$


تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام

((( این مطالب از لابه‌لای دروس مختلف استاد ریاحی استخراج شده است. )))

مطالب پیرامون این تفسیر را در قالب چند بند بیان می‌کنیم.

– متن این کتاب منسوب به امام حسن بن علی العسکریj است که می‌گویند برای دو تن از یارانشان املا فرموده‌اند و شیخ صدوق آن را به واسطه محمد بن قاسم الاسترآبادی، روایت کرده است.

– این کتاب شامل روایات منسوب به ایشان است که از اجداد طاهرینشان درباره سوره حمد و سوره بقره روایت کرده‌اند.

– می‌گویند ابن شهرآشوب، این تفسیر را شامل تمام قرآن دانسته که در صد و بیست جلد بوده، اما آن‌چه اینک موجود است، فقط شامل مقدمات، تفسیر استغاذه، سوره حمد و سوره بقره تا آیه ۲۸۲ می‌باشد که برخی از آیات همین محدوده نیز جا افتاده است.

– در مقدمه کتاب ماجرایی ذکر شده است که خلاصه آن چنین است:

پدران ابویعقوب، یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن، علی بن محمد بن سیار که در بعضی موارد یسار ثبت شده و از شیعه امامیه بودند، در زمان حسن بن زید العلوی ملقب به الداعی الی الحق که یکی از پیشوایان زیدیه حاکم در استرآباد بود، مورد بدخواهی دیگران قرار گرفته و اموالشان ضبط شد و خود ایشان به همراه خانواده، از ترس جان، استرآباد را رها کرده و به سامرا نزد امام عسکریj گریختند. این امام همام نیز پس از استقبال از آن‌ها، فرمودند که به استرآباد بازگردند که مشکلشان حل خواهد شد، اما این دو فرزند یعنی یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار را نزد ایشان بگذارند تا به آن‌ها علم بیاموزند. خانواده ایشان به استرآباد بازگشتند و خبر دادند که مطلب امامj درست بوده و امام نیز پس از این ماجرا شروع به املای این تفسیر برای ایشان کردند که این کار در طول هفت سال به صورت روزانه انجام می‌شد.

– اعتبار این کتاب و انتسابش به امامj از دیر باز مورد اختلاف بوده است. بعضی از بزرگانی که مستقیم یا غیر مستقیم موافق اعتبار این کتاب بوده‌اند، عبارتند از: شیخ طبرسی، قطب راوندی، ابن شهرآشوب، محقق کرکی، شهید ثانی، مجلسی اول و دوم، ملا محسن فیض کاشانی، استاد کل، وحید بهبهانی، شیخ اعظم انصاری و آیت‌الله بروجردی.

و از جمله مخالفین اعتبار این کتاب عبارتند از: علامه حلی، محقق داماد، محقق شوشتری و آیت‌الله خویی.

– موافقین اعتبار این کتاب ضمن توجیه دلایل مخالفین، عموماً به اعتماد شیخ صدوق در دو مورد استدلال کرده‌اند:

  1. اعتماد شیخ صدوق به راوی این کتاب، یعنی ابوالحسن، محمد بن قاسم الجرجانی الاسترآبادی که با القاب المفسر و الخطیب نیز معرفی شده است در کتب مختلفش و از جمله در کتاب ارجمند الفقیه.
  2. اعتماد شیخ صدوق به خود این کتاب، چرا که راوی این تفسیر از محمد بن قاسم، شخص شیخ صدوق است.

آن‌ها در تکمیل مطلب بالا و از آن‌جا که بعضی از اشکالات وارد بر کتاب را نمی‌توانند پاسخ بدهند، برای پاسخ به اشکال مخالفین این نکته را نیز گوش‌زد می‌کنند که وجود یک یا دو مطلب نادرست دلیل بر رد کل کتاب نیست، همان‌گونه که وجود مطالب نادرست در سایر کتب روایی نیز دلیل بر رد کل آن کتاب‌ها نمی‌شود.

– دلایل مخالفین اعتبار این کتاب عبارت است از:

  1. تضعیف ابن الغضائری درباره محمد بن قاسم و مجهول بودن روات اولیه، یعنی یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار.
  2. مشخص نبودن راوی اصلی این روایات که درباره آن سخن خواهیم گفت.
  3. وجود اضطراب در متن و نحوه بیان مطالب که مناسب شأن امامj نیست.
  4. وجود مطالب خارق‌العاده و معجزات عجیب در کتاب که در سایر کتب هیچ نشانی از آن‌ها نیست.
  5. وجود مطالب مخالف اعتقادات شیعه در کتاب.
  6. وجود مطالب مخالف قطعیات علمی یا تاریخی در کتاب.

– در زمینه دلایل موافقین و مخالفین توجه به این نکات مهم است:

  1. در رجال ابن الغضائری، محمد بن القاسم که شیخ صدوق کتاب را از او روایت کرده است، ضعیف و کذاب معرفی شده است. سپس مطالبی هم درباره خود تفسیر دارد از جمله این‌که این تفسیر جعلی از سهل الدیباج از پدرش است. در مطالب نوشته شده در رجال منسوب به ابن الغضائری، مسائلی مانند نقش سهل الدیباج و پدرش در روایت این تفسیر وجود دارد که با واقعیت روایت این کتاب هماهنگ نیست، اما مهم‌تر آن که در مباحث علم رجال و در بررسی کتب رجالی، مفصل بحث کردیم که انتساب کتاب رجال ابن الغضائری به این عالم بزرگوار به هیچ عنوان قابل قبول نیست. لذا توثیق و تضعیف موجود در این رجال، کلاً خالی از اعتبار است. در نتیجه محمد بن قاسم در کتب رجالی مجهول است.
  2. کثرت روایت شیخ صدوق از محمد بن قاسم که در روایت این تفسیر و هم در سایر کتب شیخ صدوق از جمله کتاب الفقیه دیده می‌شود، خصوصاً آن که همراه با الفاظ ترحم و ترضی است، می‌تواند توثیقی برای محمد بن قاسم باشد. اما با توجه به این‌که دو راوی بعدی نیز مجهول هستند، حتی اگر بخواهیم این دو را به واسطه محمد بن قاسم توثیق کنیم، باز دو راوی بعدی هم مجهول هستند و نتیجه آن‌که نمی‌توان طریق انتساب این مطالب به امامj را معتبر دانست، مگر فرد روش اخباری داشته و به صرف اعتماد خودش یا دیگران به شیخ صدوق، بخواهد آن را معتبر بداند. غیر از خود شیخ صدوق، فقط یک روایت دیگر در الأمالی شیخ (ص ۱۷۴) وجود دارد که فرد دیگری به نام محمد بن علی الاسترآبادی که او نیز از مشایخ صدوق است، از محمد بن القاسم روایت کرده و غیر از محمد بن القاسم، کس دیگری از یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار، روایت نکرده است.
  3. وجود روایات دال بر معجزات یا مخالف عقیده شیعه نیز به تنهایی دلیل بر عدم اعتماد نسبت به کتاب یا روایات آن نیست، چرا که اگر انتساب کتاب به امامj معلوم شود، باید معجزات و مطالب مخالف اعتقاد را نیز پذیرفت. معجزات عموماً خارق عادت هستند و قرار نیست، برای ما معمول باشند و در مورد مطالب مخالف اعتقاد هم اگر روایت معتبر معارض نداشت، لازم است پذیرفته شود، حتی اگر مخالف نظرات شیعه باشد. اما اگر روایت معتبر معارض داشت، باید به باب تعارضات وارد شد و حل تعارض کرد. نکته بسیار مهم آن‌که اصولاً این فرد است که باید عقائد خود را بر اساس روایات معتبر تنظیم کند، نه این که اعتبار روایات را با عقائد خود بسنجد و بعد آن را مبنا قرار دهد که متأسفانه خلاف آن حداقل در زمان ما بسیار دیده می‌شود تا جایی که بعضی حتی قرآن را که بسیار مهم‌تر از روایات است، اگر مخالف اعتقادات خود دیدند، بر اساس نظر و رأی خود تفسیر می‌کنند. فتأمل جداً!
