در هدیش و نَه در کاخ تچر و نَه در هیچ کدام تختجمشید، آثار سوختگی بزرگی که باعث ویرانی آن شده باشد، وجود ندارد و صرف سوختگی در چند متر مربع از کناره کاخ تچر، یا پارههایی از یک پارچه سوخته و مانند اینها، مبین آتشسوزی بزرگی که باعث انهدام آن سازههای بزرگ در آن منطقه وسیع نیست. لذا یا این گزارش دیودور درست نبوده و ناشی از شنیدهها یا روحیه ضد مقدونی او بوده است، یا اگر آتشسوزی و تخریبی انجام شده است، در شهر دیگری بوده است که آن هم یکی از پایتختها و محلهای تمرکز پارسییان بوده است و به تعبیری پرسپولیس بوده است. میدانیم که هخامنشیان پایتختهای متعددی داشتهاند. البته آنچه من عرض کردم، از ترجمه فارسی بود و امکان مطالعه نسخه فرانسوی که دارم یا نسخ اصلیتر را البته ندارم، ندارم.
این را اضافه کنم که دیودور از حامیان ژولیوس سزار و مخالفان پومپئوس بود. پومپئوس، رقیب قدرتمند ژولیوس سزار، در جنگ قدرتی که بینشان رخ داد، به مقدونیه رفت و به کمک سپاهش، با همراهی نیروهای مقدونی، جنگهای مفصلی با ژولیوس سزار داشت و او را به کمک مقدونیها، چندین بار شکست داد. البته پومئوس با اینکه دست بالا را در نبرد داشت، اما با بیتدبیری نظامی شکست خورد و به مصر گریخت و در آنجا کشته شد.
۲- جغرافیای استرابو: استرابو، یا استرابن، از جغرافیدانان و تاریخنگاران یونانی است که در حوالی سالهای میلاد حضرت مسیح میزیست. در کتاب او اشاره مستقیمی به کورش بزرگ و زندگی و فتوحات او نشده است، اما جای جای آن، درباره فتوحات پارسیان و زمینهای تحت حکومت آنها، آداب و رسوم این مردمان و … صحبت میکند که میتواند برای داشتن تصویری بهتر از آن دوران، با ما کمک کند. البته او حداقل در یک جا به کورش اشاره مستقیم دارد. او در جایی از کتابش (ص ۳۱۲) از قوم اورگتی نام میبرد و میگوید این نام را کورش بر آنها نهاد که احتمالا منظورش کورش بزرگ است.
استرابو، در آماسیه متولد شد که تحت سیطره اقوام ایرانینژاد بود. این سرزمین توسط فرزندان یکی از سرداران ایرانی اسکندر یا جانشینان او، به نام مهرداد اداره میشد و تا نیمه قرن اول قبل از میلاد، یعنی نزدیک تولد استرابو، ادامه حیات داد، اما نهایتا توسط رومیها سرنگون شد. من چاپ موقوفه دکتر افشار را دارم و مطالعه کردهام، نمیدانم آیا ترجمه دیگری هم دارد یا خیر. کتابی که من از آن استفاده میکنم، ترجمه آقای صنعتیزاده است که البته کامل کتاب نیست، اما مطالب مربوط به ایران را دارد.
۳- پلوتارک: از مقالهنویسان یونان باستان در قرن اول و دوم میلادی است که در نوشتههای خود نکات تاریخی و بیوگرافی متعددی دارد. در ضمن نوشتههای او، درباره آیین و مذهب و بعضی پادشاهان این سرزمین مطالبی دارد. بنده ترجمه آقای کسروی را دارم و اطلاعاتم از این ترجمه است. پلوتارک در چند جا از کورش نام میبرد، اما بعضی از این موارد درباره کورش سوم است که با برادرش اردشیر جنگید و کشته شد که ضمن کتزیاس و گزنفون عرض کردم. گاهی هم داریوش سوم را کورش مینامد. مواردی هم هست که متوجه نشدم منظورش کورش کبیر است، یا فرد دیگری. شاید مهمترین چیزی که دارد در معنای کلمه کورش است. او میگوید که کورش به معنای خورشید است که بسیاری زبانشناسان معاصر با او موافق نیستند، عدهای هم شاید موافق باشند.
