$


الإجتهاد و التقلید - جلسه ۵۰

$

* ادامه بحث پیرامون ظواهر آیه سؤال:

جلسه قبل مطلبی را پیرامون آیه سؤال عرض کردیم و حال نوبت به این موضوع می‌رسد که اهل الذکر چه کسانی هستند؟ مطالب پیرامون این مطلب را هم که صرفا از آیه در می‌آید، در چند بند عرض می‌کنم تا بعد به روایات برسیم.

– ذکر به معنای استظهار چیزی در ذهن است که علم به چیزی را هم شامل می‌شود که با این حساب اهل الذکر در اصلاح به معنای مطلق عالمان و دانایان هستند.

پس اگر بخواهیم قسمت دوم آیه را تقطیع شده و بدون توجه به قبل و بعد آن، در نظر بگیریم، یعنی اگر چیزی را نمی‌دانید، به آگاهان و عالمان در آن مراجعه کنید و سؤال نمایید که این دستور مطلبی عقلی و عقلایی هم است و انحصاری به امور دینی نداردو با این حساب باید بگوییم که شارع هم این مطلب را امضا کرده است.

اما بارها گفته‌ایم که تقطیع بدون شرایط و ضوابط صحیح نیست و در کلام حکیم باید به سیاق کلام توجه کرد، مگر به شواهد و قرائنی معلوم شود در مورد یا مواردی تقطیع بلا اشکال است.

– حال اگر بخواهیم به سیاق آیه توجه داشته باشیم، لازم است نگاهی هم به عبارات قبل و بعد آیه داشته باشم.

بنا بر مشهور بین مفسرین فریقین، که بعدا درباره این شهرت صحبت خواهیم کرد، شأن نزول این دو آیه این بوده که قریش و بعضی دیگر از کفار و منکرین رسالت حضرت رسول اللهp می‌گفتند که چرا فرستاده خالق، کسی مانند خود ما است و مثلا از فرشتگان یا جنیان نیست، یا به هر حال خلقتی متفاوت ندارد که معلوم شود، فرستاده خالق است. الله تعالی هم در پاسخ به این حرف، نازل فرمود که رسولان و فرستادگان قبلی‌ها هم این‌گونه بوده است، انسان‌هایی بودند که به آن‌ها وحی می‌کردیم و از جنسی دیگر نبودند یا خلقتی متفاوت نداشتند، حال اگر باور نمی‌کنید، بروید از اهل الذکر که قبولشان دارید، بپرسید که همین قول مشهور در این‌جا، ‌اهل الذکر را دانشمندان یهود یا نهایتا دانشمندان اهل کتاب می‌داند.

حال اگر بخواهیم این شأن نزول را بپذیریم و به قواعد تفسیر هم توجه داشته باشیم، باید بگوییم که منظور از اهل الذکر در این آیه خاص دانشمندان اهل کتاب بوده است و معلوم نیست که الله تعالی در این دو آیه خاص، در صدد بیان حکم کلی مراجعه به اهل علم بوده است، هر چند گفتیم این حکم یعنی مراجعه به اهل علم و آگاهان، جدای از این آیه قابل قبول است، اما باز تأکید می‌کنم که این آیه در صدد بیان این مطلب نیست، مگر بخواهیم پای القای خصوصیت را وسط بکشیم که در این‌باره هم در جای خود مطالبی را عرض خواهم کرد.

این شد نظر مشهور بین مفسرین که کثیری از فقها هم همین مطلب را پذیرفته‌اند تا بعدا ببینیم، نظر معصومینb هم همین است یا خیر.

– نکته دیگر در این قسمت که بعضی از بزرگان در این بحث از قلم انداخته‌اند، «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ» است که در ابتدای آیه بعد در سوره نحل آمده و به واقع در ادامه این آیه است.

بینات جمع بینه به معنای دلیل آشکار و واضح است و زبر، جمع زبور است. زبور به کتاب و نوشته‌های حکمت‌دار می‌گویند و نه هر نوشته بی‌سر و ته یا در هم و بر هم یا حتی یک نوشته خوب معمولی و متعارف.

حال سؤال این‌جا است که بالبینات و الزبر به ارسلنا رجالا بر می‌گردد، یا به فسألوا، یا به إن کنتم لا تعلمون. البته یکی از مفسران بزرگ معاصر هم فرموده‌اند که متعلق به مقدری است که مضمون آیه قبلی به آن دلالت دارد و تقدیر کلام چنین است که «ارسلناهم بالبینات و الزبر» یعنی انبیا را به بینات و زبر فرستادیم که دلایل روشنی است بر حقانیت آن‌ها و کتاب‌هایی که بر آن‌ها نازل شده است.

اگر بالبینات و الزبر به ارسلنا رجالا برگردد، یا همان به مقدری که اشاره شد، برگردد، در بحث ما تأثیری ندارد، اما اگر به فسألوا یا لا تعلمون برگرد، مهم و قابل بحث می‌شود.

اگر به فسألوا برگردد، یعنی با دلیل و برهان دنبال پاسخ سؤال باشید و نه صرفا تعبدی و اگر به لاتعلمون برگردد، یعنی اگر مطلبی را به برهان و دلیل نمی‌دانید، سؤال کنید.

علی ای حا آن‌چه قطعی است این‌که بالبینات و الزبر، هر چند بعد از شماره آیه قرار گرفته است، اما متعلق به عبارات قبل است و در بین چند حالت فوق، هر چند ارتکاز بیش‌تر افراد بر حالات اولی است که بعید نیست ناشی از تأثیر مطالعات و نظرات مشهور مفسرین باشد، اما فاصله زیادی که بین بالبینات و الزبر با عبارات قبلی قرار گرفته، خلاف ظاهر است و به کمان حقیر گزینه آخر پسندیده‌تر است. یعنی اگر مطلبی را بالبینات و الزبر نمی‌دانید، از اهل الذکر بپرسید.

تا این‌جا شد، مقدمات بحث. حالا باید ببینیم، استناد به آیه در بحث جواز تقلید چیست؟

استنادش این است که می‌گویند، مجتهد به معنای متعارف در بحث ما، از مصادیق اهل الذکر است و اگر چیزی را که در حیطه علم آن‌ها است، نمی‌دانیم، باید برویم از آن‌ها بپرسیم که نه تنها جواز تقلید، بلکه وجوب تقلید است.

بسیار خب! چند نکته‌ای هم در این قسمت کنم.

– با این استدلال اگر کسی به هر شکلی، چیزی را می‌دانست، نیازی به مراجعه به غیر که در این‌جا مجتهد است، ندارد که این هم مؤیدی است بر جواز تبعیت مجتهد متجزی از رأی و نظر خودش که شاید قبلا اشاره نکرده بودم.

– با توجه به استناد آقایان، این مراجعه به مجتهد هم شامل تقلید از مجتهد معین می‌شود که مورد اصلی بحث ما است و هم احتیاط در بین نظرات مجتهدین که پیش از این درباره آن صحبت کردیم و گفتیم که این مورد هم، نوعی تقلید است و اسمش را گذاشتیم احتیاط در تقلید.

– مطلب دیگر این‌که می‌دانیم مجتهدین، حتی انفتاحی‌ها هم ادعای علم به معنای دقی آن نسبت به احکام واقعی ندارند، بلکه می‌گویند قطع به احکام ظاهری داریم که برائت از ذمه ایجاد می‌کند. حال اگر کسی مراد آیه را علم به معنای دقی آن بداند، در اکثر موارد شامل مجتهدین انسدادی نمی‌شود و در بسیاری از موارد شامل مجتهدین انفتاحی هم نمی‌شود، اما اگر کسی مثل ما، علم را در آیات و روایات، به معنای عرفی آن بداند، شاید در بسیاری از موارد مجتهد انسدادی را شامل نشود، اما در اکثر موارد، مجتهد انفتاحی را شامل می‌شود.

اما بارها عرض کردیم که هر چند قرار ما تلاش برای رسیدن به علم واقعی است، اما با توجه به محدودیت‌ها، وظیفه ما انجام تکلیف است، حال منجر به علم به واقعی بشود یا احیانا نشود. لذا وظیفه ما در عمل، علم به تکلیف است و ایجاد برائت از ذمه و پیش از این صحبت کردیم که هم مجتهد انفتاحی و هم مجتهدانسدادی، علم به تکلیف و برائت از ذمه دارد و کسی که علم به تکلیف ندارد، می‌تواند به آن‌ها مراجعه کند.

– نکته آخر این‌که گفتیم با توجه به شأن نزول مشهور، منظور از اهل الذکر در این دو آیه، اهل کتاب هستند و نه مطلق اهل علم و آگاهی، لذا هر چند جواز رجوع ناآگاه به آگاه از دلایل عقلی و نقلی استخراج می‌شود و نه ما و نه هیچ کس دیگری منکر آن نیست، اما این دو آیه در صدد بیان مطلب دیگری است و ربطی به بحث جواز تقلید ندارد.

بحث ما درباره خود آیه تقریبا تمام، اما قبل از آن‌که به روایات بپردازیم، چند نکته دیگر را هم عرض کنم که هم مهم است و هم بعدا به کارمان می‌آید.

– در آیه صحبت از رجالی کرده است که پیش از این فرستاده شدند و به آن‌ها وحی می‌شد.

   رجل دو معنا و کاربرد دارد. گاهی اوقات به معنای انسان مذکر بزرگ‌سال است که در مقابل امراة و صبی قرار می‌گیرد و گاهی به معنای مطلق انسان. اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ.

   رجال در آیه مورد بحث ما، باید به معنای دوم، معنی شود، چرا که درست است که ما نمی‌دانیم، آیا پیامبر زنی داشته‌ایم یا نه؟ اما، اولا انکاری بر وجود پیامبر و رسول زن در متون دینی ما، اعم از قرآن و روایات معتبر نیست و ثانیا، می‌دانیم که پیامبر صبی داشته‌ایم و عرب به صبی مذکر هم رجل نمی‌گوید. حد اقل یکی حضرت یحییj و دیگری حضرت عیسیj که اصلا طفل بوده است و می‌دانیم که عرب به طفل مذکر هم رجل نمی‌گوید. خلاصه این‌که رجل در این آیه به معنای مطلق فرد و انسان است و نه انسان مذکر.

   این بحث را می‌شود ادامه داد، اما از آن‌جایی که ربطی به بحث فعلی ما ندارد، بماند برای جلسات تفسیر که البته در فقه هم با آن کار خواهیم داشت.

– نکته دیگری که مهم است این‌که در آیه ۴۴ سوره نحل، بعد از بالبینات و الزبر، آمده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ‏ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ‏ لِلنّاسِ‏ ما نُزِّلَ‏ إِلَیْهِمْ‏ وَ لَعَلَّهُمْ‏ یَتَفَکَّرون‏». یعنی: «و ما ذکر را به تو نازل کردیم تا آن‌چه را به سوی آن‌ها نازل شده است، به وضوح بیان کنی و باشد که آن‌ها تفکر کنند.»

   مطلب در این‌جا است با توجه به این‌که ذکر در موارد متعددی از آیات به طور عام به معنای وحی و بعضا به طور خاص وحی به حضرت رسول اللهp و حتی بعضا خاص‌تر، به معنای قرآن آمده است که در این‌جا یکی از دو معنای دوم است، نباید گفت ذکر در آیه قبل هم قرآن یا وحی به نبی مکرم اسلامp است و منظور از اهل الذکر، خاندان وحی است؟

این هم نکته‌ای است که باید به آن بپردازیم که منظور از ذکر در اهل الذکر چیست؟ طبق قول مشهور بین مفسرین، اهل کتاب است؟ یا طبق قول مشهور بین فقها، مطلق اهل علم؟ یا خاندان وحی؟ یا موردی دیگر؟

– نکته آخر این‌که آیه را به گونه دیگری هم می‌توان مطرح کرد که بماند برای آخر بحث روایات.

این بحث را داشته باشید تا إن شاء الله ذیل روایات که از جلسه آینده صحبت خواهیم کرد، به آن بپردازیم.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه