$
جلسه گذشته ضمن مرور مقدماتی در تراکم ظنون، دو تقریر را مرور کردیم و مورد نقادی قرار دادیم و دیدیم که هر دو باطل است. اما برویم سراغ تقریر سوم.
۳- بر خلاف دو تقریر قبلی، خصوصا تقریر دوم، تقریر سوم قابل ملاحظه است و کاملاً رنگ و بوی ریاضی دارد و واقعاً برایم جالب توجه بود. این تقریر را با راهنمایی حاج آقای زاهدی در یکی از حواشی حلقه ثالثه مرحوم شهید صدر دیدم. فکر کنم در رابطه با حجیت اجماع بود. آن زمانی که در کفایه به بحث اجماع رسیدیم، این مطلب را سراغ نداشتم که مطرح کنم، اما از دوستان مؤسسه خواستم زحمت بکشند و اگر قرار شد بحث اجماع، چاپ مجددی داشته باشد، این را به عنوان ضمیمه اضافه کنند.
در اجماع و شهرت هم گفته میشود که اگر چند فقیه در فتوایی اتفاق نظر داشتند، نظر هر کدامشان حداقل ظنآور است و از تراکم این ظنون، حالتی ایجاد میشود که اطمینان خاطر حاصل میشود. این مورد، یعنی استدلال به تراکم ظنون در حجیت اجماع را هم إن شاء الله در ضمن بحث، مورد بررسی قرار میدهیم.
در اینجا سعی میکنیم تقریر آقایان را از اصل تراکم ظنون، با مثالی تبیین کنیم، تا به بررسی آن برسیم.
فرض بفرمایید که دو تیرانداز داریم که احتمال برخورد تیر هر کدامشان به هدف، ۹۰% است. اگر هر کدام از اینها تیری رها کنند، احتمال برخورد به هدف چقدر است؟
در اینجا چهار حالت داریم.
۱) هر دو تیر به هدف بخورد که این احتمال برابر است با
۸۱% = ۹۰% * ۹۰%
۲) هیچ کدام از دو تیر به هدف نخورد که این احتمال برابر است با
۱% = ۱۰% * ۱۰%
۳و ۴) تیر اول به هدف بخورد و تیر دوم نخورد و حالت عکس آن که این احتمال برابر است با
۱۸% = (۹۰% * ۱۰%) * ۲
پس احتمال اینکه تیری به هدف بخورد، ۹۹% است. این عدد از کجا آمد؟ از مجموع حالتهای اول و سوم و چهارم یا از تفاصل ۱۰۰% با ۱% حالت دوم، چرا که در حالت اول، هر دو تیر به هدف اصابت کرده است و در حالت سوم و چهارم، حداقل یک تیر به هدف خورده است و تنها در حالت دوم است که هیچ تیری به هدف اصابت نکرده است.
یعنی دو احتمال ۹۰%، موجب احتمال ۹۹% شد. حالا اگر تیر سومی هم باشد، احتمال برخورد تیر به هدف، ۹/۹۹% میشود و اگر چهار تیر شد، ۹۹/۹۹% و اگر تیرها اضافه شود، میبینیم که این عدد، به صورت تصاعدی به ۱ یا همان ۱۰۰% نزدیک میشود. بعد نتیجه میگیرند که در فقه هم شبیه همین اتفاق میکند، یعنی ارزش احتمال اصابت هر کدام ادله ظنآور، ۱۰۰% یا بسیار نزدیک به آن نیست، اما وقتی تعداد آنها زیاد شد، به ۱۰۰% بسیار نزدیک میشود، یعنی قطع حاصل میشود. در اجماع و شهرت هم همین را میگویند، یعنی نظر هر فقیه ۱۰۰% درست نیست، اما از تراکم اینها حالتی بسیار نزدیک ۱۰۰% ایجاد میشود که قطعآور است.
بر این استدلال هم چند نکته و اشکال وارد است که مرور میکنیم.
۱) کسانی که این مطلب را میپذیرند، باید توجه داشته باشد که این قاعده، حتی در احتمالات پایین هم هست. مطلب را با چند مثال بررسی میکنیم.
– مثال اول: ۲۰ تیرانداز داریم که احتمال اصابت تیر هرکدامشان، فقط ۵۰% است. یعنی شک به معنای واقعی کلمه. حالا اگر هر کدامشان فقط یک تیر رها کنند، احتمال اینکه تیری به هدف بخورد، چقدر است؟ جواب ۹۹۹۹/۹۹% است. حال هر چه عدد تیراندازها بیشتر شود، نتیجه باز هم به ۱ یا همان ۱۰۰% نزدیکتر میشود. یعنی با این حساب این آقایان باید تراکم شکوک را هم بپذیرند و لطف کنند و تا اینجا نام این اصل را از تراکم ظنون به تراکم شکوک تغییر دهند.
– مثال دوم: همان ۲۰ تیرانداز را داریم، اما این بار احتمال اصابت تیرشان به هدف، تنها ۴۰% است. یعنی تیراندازان ما نه تنها حداقلهای لازم را ندارند، بلکه کاملاً ناشی هستند. حالا اگر هر کدامشان فقط یک تیر رها کنند، احتمال اینکه تیری به هدف بخورد، چقدر است؟ جواب ۹۹۶/۹۹% است. یعنی با فرض ناشی بودن این افراد، باز هم عددی بسیار نزدیک به ۱۰۰%. یعنی این آقایان باید حالت نازلتر از تراکم شکوک را هم بپذیرند.
– مثال سوم: همان ۲۰ تیرانداز را داریم، اما این بار خیلی ناشی هستند و فقط ۳۰% احتمال دارد که به هدف بزنند. اینجا نتیجه ۹۲/۹۹% است که باز هم به ۱۰۰% بسیار نزدیک است.
حالا این تعداد هر چه بالاتر برود، عدد حاصله به ۱۰۰% نزدیکتر میشود.
این مثالها را عرض کردم که مطلب کاملاً قابل درک شود. اگر کسی بخواهد این مطالب را بپذیرد، لازم نیست پای تراکم ظنون را وسط بکشد، بلکه اگر تعداد بالا باشد، تراکم شکوک و حتی احتمالات بسیار اندک و اوهام هم میتواند حجت شود.
حالا بیایید یک مثال خاص را در نظر بگیریم. شایعهای بین مردم یک شهر دویستهزار نفری رایج شده است که ما نمیدانیم درست است یا خیر، اما حداقل ۱/۰% یا عبارتی یک دههزارم احتمال میدهیم درست باشد . طبق این قاعده آقایان احتمال درست بودن این شایعه بیش از ۹۹۹۹۹۹/۹۹% است که در حد اعلای قطع است و باید به افراد حق بدهیم که این شایعه را باور کنند. حالا اگر این تعداد دویست هزار نفر شد، پانصدهزار نفر، یک میلیون یا دو میلیون نفر و قس علی هذا، عملاً احتمال خطا در حدی میشود که ماشینحسابهای مهندسی و حرفهای هم آن را نادیده میگیرند و ۱۰۰% را نشان میدهند، چه به رسد به ذهن مردم. بله، اگر کسی یقین به معنای واقعی کلمه، یعنی ۱۰۰% بدون هیچ کم و کسری داشت، تکلیفش روشن است و چنین چیزی را نمیتواند و نباید پذیرد، اما اگر یک اپسیلون شک داشت، باید به او حق بدهند که چنین چیزی را بپذیرد.
مثال دیگر اینکه قبیلهای بر ضد فردی شهادت میدهند، اما قاضی میگوید که این افراد، هر چند کثیر هستند، اما برای من ناشناس هستند و عدالتشان ثابت نیست، یا حتی کثیری از اینها اهل فسق هستند. حالا کسی بیاید و بگوید، جناب قاضی اینها حداقل ۱/۰% که ممکن است، درست بگویند، بیا و از تراکم ظنون استفاده کن، آن وقت قطع پیدا میکنی که شهادت اینها درست است. قاضی چه باید بگوید؟ باید بگویم، خیر، شارع مقدس شهادت دو عادل را بینه دانسته است، نه هزاران فاسق را.
۲) نکته دوم، جایی است که ما دلایل مخالفان یک مطلب را هم داشته باشیم. آن وقت دلایل مخالفان هم مانند تیرهایی هستند که با احتمالاتی به هدف میخورد، اما اینجا هدف، عدم آن چیست. مثلاً در همین بحث اعلمیت، هدف برای گروه اول، لزوم تقلید از اعلم است و هدف برای گروه دوم، تخییر در تقلید از اعلم است. در نتیجه در این تقریر، هم باید تعداد دلایل ارائه شده هر دو طرف را مد نظر داشت و هم ارزش احتمالی هر کدام از دلایل را تا بتوان به نتیجه علمی رسید. در اجماع و شهرت هم همین است، یعنی اگر اجماع، اجماع مطلق نبود که شاید واقعاً نتوان به راحتی مصداقی برای آن پیدا کرد و مخالفینی وجود داشتند، هم باید تعداد دو طرف را در نظر گرفت و هم میزان ارزش اعتبار نظر فقهایی را که موافق و مخالف نظر دادهاند. در ما نحن فیه، یعنی شهرت هم همین است، یعنی باید هم تعداد و هم وزن علمی موافق و مخالف را حساب کرد و بعد به جمعبندی رسید.
۳) اما نکته سوم اینکه استفاده از این قاعده احتمالات، در اینگونه مباحث فقهی و اصولی اشکال ریشهای دارد و علت اشکالات قبل هم از همین اشکال ریشهای ناشی شده است. این مطلب کمی غامض است و نیاز به تأمل و تمرکز دارد، لذا سر فرصت روی آن تمرکز کنید و بعد در خدمتتان هستم. اگر کمی دقت کنید، متوجه خواهید که در اینجا، چه تیراندازها را چند نفر بدانیم و چه یک تیرانداز تیرهای مختلفی بیاندازد، هر چند به ظاهر هدف یکی است، اما در اصل اهداف متفاوت و مستقل از هم هستند و به همین جهت هم حالتهای مستقلی داریم. مثلا در مورد دو تیرانداز، چهار حالت وجود دارد که پیش از این عرض کردم. حالا اگر این تیراندازها ۳ تا بشوند یا سه تیر رها شود، ۸ حالت مستقل وجود دارد و اگر بشود ۱۱ تا، ۲۰۴۸ حالت مستقل قابل فرض است، در حالی که گفتیم در مباحثی مانند بحث ما، فقط دو حالت مستقل وجود دارد، چرا که هدف در واقع یکی بیشتر نیست و در نتیجه تابع اصل شمارش نیست که هر چه تیرها بیشتر شود، حالتهای بیشتری داشته باشیم. مطلب را با همین دو تیرانداز توضیح میدهم که راحتتر است و کوتاهتر. در مورد دو تیرانداز، چهار حالت داشتیم که در ابتدای بحث عرض شد. حالت اول و دوم اینکه هر دو تیر به هدف بخورد یا نخورد و حالت سوم و چهارم اینکه یکی بخورد و دیگری نخورد. این در حالی است که در مباحث ما، مجموعه و خوردن و نخوردن کلی مهم است. یعنی دو حالت میانی که یکی میخورد و دیگری نمیخورد، از ریشه بیمعنی است و فقط دو حالت اول و سوم وجود خارجی دارد. فتأمل جداً.
۴) نکته مهم آخر اینکه در حجیت، به واقع دو حالت بیشتر نداریم. هر دلیل ارائه شده، یا حجت است، یا لاحجت است، دیگر نیمهحجت یا حجت نیمبند که نداریم. یعنی عملاً ارزش صفر و یکی دارند. مثلاً در همین بحث شهرت خودمان، بالأخره نظر اجتهادی تک تک فقها، برای سایر فقها، یا حجت هست یا نیست. حالا وقتی آقایان میگویند نظر اجتهادی برای مجتهد دیگر حجت نیست، پس خودبهخود لاحجت میشود. حالا از تراکم این لاحجتها قرار است چه حاصل شود؟!
۵) مطلب پنجم خاص اجماع و شهرت است و آن اینکه نمیتوان انکار کرد که نظر تعداد قابل ملاحظهای از فقها، نظرشان متأثر از نظرات فقهای پیش از خود است، خصوصاً اینکه چون اجماع یا شهرت چیزی میبینند، به آن فتوا میدهند و این گرفتار دور بیّن است. علاوه بر این اشکال سومی که در تقریر اول بیان کردیم، اینجا هم خودنمایی میکند. یعنی فتوای جمعی ا فقهاف متأثر از شهرت ضعیفتر قبل از خود و موجب تقویت شهرت پس از خود است، یعنی آن حالت استقلالی که در راویان خبر متواتر بود، اینجا نیست.
* جمعبندی این بخش:
خلاصه اینکه از تراکم ظنون، اعتباری حاصل نمیشود، یعنی اگر تک تک موارد حجیت لازم را نداشت، لا حجت هستند و در نتیجه نمیتوان برای مجموع آن من حیث المجموع حجیتی قائل شد. تراکم ظنون چیزی شبیه حباب است. یعنی فقط بیننده تصور میکند که انبوهی از آب است، در حالی در واقع چیز خاصی نیست که بتوان از آن استفاده کرد و خود یا دیگران را سیراب کرد یا استفاده به درد بخوری از آن نمود. یکی از اساتید ریاضی که با او مشورت میکردم، وقتی این مثال را عرض کردم، گفت به نظر من حباب در خواب است که انصافا بیربط هم نیست و با مثالی که درباره شایعت بررسی کردیم، قابل درکتر است، اما بنده کمی با احتیاطتر عرض میکنم.
إن شاء الله بعد از بررسی دلایل موافقان تخییر در اعلمیت، یعنی در جمعبندی نهایی بحث اعلمیت، بازگشتی به این بحث تراکم ظنون خواهیم داشت و نکاتی را هم آنجا عرض خواهم کرد.