$
** اجماع لطفی
* تعریف و تبیین:
نوع دیگر از اجماع نزد اصولیون مکتب اهل بیتb، اجماع لطفی است و این به آن معنا است که از باب قاعده عقلی لطف، بر معصومj لازم است که اجماع نادرست و باطل را بر هم زند، لذا اگر بر موضوعی اجماع حاصل شد، حتماَ موافق نظر معصومj است.
از جمله قائلین و بلکه طرفدار اصلی این نظر، مرحوم شیخ الطائفه طوسی است که بزرگانی مانند میرداماد نیز از او تبعیت کردهاند.
* نقد و بررسی:
– در ابتدا لازم است مروری بر تعریف قاعده لطف داشته باشیم. در تعریف این قاعده گفتهاند که همانگونه که خداوند در آیه ۵۶ سوره مبارکه ذاریات فرموده، غرض از خلقت بندگان، عبادت جن و انس است و این محقق نمیشود، مگر به راهنمایی الله تعالی به آنچه باید انجام شود یا باید ترک گردد. پس اگر غرض از خلقت این باشد و با فرض اینکه عقل به تنهایی، مواقع امر و نهی را درک نمیکند، به مقتضای حکمت الهی، بر الله تعالی لازم است که بندگان را به این مواقع هدایت کند و اگر چنین نکند، نقض غرض شده و این از جانب حکیم، قبیح و غیر ممکن است.
این مطلب را از مرحوم آیتالله شیرازی در الوصول (ج ۳، ص ۲۸۷) نقل میکنیم که میفرمایند: «إن الغرض من الخلقة العبادة کما قال سبحانه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدونِ» و العبادة لا تتحقق الا بإرشاد الله سبحانه الی المواقع الأمر و النهی فاذا کان الغرض ذلک و الفروض أن العقل لا یدرک تلک المواقع لزم علی الله سبحانه بمقتضی الحکمة هدایة العباد إلیها فإذا لم یفعل کان نقض الغرض و هو القبیح علی الحکیم».
– برخی برای اثبات اصل قاعده لطف به اخباری از ائمهb استناد کردهاند که چون بحث ما اثبات اصل قاعده لطف نیست، بررسی آن را به خود شما واگذار میکنیم.
– اینک لازم است ببینیم قاعده لطف چه ارتباطی با این نوع از اجماع دارد.
مرحوم آیتالله شیرازی در الوصول (ج ۳، ص ۲۸۷) نوشتهاند: «فأذا اتفقت العلماء علی شیء و کان حکم الله خلافه لزم بمقتضی قاعدة اللطف أن ینبه الله سبحانه العباد علی الحق و لا یکون ذلک إلا بأیجاد الخلاف بینهم حتی یکون مجال للواقع و لا یضل العباد فذا لم یفعل ذلک کشف عن أنه یطابق کشف الواقعی». یعنی «اگر علما بر چیزی اتفاق کنند که خلاف حکم الهی باشد، به مقتضای قاعده لطف، لازم است که الله تعالی، بندگان را از حقیقت آگاه کند و این امکان پذیر نیست مگر آنکه بین آنان اختلاف ایجاد کرده و اجماع را به هم بزند تا مجالی برای واقع باشد و بندگان گمراه نشوند».
– بر این نوع از اجماع چند اشکال وارد است که بررسی میکنیم:
۱) مصداق لطف معلوم نیست. ممکن است بیان حکم واقعی، لطف باشد و البته این امکان نیز وجود دارد که حکم ظاهری از مصادیق لطف الهی باشد که اتفاقاً بعضاً هم چنین هست. شاید هم لطف الله تعالی بر این باشد که فقها تنها بر اساس منابع فقه اجتهاد کنند. در ضمن شاید بیان حکم واقعی، خلاف لطفی بزرگتر باشد. در این صورت آیا لطف خداوند بر این نیست که به جهت آن مصلحت بزرگتر حکم واقعی ترک شود؟!
۲) نکته مهم دیگر آنکه محدوده قاعده لطف نیز معلوم نیست. آیا فقط امام حاضرj چنین وظیفهای دارد یا شامل امام غایبj نیز میشود؟ آیا قاعده لطف فقط شامل اصول دین است یا فروع را نیز در بر دارد؟ آیا از طرق معمول باید انجام شود یا شامل طرق غیر متعارف هم میشود؟ و بسیاری از این سؤالات.
علامه حیدری در أصول الإستنباط (ص ۱۹۳) متعرض چنین مطالبی شده و گفتهاند: «و أما طریقة الشیخ فلا یعلم مدی قاعدة اللطف فیها و حدودها أ یجب علی الإمام الحاضر ردع الأمة ذا اتفقت علی الباطل أم علیه و علی الغائب فی زمن الغیبة ثم الباطل هو ما کان الباطل فی أصول الدین أم یعم الفروغ ثم یجب بالطرق العادیة إظهار الحق أم حتی بالطرق الإعجازیة و اذا أظهر لهم الحق یعرفهم بنفسه و نسبه أم یبرز الیهم مجهول النسب»
۳) نکته دیگر آنکه بعضی از موارد وجود دارد که طبق قاعده لطف تحقق یافته و برخی موارد هست که تحقق نیافته است. مثلاً ارسال رسل برای هدایت ابنای بشر و نیز هدایت فرد فرد فقها برای رسیدن به حکم واقعی و نه ظاهری، هر دو لطف است. مورد اولی یقیناً تحقق یافته در حالی که مورد دوم قطعاً تحقق نیافته است. حال القای خلاف بین مجمعین باید به کدام ملحق شود؟ آنکه تحقق یافته یا آنکه انجام نشده است؟
– نهایت کلام، آنچه در قاعده لطف مسلم است، هدایت به وسیله امام حاضرj و از طرق معمول و در شرایط مشخص است.
– در ضمن عنایت به مرسله نبوی «یا عَلیُّ! أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ یُؤْتَی إِلَیْها وَ لا تَأْتی» نیز در رابطه با قاعده لطف و رابطه آن با وظیفه امامj در هدایت مردم، خالی از لطف نیست. البته هر چند این حدیث از باب سند ضعیف است، اما سیره عملی ائمه اطهارb خصوصاً حضرت امیرالمؤمنینj دقیقاً بر همین روال بوده است. قدیمیترین کسی که این حدیث را روایت کرده، محدث بزرگ شیعه، محمد بن جریر الطبری در المسترشد (ص ۳۸۷ و ص ۳۹۴) است که سند روایت را به این صورت ذکر کرده: «رواه العباس بن بکار عن شریک عن سلمه بن کهیل عن الصنابحی عن علیb قال: «قال رسول اللهp . . .».
فارغ از آنکه بعضی از رجال سند این روایت، مجهول هستند، صاحب المسترشد این روایت را به صورت مرسل و بدون ذکر طریق خود از عباس بن بکر روایت کرده است.
– اگر آنچه را که آقایان درباره قاعده لطف میگویند، در نظر بگیریم، تکلیف این قاعده با بسیاری از افرادی که در بلاد دور از هدایت انبیا هستند و نیز مردمی که در زمان فترت رسل زندگی کرده و از دنیا رفتهاند و نیز احیاناً اوصیا را نیز درک نکردهاند، مطابقت ندارد. البته لطف الهی شامل اینگونه افراد نیز هست، اما نه به گونهای که در این مقال ذکر کردهاند.
شبیه این ایراد را مرحوم آیتالله شیرازی در الوصول (ج ۳، ص ۲۸۷) نیز بیان کردهاند.
(ادامه دارد)
***