$
جلسه قبل دو مجموعه روایت از دسته سوم روایات را بررسی کردیم و امشب هم إن شاء الله چهار مورد دیگر را بررسی میکنیم.
* مجموعه روایات سوم: روایات امامت قوم
۶۸/۳- ثواب الأعمال (ص ۲۰۶): أبیe قالَ حَدَّثَنی سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خالِدٍ عَنِ الْقاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَریِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أبیالْعَلاءِ عَنْ أبیالْعَزْرَمیِّ عَنْ أبیهِ رَفَعَ الْحَدیثَ إلَی رَسولِ اللهِp قالَ: «مَنْ أمَّ قَوْماً وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ أعْلَمُ مِنْهُ وَ أفْقَهُ، لَمْ یَزَلْ أمْرُهُمْ إلَی سَفالٍ إلَی یَوْمِ الْقیامَة».
* ترجمه: ابوالعزمی از پدرش مرفوعاً از رسول اللهp (روایت کرد که) فرمودند: «کسی که امامت کند قومی را، در حالی که بین آنها کسی اعلم و افقه از او هست، همواره کارشان با افراد فرومایه است تا زمان قیامت.»
* بررسی سند: ابوالعزرمی که در بعضی نسخ الزرمی و العرزمی آمده است، عبدالرحمن بن محمد بن عبیدالله است، لذا با این حساب همه رجال سند این حدیث از ثقات درجه یک هستند، مگر محمد بن عبدالله العزرمی که از ثقات درجه دو است. اما مهم آنکه حدیث مرفوعه است و مرسل و از حکم کلی مرسلات که عدم اعتبار است، خارج نیست.
شبیه این حدیث را خود شیخ صدوق در علل الشرائع (ج ۲، ص ۳۲۶) از محمد بن حسن بن احمد بن ولید از محمد بن حسن الصفار از ایوب بن نوح از عباس بن عامر از داود بن حصین از سفیان الحریزی که در بعضی نسخ الجریری آمده است، از العزرمی از پدرش مرفوعاً از حضرت رسول اللهp که فارغ از ثقه بودن یا نبودن رجال سند، اینجا هم حدیث مرفوعه است.
شبیه این حدیث را شیخ الطائفه نیز در التهذیب (ج ۳، ح ۱۹۴)، به طریق خود به محمد بن احمد بن یحیی، از محمد بن حسین بن ابیالخطاب و ایوب بن نوح از عباس بن عامر از داود بن حصین از سفیان الجریری از العزرمی از پدرش مرفوعاً از حضرت رسول اللهp که اینجا هم فارغ از ثقه بودن یا نبودن رجال سند، حدیث مرفوعه است.
احمد بن محمد البرقی نیز در المحاسن (ج ۱، ص ۹۳) شبیه این حدیث را از پدرش از قاسم الجوهری از حسین بن ابیالعلاء از العزرمی از پدرش به صورت مرفوع روایت کرده است.
خلاصه اینکه هر چند حدیث بین قدما مشهور بوده است، اما همهاش مرفوع است و مرسل و در نتیجه طبق مبنای ما معتبر نیست.
* بررسی متن: در رابطه با متن هم نکتهای عرض کنم و برویم سراغ دسته چهارم روایات.
بعضی از بزرگان این احادیث را مربوط به امامت جماعت دانستهاند و در آن باب از آن استفاده کردهاند که چندان قطعی نست و بعیدنیست منظور همان امامت عظمی باشد، لذا حتی اگر کسی این روایت را به جهت شهرت بین قدما معتبر بداند، چه آ را در باب امامت عظمی بداند و چه امامت جماعت، تعمیم آن به باب افتا و شرایط مرجع تقلید قیاس است و آن هم قیاس مع الفارق.
* روایت چهارم: امامت کوردلان
۶۹/۴- بحارالأنوار (ج ۲۲، ص ۴۸۷): وَ بِالْإسْنادِ الْمُتُقَدِّمِ عَنْ عیسی الضَّریرِ عَنْ الْکاظِمِj «… اَلَا! وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً، إِمَامَةً عَمْیَاءَ وَ فِی الْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، فَقَدْ کَفَر …»
* ترجمه: امام کاظمj فرمودند: «… آگاه باشید! و هرکس امامت کند قومی را، امامت کوردلانه، در حالی که بین امت کسی اعلم از او باشد، پس کفر ورزیده است …»
* بررسی سند: با توجه به روایت قبل معلوم میشود این حدیث را مرحوم علامه مجلسی از کتاب خصائص الائمه سید رضی از هارون بن موسی از احمد بن محمد بن عمار العجلی الکوفی از عیسی الضریر روایت کرده است.
البته این حدیث در نسخ فعلی این کتاب خصائص موجود نیست و مرحوم علامه نیز تصریح دارند که این حدیث را در این کتاب ندیدهاند و این روایت را منسوب به آن میدانند، لذا نمیتوان به قطع آن را از این کتاب دانست.
البته پیش از ایشان، مرحوم سید بن طاووس در کتاب طرف من الأنباء و المناقب (ص ۱۷۵) بدون ذکر منبع و سند این عبارت آوردهاند.
در ضمن عیسی الضریر که ظاهرا همان عیسی الضعیف است نیز محل کلام است و حدیث را غیر معتبر میکند.
* بررسی متن: اگر به قبل و بعد این روایت مراجعه شود، کاملا واضح است که این روایت درباره امامت عظمی و از نوع امامت ائمهb است، لذا با فرض اعتبار حدیث، باز هم به کار مرجعیت تقلید و اعلمیت در آن نمیآید.
* روایت پنجم: قیام و ادعای امامت
۷۰/۵- الغیبة للنعمانی (ص۱۱۵): وَ أخْبَرَنا عَلیُّ بْنُ أحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِاللهِ بْنِ موسَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالِدٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أبانِ بْنِ عُثْمانَ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسارٍ قالَ: «سَمِعْتُ أباعَبْدِاللهِ، جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍj یَقولُ: «مَنْ خَرَجَ، یَدْعو النّاسَ وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ أفْضَلُ مِنْهُ، فَهُوَ ضالٌّ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ ادَّعَی الْإمامَةَ مِنَ اللهِ وَ لَیْسَ بِإمامٍ، فَهُوَ کافِرٌ.»»
* ترجمه: فضیل بن یسار روایت کرد: «شنیدم ابوعبدالله، جعفر بن محمدj میفرمودند: «کسی خروج کرده، مردم را دعوت کند، در حالی که بین آنها کسی با فضیلتتر از او است، پس او گمراه بدعتگذار است و کسی که ادعای امامت از جانب الله کند، در حالی که امام نباشد، پس او کافر است.»»
* بررسی سند: این حدیث را محمد بن ابراهیم النعمانی از علی بن احمد بن نصر البندنیجی از عبیدالله بن موسی العلوی از احمد بن محمد البرقی از علی بن حکم از ابان بن عثمان از فضیل بن یسار روایت کرده است که عبیدالله بن موسی العلوی العباسی از ثقات درجه دو است و احمد بن محمد البرقی از ثقات مشروط که البته مشکلی در اینجا ایجاد نمیکند. سایرین همبر مبنای ما از ثقات درجه یک هستند و در نتیجه حدیث معتبر است.
* بررسی متن: در رابطه با متن حدیث چند نکته عرض کنم.
۱- قسمت اول حدیث شبیه حدیث اولی است که در همین دسته روایت کردم، البته با دو تفاوت جدی. اول اینکه به جای اعلم، افضل آمده که گفتیم مجموعه و برایندی از مجموعه فضایل است که یکی از فضائل اعلمیت است. دوم اینکه به جای متکلف، مبتدع آمده که بسیار شدیدتر از متکلف است و خلاصه توضیح و ارتباطش با ما نحن فیه، همان است که ذیل آن حدیث عرض کردم.
۲- قسمت دوم هم صراحت در امامت عظمی دارد و طبیعی است که نمیشود در بحث اعملیت در مرجع تقلیدبه آن استناد کرد.
* روایت ششم: روایات نهج البلاغة
در اینجا دو حدیث داریم که ابتدا روایت میکنم و بعد به بررسی آنها میپردازیم.
۷۱/۶- نهج البلاغة (خطبه ۱۷۳): … أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ …
* ترجمه: … ای مردم! همانا شایستهترین مردم به این امر، تواناترین آنها بر آن است و عالمترینشان به امر الله در آن …
۷۲/۷- نهج البلاغة (الحکم، ۹۲ یا۹۶): … إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِالْأَنْبِیَاءِ أَعْلَمُهُمْ …
* ترجمه: همانا شایستهترین مردم به انبیاء، عالمترین آنها است …
* بررسی سند: تا آنجا که حقیر بررسی کردهام، هر دو این عبارات از مرسلات نهج البلاغة است و گفتیم که مرسلات این کتاب شریف، برای ما از قاعده کلی مرسلات خارج نیست.
* بررسی متن: در روایت اولی، هم از خود عبارت و هم با عنایت به کل خطبه کاملاً معلوم است که صحبت از امامت عظما و جانشینی حضرت رسول اللهp است، لذا قابل استناد به باب افتا و مرجعیت و اعلمیت در آن نیست.
روایت دوم هم هر چند از نظر حقیر خود عبارت گویای مسأله است، اما اگر کسی منکر شود، خوب است عبارات قبل و بعد آن مرور شود. در این حکمت نهج البلاغة آمده است: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِالْأَنْبِیَاءِ، أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ. ثُمَّ تَلَاj: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا». ثُمَّ قَالَj: «إِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَی اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ». یعنی: شایستهترین مردم به پیامبران، اعلم آنها است به آنچه آوردهاند. سپس (امامj آیه ۶۸ سوره آل عمران را) تلاوت فرمودند که «همانا شایستهترین مردم به ابراهیم آنانی هستند که او را تبعیت کردند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند». سپس (امام)j فرمودند: «دوست محمد کسی است که خدا را اطاعت کند، ولو گوشتش به او دور باشد و همانا دشمن محمد کسی است که نافرمانی خدا را کند هر چند از خویشاوندان نزدیک او باشد.»
بعدت لحمته که ما تحت اللفظی معنی کردیم، در اصل به معنای بعد قرابت و خویشاوندی است.
حال اگر ین عبارات را از جانب امیر مؤمنانj بدانیم، احتمالاً مخاطب خاص و شأن صدور خاص دارد که در باب مخاصمه با ناکثین یا قاسطین یا مارقین و به احتمال زیاد شخص معاویه دارد و مطالب کلی را درباره جایگاه افراد میفرمایند که شایستهترین افراد چه کسانی هستند، که هر چند اینها مورد تأیید عقل و نقل هستند، اما کاملاً واضح است که ربطی به اعلمیت در باب افتا ندارد.
خلاصه اینکه اگر کسی ضعف سند را به هر علتی نپذیرد، باز هم نمیتوان در ما نحن فیه به این روایات و عبارات استناد کرد.
بسیار خب! قرار بود دو حدیث دیگر هم در این دسته روایت کنیم که به پیشنهاد حاج آقای کاظمزاده، هر کدام را در دستهای مستقل بررسی میکنیم که میماند برای جلسات آینده.
و صلی الله علی محمد و آله