$


الإجتهاد و التقلید - جلسه ۳

$

جلسه گذشته مطلب اول را در زمینه ملکه عرض کردم و این جلسه دومین مطلب را درباره ملکه عرض می‌کنم تا بعد از آن به سایر موارد موجود در تعریف بپردازیم.

۲- نکته دیگر در رابطه با ملکه این‌که ظاهرا ملکه هم شؤون و مراتب دارد.

مثلا فردی ملکه سرودن شعر دارد، اما فقط در اشعار حماسی یا مرثیه یا غیر این‌ها و یا ملکه سرودن شعر دارد، اما فقط در قالبی خاص مثل غزل یا قصیده یا سایر قالب‌های شعری. در حالی که بعضی هم هستند ملکه سرودن شعر در چند نوع یا همه انواع را دارند. همه این‌ها ملکه شعر سرودن دارند.

مثال دیگری هم عرض کنم که با مورد قبل فرق دارد. فردی ملکه شعر سرودن دارد، اما قدرت بداهه سرایی چندانی ندارد، در حالی که فرد دیگری قدرت بداهه سرایی فوق‌العده‌ای دارد. در این‌جا هم هر دو ملکه شعر سرودن دارند، اما دومی ملکه بداهه سرایی هم دارد.

مثال سومی هم عرض کنم که با دو مورد قبل تفاوت دارد. فردی هست که ملکه شعر سرودن دارد و شعرهای خوبی هم می‌سراید، اما فرد دیگری که او هم ملکه شعر سرودن دارد، شعرهای فوق العاده و کم‌نظیری می‌گوید.

می‌بینیم که ملکه هم مراتبی دارد. خصوصا در مثال دوم و سوم، کاملاً مراتب به معنای طولی آن قابل ملاحظه است.

در بحث ما، یعنی اجتهاد هم کمابیش همین‌گونه است. مثلا ممکن است فردی ملکه اجتهاد در احکام عبادات را داشته باشد، اما ملکه اجتهاد در معاملات را نداشته باشد که البته به نظر حقیر این کمتر پیش می‌آید. حال ممکن است کسی ملکه اجتهاد در عبادات و معاملات را داشته باشد، اما در امر قضاوت، ضعیف و ناوارد باشد که این مورد بسیار دیده شده است.

مشابه مثال دوم و سوم ملکه سرودن شعر را هم می‌توان به همین شکل شبیه‌سازی کرد.

یا مثلا فردی که ملکه اجتهاد دارد، قدرت حافظه بالایی هم دارد و وقتی با مسأله‌ای مواجه می‌شود، در بسیاری موارد اجتهاد می‌کند، در حالی که فرد دیگری که ملکه اجتهاد دارد، اما حافظه بالایی ندارد،‌ باید به کتاب حدیث مثلاً وسائل الشیعة مراجعه کند و دم دستش داشته باشد. در این‌گونه موارد باید مراقب بود که اصلا ربطی به ملکه ندارد، اکا گاهی اوقات تصور می‌شود یا به عبارت بهتر توهم می‌شود که ملکه بالاتری دارد.

۳- حکم: در این‌جا همان چیزی است که برائت از ذمه ایجاد می‌کند، حال ممکن است که مطابق حقیقت شرعی یا همان حکم واقعی باشد یا نباشد. یعنی مجتهد باید در صدد تشخیص حقیقت شرعی باشد، اما از آن جایی که فعلا امکان علم پیدا کردن بر این موضوع نیست، حد اقل باید برائت از ذمه ایجاد کند که در مباحث اصول فقه، درباره علم و قطع و ظن و شک مفصل صحبت کردیم.

۴- شرعی: یعنی آن‌چه مربوط به جواز یا عدم جواز از دیدگاه شرع می‌شود و سایر موارد را شامل نمی‌شود.

۵- فرعی: یعنی آن‌چه مربوط به فروعات دینی یا به عبارت دیگر احکام عملیه است که در مباحث فقهی بررسی می‌شود، مانند مباحث عبادات، معاملات و . . . و شامل مباحث اصول عقائد نمی‌شود.

در این فرصت نکته‌ای را عرض کنم که بسیاری از بزرگان گذشته ما اخلاق را نیز جزء فروعات دینی آورده و در کتب فقهی خود متذکر می‌شدند که به نظر حقیر کار بسیار درستی بوده چرا که در اسلام اخلاقیات بخشی از احکام عملیه است و جدای از فروع فقهی به معنای متعارف امروزی آن نیست، اما متأسفانه بعدا به واسطه تأثیر بعضی از بزرگان مکتب خلفا و هم‌چنین بعضی از صوفیه که نمی‌خواستند خود را مقیدد به دستورات تعبدی دین مبین اسلام کنند، اما نمی‌توانستند منکر اخلاقیات مستقل شوند، مباحث اخلاق از فروع فقهی تعبدی جدا شد.

۶- اصل: منظور از اصل در این‌جا همان منابع فقه است که در نظر بیشتر اصولیون شیعه، عبارت از قرآن، سنت، عقل و اجماع است. البته بزرگان اخباری ما ظاهرا بیشتر متمرکز بر قرآن و سنت و عقل کاربردی بودند که با توجه به نوع نگاهشان به قرآن، تمرکز اصلی بر سنت بوده است، اما ما که خود را اصولی می‌دانیم عقل مستقل و عقل کاربردی در کنار قرآن و سنت اهمیت دارد که در این‌جا فرصت، مختصری درباره این چهار منبع صحبت خواهیم کرد.

الف- قرآن: در رابطه با قرآن، به شرط تحقیق عزیزان، این مطالب می‌تواند مفید باشد و به نظر حقیر برای یک مجتهد لازم است که در حد همان استفراغ الوسع که عرض کردم، کار کند.

  1. قرآن شامل سخن خداوند متعال است که در عرف همه مسلمان‌ها به آن قرآن می‌گویند و با حدیث قدسی تفاوت دارد که در جلسات علم الحدیث بارها عرض کرده‌ام.
  2. اکثر قریب به اتفاق فریقین، تحریف لفظی قرآن را چه به کسر و چه به اضافه مردود می‌دانند، اما بعضی از بزرگان دو مکتب هستند که تحریف جزئی یا کلی را در قرآن پذیرفته‌اند. مثلا علامه سیدهاشم بحرانی، عملا تحریف قرآن را پذیرفته و مرحوم محدث نوری رسما در اثبات تحریف قرآن از دیدگاه فریقین کتابی به نام «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» نوشته است و شواهدی هست که بعید نیست مرحوم کلینی، صدوق، شیخ طبرسی، علامه مجلسی و شیخ حر عاملی و بسیاری از اخباری‌ها نیز قائل به این موضوع بوده باشند. اما در مکتب خلاف قائلین به تحرف قرآن چنان زیادند که شمردن آن‌ها کار دشواری است.
  3. همان‌گونه که عرض کردم، تعداد این روایات در مکتب خلفا آن‌چنان زیاد است که اگر کسی بخواهد آن‌ها جمع کند، کتابی مفصل می‌شود. ما در این‌جا فقط به عنوان نمونه چند مورد را از صحاح سته آن‌ها ذکر می‌کنیم. صحاحی که یا همه ایشان روایات آن را معتبر می‌دانند و یا کثیری از ایشان چنین عقیده‌ای درباره آن دارند.

لازم به ذکر است که هر چند بعضی از این روایات توجیه‌پذیر است، اما بعضی غیر قابل توجیح‌اند و با عنایت به این‌که صاحبان صحاح سته و بسیاری از پیروان ایشان احادیث آن‌ها را معتبر می‌دانند، پس بنا بر این قاعده، جناب خلیفه دوم، ام المؤمنین عایشه، ابوموسی الاشعری، بخاری، مسلم، نسایی، ابن ماجه، ابوداود و ترمذی همگی قائل به تحریف قرآن به کسر هستند.

حال بر مجتهد تمام عیار لازم است که دلایل قائلین به تحریف دو مکتب را بداند و خود به جمع‌بندی برسد چرا که این جمع‌بندی در دریافت اصول و فروع دین بسیار مؤثر است. البته در فصل سوم از اجتهاد کفایه مطالبی در این باره عرض خواهم کرد و خواهیم دید که هر چند این‌گونه مطالب برای مجتهد بسیار لازم هست، اما در بعضی از موارد، اجتهاد او را به معنای متعارف مخدوش نمی‌کند.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه