$
امروز دومین حدیث را درباره خراسان و خراسانی روایت میکنیم، تا ببینیم معتبر هست یا خیر.
اما روایت این جلسه؛
* ترجمه روایت:
روایت شده است که امام باقر علیهالسلام فرمودند که پرچمهای سیاه که از خراسان آمده در کوفه فرود میآید و هنگامی که مهدی آشکار شود، برای بیعت به سوی او فرستاده میشود.
* منابع:
این روایت را مرحوم شیخ الطائفه طوسی با ذکر سند در کتاب الغیبه (ص ۴۵۲) و قطب راوندی در الخرائج (ج ۳، ص ۱۱۵۸) مرسلا نقل کردهاند. سید بن طاووس نیز در الملاحم و الفتن (ص ۵۵) با سندی نیم بند، مرسلا روایت کرده است. دیگران هم یا تصریح کردهاند که از این سه بزرگوار روایت کردهاند، یا تصریحی ندارند که با این حساب یا باید آنها را از این سه کتاب دانست، یا مرسل.
با ملاحظه این سه منبعی که عرض شد، مطلب قبلی در اینجا هم هست. یعنی جناب قطب راوندی و سید بن طاووس، یا از الغیبة شیخ ااطائفه روایت کردهاند، یا از کتابی نامعلوم. در حالت دوم، حدیث مرسل میشود و در حالت اول، باید سند کتاب الغیبة را بررسی کرد.
خلاصه اینکه منبع اصیل ما، در این حدیث، کتاب الغیبة شیخ الطائفه است.
* بررسی سندی:
این حدیث را مرحوم شیخ الطائفه طوسی از فضل بن شاذان از محمد بن علی بن فضل الکوفی از عثمان بن احمد السماک از ابراهیم بن عبدالله الهاشمی از ابراهیم بن هانی از نعیم بن حماد از سعید از ابیعثمان از جابر از امام باقر علیهالسلام روایت کرده است.
مطلبی که ضمن حدیث قبل، درباره رابطه بین شیخ الطائفه و فضل بن شاذان و کتاب او گفته شد، درباره این حدیث هم هست و اگر بپذیریم که جناب شیخ الطائفه این حدیث را از کتاب فضل بن شاذان روایت کرده باشد، با توجه به اعتبار طرق شیخ به کتاب فضل بن شاذان، نوبت به بررسی افرادی میشود که در سند حدیث ذکر شدهاند. بیشتر افراد موجود در سند این حدیث ثقه درجه یک و درجه دو هستند، اما ابراهیم بن هانی، نعمیم بن حماد و سعید که شناسایی نشد، مجهول هستند، لذا انتساب این حدیث به امام معصوم علیالسلام، معتبر نیست.
* توضیحات:
۱- با فرض اینکه خروج فردی از خراسان که در روایات با عنوان خراسانی معرفی شده است را بپذیریم و حتی قیام او را مورد تأیید ائمه علیهمالسلام هم بدانیم، اما بر اساس این روایت نمیتوان گفت که پرچمها و نشان او سیاه است.
۲- با توجه به آنکه رنگ پرچمهای ابومسلم خراسانی و دیگر حامیان بنیالعباس که آنها هم از خراسان خروج کرده بودند، سیاه بوده و از قضا کوفه یکی از محلهای تمرکز آنها هم بوده است، بعید نیست که این روایت جهت توجیه بنیالعباس و به خصوص المهدی، سومین خلیفه عباسی باشد که ظاهرا در آن زمان بسیار سعی میشده تا او را به جای مهدی منتظر که از فرزندان علی و فاطمه سلاماللهعلیهما میباشد، جا بزنند. مهدی عباسی نامش محمد بود، یعنی هم نامش را موافق نام امام عصر ما گذاشته بودند و هم لقبش مهدی بود. او فرزند منصور دوانیقی و پدر هارون الرشید بود. دوران خلافت مهدی عباسی، از سال ۱۵۸ یا ۱۵۹ تا سال ۱۶۹ هجری قمری بود.
در ادامه مطلبر قبل، شاید جالب باشد بدانید احادیثی هم وجود دارد که میگوید: «المهدی من ولد العباس» که قاعدتا در توجیه همین مطلب مورد بحث ما جعل شده است. مثلا نعیم بن حماد که متوفای سال ۲۸۸ هجری قمری است، در کتاب الفتن (ص ۲۳۰) این مطلب را آورده است. ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق (ج ۵۳، ص ۴۱۴)، احمد بن عبدالله الطبری در کتاب ذخائر العقبی (ص ۲۰۶) و سیوطی در کتاب جامع الصغیر (ج ۲، ح ۹۲۴) و دیگرانی شبیه این مطلب را آوردهاند و بعضا تضعیف هم کردهاند.
و صلی الله علی محمد و آل محمد