یادآوری کنم هدفم در اینجا معرفی زندگی کورش بزرگ هخامنشی یا سلسله هخامنشیان نبوده و نیست، بلکه آنچه تا اینجا عرض شد، از باب معرفی منابعی بود که برای شناخت این پادشاه بزرگ هخامنشی و دوره هخامنشیان، از زمان نزدیک خودش تا میلاد مسیحj مطالعه کرده بودم و در این بین مواردی هم به ذهنم رسید و عرض کردم. آنچه برای ما درباره کورش بزرگ در این بحث اهمیت دارد، مواردی است که در بررسی تطبیق او با ذوالقرنین قرآن اهمیت دارد و لا غیر.
میبینیم که بین سه مورخ متقدم یونانی و مورخان بعدی که رومی هستند و قرنها با قبلیها فاصله دارند، مطلبی درباره کورش نداریم و تازه، خود این مورخان رومی متأخر هم مطلب فوقالعادهای نسبت به قبلیها ندارند. وضعیت منابع تاریخی درباره کورش، تا چند سده اول هجری که پیش از رونق تاریخنگاری است که به تاریخ گذشته ایران هم توجه میشود، همین وضع است، یعنی چیزی بیش از آنچه مورخان متقدم رومی نوشتهاند، نداریم. البته در دوره اسلامی، وضع بهتر که نمیشود، بدتر هم میشود که عرض خواهم کرد.
* منبعشناسی تواریخ مسلمانان درباره کورش بزرگ:
خب! دیدیم که وضعیت کتب تاریخی و حتی شبهتاریخی درباره زندگانی کورش بزرگ هخامنشی تا دوره اسلامی چگونه بوده است. حالا مروری بر تواریخ اولیه مسلمانان که نامی از کورش آوردهاند، داشته باشیم.
از جمله منابعی که درباره کورش مطالبی نقل کردهاند، کتابهای تاریخی یا غیر تاریخی هستند که توسط مسلمانان در سدههای اولیه بعد از هجرت نبوی نگاشته شدهاند.
بعضی از این کتب عبارتند از: مروج الذهب (قرن ۳)، التنبیه و الإشراف (قرن ۳)، تاریخ طبری (قرن ۳و ۴)، تاریخنامه طبری (قرن ۴)، تجارب الأمم (قرن ۵)، الکامل فی التاریخ (قرن ۶ و ۷)، تاریخ مختصر الدول (قرن ۷) و تاریخ ابن خلدون (قرن ۸ و ۹).
ظاهراً مطالبی که درباره کورش در این کتابها آمده است عموما برگرفته از تصورات عامه مردم عمدتا مرمان خراسان و یهودیان آن عصر بوده و عموما نه تنها در بعضی موارد با هم اختلاف دارند، بلکه بسیاری از آنها با نوشتههای مورخین یونانی که پیش این از آنها سخن گفتیم کاملاً در تضاد است و از آنجایی که روش این افراد، یعنی مورخان مسلمان، حداقل در موضوع مورد نظر ما کاملاً غیر علمی بوده و با یافتههای باستانشناسی که از دقت قابل ملاحظهای برخوردار است، به طور جدی در تضاد است، به هیچ عنوان قابل استناد نیست، مگر معدودی که به قرینهای خارجی قابل پذیرش هستند.
در اینجا بعضی از این مطالب را به اختصار عرض میکنیم، تا بدانید اگر روزی سراغ اینها رفتید، با چه دست مطالبی مواجه خواهید شد.
۱- مروج الذهب (قرن ۳): کورش را از مادری یهودی میداند که دستنشانده بهمنشاه در عراق بود و آزادی یهود به دستور بهمنشاه توسط او انجام شد. با این حساب، از مسعودی، پادشاه این سرزمین، بهمن نام داشته است و کورش فرمانده جنگی و نهایتا حاکم دستنشانده او در قسمتی از سرزمینهای غربی بوده است.
۲- التنبیه و الإشراف (قرن ۳): کورش را دستنشانده بهمنشاه فرزند افراسیاب میداند که افراسیاب فرزند بشتاسب یا همان گشتاسب فرزند لهراسب بود و آزادی یهود به دستور بهمنشاه و توسط او انجام شد. مسعودی در اینجا همان مطالب را مفصلتر بیان میکند.
۳- تاریخ طبری (قرن ۳و ۴): کورش را فرزند اول مردوخ و نوه بختنصر میداند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
۴- تاریخنامه طبری (قرن ۴): کورش را فرماندار دستنشانده گشتاسب پسر لهراسب میداند که بر بختنصر تاخت و حاکم بابل شد و یهود را آزاد کرد. بلعمی که از وزیر نوح بن منصور سامانی بود، به فرمان او ترجمه تاریخ طبری را بر عهده گرفت و فرازهایی از آن را از منابع خود که مربوط به خراسان و ماوراء النهر بود، به آن افزود و ظاهرا مطالب او درباره بهمنشاه و کورشف متأثر از همین منابع است. تاریخنامه طبری، الآن به تاریخ بلعمی مشهور است.
۵- تجارب الأمم (قرن ۵): کورش را پسر جاماسب میداند که دستنشانده بهمنشاه بود و آزادی یهود به دستور بهمنشاه و توسط او انجام شد. ابن مسکویه هم شبیه همان گزارش خراسانیها را دارد.
۶- الکامل فی التاریخ (قرن ۶ و ۷): کورش را یهودی میداند که آزادی یهود توسط او انجام شد. بر خلاف قبلیها که یا در مناطق پارسی متولد شدند، یا با فرهنگ پارسی آشنایی داشتند، ابن اثیر، در مناطق شمال غربی عراق و شمال شرقی سوریه متولد شد و در محیط عربی رشد کرد و ظاهرا آشنایی خاصی با فرهنگ پارسیها نداشت. بعید نیست مطلب خود را از یهود و نصاراف یا بهتر است بگوییم از عهدین گرفته باشد.
۷- تاریخ مختصر الدول (قرن ۷): این کتاب مطالبی متفاوت از سایر کتابها دارد. نویسنده این کتاب، ابوالفرج یوحنا مارگریکیوس، سراسقف یعقوبی ارمنستان بود که بعضی او را یهودیزاده میدانند. او مینویسد که کورش با خواهر رزوبابیل پسر شلائیل پسر یویاخین پسر یویاقیم شاه یهودی ازدواج کرد و یهود را به خاطر همسرش آزاد کرد. او در ادامه مینویسد که او دانیال را بر بسیاری از امور مسلط کرد، اما از آنجایی که دانیال بعضی از بتهای بابلی از جمله بیل که ظاهراً همان بعل باید باشد و بت بزرگ بابلیان بود را شکست، در چاهی افکند که هفت شیر در آن بودند اما دانیال از آن نجات یافت. مطالب او، بعضا حتی با گزارشهای عهد عتیق که الآن در اختیار ما است متفاوت است و این دستمایه افرادی شده است که بگویند تا قرن هفتم، نسخ مختلفی از عهد عتیق موجود بوده است که با نسخه فعلی متفاوت است.
۸- تاریخ ابن خلدون (قرن ۸ و ۹): کورش را ویران کننده بابل میداند. جالب آن است که او کورش را ساسانی میداند که بر ایشتانیش، جد مادری خود شورید و او را به قتل رساند و خود به حکومت رسید. در ادامه آورده است که کورش از جانب کیکاووس و کیخسرو و بعد لهراسب، حاکم فارس و خوزستان شد و در زمان بلشصر به بابل تاخت، اما از او شکست خورد و پس از آنکه بلشصر توسط خادمش کشته شد، موفق شد که بابل را فتح کند که باز ناچارم بگویم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
نکته آخر و قابل تأمل آنکه در بسیاری از این کتب درباره ذوالقرنین هم نوشته شده است که هر چند آنها نیز دارای تضادهای فاحش و آمیخته با افسانهها و خرافات آنچنانی است، اما نه تنها هیچ کدام متعرض یکسانی کورش و ذوالقرنین دو نشدهاند که کاملاً واضح است این دو را دو نفر کاملاً متفاوت میدانند و طبق مشهور آن زمان، بیشتر آنها ذوالقرنین و اسکندر را یکی میدانستند که دیدیم در واقع ربطی به هم ندارند.
خلاصه اینکه این کتابها، حداقل در شناخت کورش، فعلا ارزش علمی و تاریخی ندارند، مگر بعدها معلوم شود که اینها درست بوده و آنچه به خورد ما دادهاند، اشتباه بوده است.
إن شاء الله جلسه آینده به گزارشات کتاب مقدس خواهیم پرداخت.
صلی الله علی محمد و آله