  4. درباره اضطراب متن یا مخالفت متن با شأن ائمه نیز، ظاهراً نظر برخی دقیقاً مخالف آن است. مثلاً می‌گویند مرحوم مجلسی اول درباره متن کتاب می‌فرماید که اگر کسی اندک آشنایی با کلام ائمهb داشته باشد، می‌فهمد که این سخنان از جانب ایشان است. ظاهراً این دسته برای توجیه اضطراب متن این کتاب معتقدند که شاید راویان آن پس از استماع از امامj، مطالب را نوشته‌اند و به جهت استرآبادی بودن و عدم آشنایی حرفه‌ای با ادبیات عرب، موجب این موضوع شده است که این فرضیه با مقدمه کتاب هماهنگ نیست، چرا که در آن‌جا صحبت از املای امامj و نگارش راویان بوده است.
  5. اما این که گفته‌اند وجود یکی دو روایت ضعیف یا مخالف تاریخ یا امثال آن اصل کتاب را زیر سؤال نمی‌برد، کما این که در سایر کتب روایی معتبر ما نیز مطالبی این گونه وجود دارد، باید عرض کرد که اگر این کتاب هم مانند سایر کتب روایی ما جزء تألیفات علما و محدثین بود، می‌شد چنین مطلبی را پذیرفت، اما با توجه به مقدمه کتاب که متن این تفسیر را املای امامj می‌داند، پذیرش چنین اشتباهاتی غیر قابل قبول است. البته می‌توان توجیه مذکور در بند قبل را در این جا هم مطرح کرد اما همان جواب، در این‌جا هم وجود دارد. خصوصاً آن که ضعف سند این روایت در یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار و اشکالی که در بند بعدی بررسی خواهیم کرد، پذیرش انتساب کتاب به امامj را دچار مشکل می‌کند، لذا نمی‌توان در پذیرش این کتاب، تفصیل قائل شد و برخی از روایات را پذیرفته و برخی را مردود دانست.
  6. همه روایاتی که شیخ صدوق از این کتاب در سایر کتب خود آورده است، به واسطه محمد بن القاسم از این دو از پدرانشان روایت کرده است، یعنی جای پدران و فرزندان جابه‌جا است و این با داستان مذکور در مقدمه که صراحتاً خود این افراد را راوی اولیه دانسته و نقشی برای روایت پدرانشان قائل نشده است، قابل جمع نیست.
  7. در ضمن مدت امامت امام حسن عسکریj از سال ۲۵۴ هجری تا ۲۶۰ یا ۲۶۱ هجری بوده است که حدود ۶ یا حداکثر ۷ سال می‌شود و با توجه به محدودیت بسیار زیاد امامj در سامرا که همه مدت امامت ایشان را شامل می‌شده، هم با ۷ سالی که اینان در مقدمه گفته‌اند مشکل دارد و هم با استقبال امام و هم با مراجعه روزانه به بیت ایشان جهت استماع حدیث و نگارش آن.
  8. ادعای ۱۲۰ جلدی ابن شهرآشوب نیز خصوصاً با توجه به بند قبل، یعنی مدت ۷ سال و محدودیت‌های امامj از عجایب است.
  9. در این تفسیر مطالب بسیاری وجود دارد که حتی اگر کسی بخواهد همه روایات این تفسیر را توجیه کند، باز هم نمی‌تواند مشکل آن‌ها را حل کند. اینک به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
    1. در این تفسیر (ص ۵۱۲) آمده است که ابوجهل از پیامبرp می‌خواهد که بر او عذابی نازل شود و پیامبر در جواب می‌فرمایند که قرار است از صلب تو فرزندت عکرمه متولد شود که نزد الله جلالت دارد و امور مسلمین به زودی به او واگذار می‌شود. در این که عکرمة بن ابی‌جهل که بود و چه دشمنی‌ها با اسلام نمود، سخن بسیار است و ما به همین اندازه قناعت می‌کنیم که او از جمله کسانی بود که پیامبر رحمتp در فتح مکه که همه کفار و حتی ابوسفیان را امان دادند، عده‌ای را استثنا کرده و فرمودند حتی اگر به پرده کعبه آویختند، خونشان را بریزند. عکرمه از جمله این افراد بود. او به یمن گریخت و بعد از آن به ظاهر اسلام آورد و در کنار بنی‌امیه جزء سرداران و امرا شد و از جمله مخافان و معاندان امیر مؤمنانj بود و بر همین روال مرد. نکته جالب دیگر آن‌که طبق روایت عرض شده، او باید پس از بعثت نبوی متولد شده باشد که چنین گفت و گویی بین پدرش و پیامبرp رخ داده باشد و این در حالی است که در جنگ احد او فرمانده جناح چپ لشکر کفار قریش بود. اگر بخواهیم مطلب فوق را بپذیریم بدین معنا است که او پیش از دوازده سالگی عهده‌دار چنین مسؤولیتی در سپاه کفار بوده است و این کمی بعید به نظر می‌رسد. به نظر می‌رسد جاعل این حدیث درصدد وجیه جلوه دادن ملعونی مانند عکرمة بن ابی‌جهل بوده است.
    2. در این کتاب (ص ۵۴۷) ماجرای مفصلی درباره مختار الثقفی و حجاج بن یوسف الثقفی وجود دارد که حجاج در دوران ولایتش در کوفه، در صدد کشتن مختار بود، اما به معجزاتی این کار انجام نشد و گفت و گویی نیز بین این دو صورت گرفت. در این داستان حجاج تصمیم می‌گیرد مختار را به قتل برساند، اما هر دفعه به شکلی امکان‌پذیر نمی‌شود و نهایتاً مختار زنده می‌ماند. جالب‌ترین مورد آن، این است که در این ماجرا داستانی شبیه ذبح اسماعیل تکرار شده و شمشیرهایی که بر دیگران اثر می‌کند، بر مختار تأثیری ندارد و . . . در جعلی بودن این داستان، فعلاً فقط به همین مقدار بسنده می‌کنیم که قتل مختار در سال ۶۷ هجری و به دست مصعب بن زبیر بوده است، در حالی که ظهور حجاج در سال ۷۴ و ولایتش در کوفه به سال ۷۵ هجری، یعنی ۸ سال بعد از مرگ مختار می‌باشد. ظاهراً جاعل این حدیث در علم تاریخ نیز ناشی بوده است که در جعل خود، نه یکی دو روز یا یکی دو هفته یا یکی دوماه یا حتی یکی دو سال، بلکه چندین سال اشتباه کرده است.

خلاصه آن که این کتاب به خلاف آن چه در مقدمه آن تصریح شده است، نمی‌تواند املای امام معصومj باشد و به همین جهت اعتبار کل آن مخدوش است و حتی نمی‌توان در آن تفصیل قائل شد. البته این بدان معنا نیست که همه روایات این کتاب جعلی است چرا که بسیاری از روایات که به قرینه‌ای درست است، در این تفسیر وجود دارد، اما نمی‌توان آن‌ها را به صرف وجود در این کتاب پذیرفت، خصوصاً آن‌که می‌دانیم آن دسته از جاعلین حدیث که هوشیارانه در صدد فاسد کردن مذهب تشیع بوده‌اند، بعید نیست که هزاران مطلب صحیح را بیان کنند تا در ضمن آن مطلبی نادرست را در بین اعتقادات اسلام ناب محمدی، که همان مکتب اهل بیتb است، وارد کنند.

خلاصه آن‌که نه تنها این کتاب را نمی‌توان از امام عسکریj دانست، بلکه به صرف وجود روایتی در این کتاب هم نمی‌توان به آن اعتماد کرد.

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه