$


الإجتهاد و التقلید - جلسه ۹۱

$

** دلایل موافقان تخییر در تقلید

پیش از این، ضمن مرور فرمایشان مرحوم آخوند در کفایه، دلایل موافقان لزوم تقلید از اعلم را هم بررسی کردیم و دیدیم که هیچ کدامشان تام و تمام نبود، لذا تکلیف ما تا این‌جا روشن است و مجاز نیستیم تقلید از اعلم را لازم بدانیم، اما مناسب است که ببینیم دلایل موافقان تخییر چیست. اگر دلایل آن‌ها هم تام و تمام نبود که هیچ، تکلیف ما از قبل روشن شده است، اما اگر یکی یا چندتایش قابل قبول بود، نتیجه‌گیری که تا این‌جا داشتیم محکم‌تر می‌شود.

در مخالفت با لزوم تقلید از اعلم دلایل مختلفی مطرح شد است که مرحوم آخوند پیش از این به بعضی از آن‌ها اشاره فرمودند و ما هم پیرامون آن‌ها صحبت کردیم و در این‌جا فقط چهار مورد را که به نظرم کفایت می‌کند و بعضاً تکرار مطالب قبل هم هست، بررسی خواهیم کرد.

۱- اطلاقات

۲و۳- سیره اصحاب و امضای ائمهb (روایات)

۴- سیره عقلا

روال معمول ما این بود که سیره عقلا را در اوایا بحث بررسی می‌کردیم، اما این بار منطق بحث لازم کرد که آن را به آخر موکول کنیم که علتش را همان‌جا خواهید فهمید.

* اطلاقات:

استناد به اطلاقات در این‌جا به این معنا است که دیدیم دلایل تقلید و از جمله آیات و روایات، رجوع غیر متخصص به متخصص را به طور مطلق بیان کرد، حالا اگر می‌خواهیم این متخصص را مقید به قیود و ویژگی‌هایی بکنیم، دلیل محکمی نیاز داریم و همین‌که چنین دلیلی پیدا نشود، مجاز نیستیم قیدی را لازم بدانیم. اعلمیت هم یکی از این قیود است که دیدیدم ادله قائلین به اعلمیت، نَه یک به یکش تمام بود و نَه مجموعه‌اش که در تراکم ظنون مطرح شد، لذا نمی‌توان چنین شرطی را لازم شرعی دانست.

اگر دقت بفرمایید، این مورد به نوعی تقریر دیگری از آن چیزی است که در مقدمه همین بحص عرض کردم و به واقع مطلب جدیدتری ندارد و می‌دانیم که این قاعده بلاخلاف مورد قبول بزرگان ما است.

اگر به خاطر داشته باشید، زمانی که دلایل موالفان لزوم تقلید از اعلم را بررسی می‌کردیم، به سیره عقلا هم پرداختیم و نکاتی را عرض کردم. اگر درست یادداشت کرده باشد، در بند هشتم اشاره‌ای به اطلاقات شد و نکاتی را عرض کردم که خوب است مجددا آن‌ها را ملاحظه بفرمایید.

در این‌جا از باب یادآوری و تبرک به آیه‌ای از قرآن مختصری به مطالب آیه نفر اشاره کرده و به استناد به آن مطالبی عرض می‌کنم.

الله تعالی در آیه ۱۲۲ سوره توبه می‌فرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنونَ لِیَنْفِروا کافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فی الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعوا إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرونَ» یعنی: «و شایسته نیست مؤمنان را که همگی کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه‌ای از آنان، دسته‌ای کوچ نمی‌کنند تا در دین تفقه کنند و قوم خود را هنگامی که به سوی آنان بازگشتند، انذار کنند، باشد که آنان بر حذر باشند.».

این آیه به آیه نفر معروف شده است. اگر به خاطرتان باشد، ضمن بررسی این ایه شریفه و روایات تفسیری ذیل آن معلوم شد که اولاً انذار دیگران، واجب کفایی است. ثانیاً، برای این انذار، باید فقیه در دین شد. ثالثاً، برای تفقه در دین، در صورت لزوم باید سفر هم کرد. رابعاً، پس از سفر کردن و فقیه شدن، باز در حد واجب کفایی، عده‌ای باید باز گردند و قوم خود را انذار کنند. خامساً، این تفقه و انذار، هم مربوط به اصول عقائد است و هم مربوط به فروع فقهی. سادساً، این تفقه در اصول و فروع باید بر اساس منابع اصلی و با مراجعه به کتاب و سنت و عقل باشد. سابعاً، این وجوب‌های کفایی فقط در اجتهاد در احکام عملیه نیست، بلکه نه تنها اصول عقائد را هم شامل می‌شود، بلکه این اجتهاد در اصول عقائد، مهم‌تر هم هست. ثامناً، وقتی انذار به عنوان مقدمه واجب شد، ذی‌المقدمه که انذارپذیری است، نه تنها مجاز، بلکه واجب می‌شود، لذا بر افرادی که نسبت به انذار آگاهی ندارند، واجب است که در صورت قبول داشتن منذِر، انذار را پذیرفته و به آن عمل کنند. تاسعاً یکی موارد انذار، انذار در فروع فقهی است. یعنی علم به واجبات و محرمات و عمل به آن که در قالب رجوع غیر متخصص به متخصص نمود می‌شود و به آن تقلید می‌گوییم و نهایتاً این‌که این تفقه مراتبی دارد که بالاترین درجات آن برای غیر معصوم، اجتهاد به معنای متعارف آن است که این اجتهاد هم مراتبی دارد که در بین ما به فاضل و مغفضول یا عالم و اعلم معروف شده است.

خلاصه این‌که آیه نفر و روایات ذیل آن و نیز سایر روایات جواز تقلید از فقیه، وظیفه فقها و مراجعین ایشان را به طور مطلق مشخص می‌کند که این فقیه ممکن است، عالم باشد یا اعلم، اما فقیه باید باشد. باز تکرار می‌کنم که حالا اگر کسی بخواهد قیدی ، مثلاً قید اعلمیت بر این دستور بگذارد، باید دلیل بیارود که دیدیم چنین دلیلی برای ما نیست و خواهیم دید که اتفاقاً دلایلی در مقابل وجود دارد که چنین قیدی را لازم نمی‌داند.

نمونه‌ای هم از روایت عرض کنم. پیش از این روایتی از الکافی (ح ۱۰۱ و ۱۴۶۵۰) نقل کردم که سندش هم بلاخلاف معتبر درجه یک بود و امام باقرj فرموده بودند: «مَنْ أفْتَی النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًی مِنَ اللهِ، لَعَنَتْهُ مَلائِکَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِکَةُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ». یعنی: «هرکس فتوا دهد مردم را به غیر علم و نه هدایتی از (جانب) الله، لعنت کنند او را ملائکه رحمت و ملائکه عذاب و ملحق شود به او سنگینی ازعمل به فتوای او.»

در این‌جا امامj مطلب را به طور مطلق می‌فرمایند افتا به غیر علم و غیر هدی من الله ممنوع است قید غیر اعلم را نمی‌فرمایند. یادمان باشد افتا با اجتهاد فرق دارد. اجتهاد فقط استنباط است و افتا ابراز آن به دیگران برای تقلید و تبعیت. این‌جا هم امامj صحبت از افتا دارند، یعنی اعلام اساتنباط فقهی برای تقلید و تبعیت.

در ضمن مطلب بعدی به نوعی در ادامه همین مطلب اطلاقات هم هست.

* سیره اصحاب و امضای ائمهb (روایات)

از شواهد و قرائن روایی و تاریخی متعددی چنین معلوم می‌شود شیعیان زمان ائمه برای پرسش فقهی خود به هر کدام از اصحاب ایشان که مورد اعتمادشان بوده و به آن دست‌رسی داشته‌اند، مراجعه می‌کردند و چنین نبوده است که به دنبال اعلم آن‌ها باشند. البته شاید گفته شود که در بسیاری از بلاد فقط یک صحابه سرشناس بوده و با توجه به محدودیت‌های آن زمان که دست‌رسی به افراد سایر بلاد سخت بوده است، همان اصلاَ نوبت به فاضل و مفضول یا همان عالم و اعلم نمی‌رسیده است.

حال با فرض این‌که بپذیریم در اکثر بلاد چنین بوده است، اما شهرهای بسیاری را داشته‌ایم که نَه تنها تعداد اصحاب زیاد بوده، بلکه تجمع اصحاب ائمهb را داریم و در این شهرها هم قاعده شیعیام مراجعه به اعلم نبوده است.

حالا ممکن است کسی بگوید که شما که سیره اصحاب را حجت نمی دانستید، چه شده که یک‌باره این‌جا حجت شد؟! در پاسخ عرض می‌کنیم که هنوز هم بر سر همان حرف هستیم و سیره اصحاب را فی‌نفسه حجت نمی‌دانیم، اما اگر قرائنی وجود داشت که این سیره کاشف از رأی و موافقت معصومینb داشت، آن وقت چه؟! سخن در این‌جا است که این سیره اگر مخالف نظر معصوم بود، قاعدتاً باید فرمایشی می‌کردند و شیعیان خود را از آن منع می‌فرمودند.

اگر کسی پای روایات پیش از این را که که در لزوم تقلید از اعلم بررسی کردیم، پیش بکشد که جوابش همان است که آن‌جا عرض کردیم و اگر کسی بگوید شاید خبری بوده و به دست ما نرسیده است، می‌گوییم، ما موظف به استنباط بر اساس آن چیزهایی هستیم که به دست ما رسید است، نَه آن‌چه ممکن نرسیده باشد، کما این‌که می‌توان گفت شاید خبری صری در موافقیت ایشان در عدم لزوم تقلید از اعلم بوده است و به دست ما نرسیده است که البته این حرف هم بی‌جا است. علاوه بر این‌ها ما روایات معتبری داریم که با وجود اعلم، ایشان مراجعه به عالم را مجاز دانسته‌اند که این خبر خاص را در پایان همین بحث روایت کرده و بررسی می‌کنیم.

پس ما در این‌جا دو چیز داریم. اول سیره اصحاب که ظاهرا کاشف از نظر معصومj است و دوم این‌که ما امضای معصوم بر این موضوع را داریم.

در این‌جا و قبل از این‌که چند روایت را بررسی کنیم، لازم نکته‌ای را عرض کنم و آن این که ممکن است که اشکال شود که مراجعه به اصحاب از باب استماع حدیث بوده است، اما می‌دانیم که مراجعه به اصحاب ائمه سلام‌الله‌علیهم، تنها از این باب نبوده و به جهت فتوا نیز بوده است. این مطلب را بزرگان ما، آن هنگام که در جواز تقلید از اعلم، پای روایات را وسط کشیده‌اند، مکرراً مطرح کرده‌اند و ما هم ضمن دلایل جواز و لزوم تقلید غیر متخصص از متخصص، به آن پرداختیم. از جمله این که اشاره کردیم امکان نداشته که اصحاب ائمه، همه خواص ایشان، همه مسائل مردم را از معصومj استماع کند و بعد به مردم منتقل نماید. طبیعی است که با سؤالاتی مواجه می‌شوند که عین آن را در حدیثی نشنیده‌اند و ناچار هستند، بر اساس مبانی مورد قبوا ائمهb استنباط کنند. علاوه بر این در روایات متعددی دیدیم که صرفاً بحث استماع حدیث و انتقال آن به مخاطب نیست، بلکه بحث استنباط مطرح است.

حالا باید برویم سراغ اخبار و بررسی چند روایت که بماند برای جلسه آینده. إن شاء الله.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه