$
جلسه قبل مقدمهای را درباره سیره اصحاب ائمه و خود ایشان عرض کردم و قرار شد که این جلسه، چند روایت را بررسی کنیم.
خب! برویم سراغ بررسی چند روایت. البته روایات متعددی را میتوان به عنوان مؤید این نظر مطرح کرد، اما ما فقط به سه مورد اکتفا میکنیم.
* روایت منع فتوا به غیر علم:
این حدیث را پیش از این در شماره ۵۷/۷ روایت کرده و بررسی نموده بودیم، اما به ضرورت بحث، ناچاریم مجدداَ روایت میکنم.
۷۶/۱- الکافی (ح ۹۹): مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ وَ عَبْدِاللهِ ابْنَیْ مَحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمیرَةٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ یَزیدٍ قالَ: «قالَ لی أبوعَبْدِاللهِj: «أنْهاکَ عَنْ خَصْلَتَیْنِ فیهِما هُلْکُ الرِّجالِ، أنْ تَدینَ اللهَ بِالْباطِلِ وَ تُفْتیَ النّاسَ بِما لا تَعْلَمُ.»»
* ترجمه: مفضل بن عمر روایت کرد: «ابوعبدالله (امام صادق)j به من فرمودند: «نهی میکنم شما را از دو خصلتی که در آن هلاک شدن افراد است. اینکه به دینداری کنید الله را به باطل و فتوا دهید به غیر علم.»»
* بررسی سند: در بعضی از نسخ به جای مفضل بن یزید، مفضل بن مزید نوشته شده است که علی ای حال مجهول است، اما به واسطه توثیق میشود.
سایرین هم که همه ازثقات ما هستند و در نتیجه انتساب این فرمایشات به امامj معتبر است.
این حدیث با همین سند در المحاسن (ج ۱، ص ۲۰۴) و الخصال (ج ۱، ص ۵۲) نیز روایت شده است.
* بررسی متن: چند نکتهای هم درباره این حدیث در ما نحن فیه عرض کنم:
۱- با این که این نکته ربطی به بحث ما ندارد، اما به جهت حساسیتی که روی آن دارم، چند باره تکرار میکنم. تدین الله بالباطل، یعنی به روش باطل و نادرست، دینداری کنی. خوب عنایت بفرمایید، ممکن است دین درست باشد، اما روش دینداری درست نباشد که باز هم موجب هلاکت میشود.
۲- نکته دیگر درباره علم است که باز هم فقط در حد اشاره و یادآوری عرض کنم که اگر تقسیم بندی چهارگانه حقیر را در مورد آگاهی از مطالب مختلف بپذیریم، علم در لسان آیات و روایات، شامل یقین و قطع است و ظن و شک را شامل نمیشود که به گمان حقیر معنای علم در بین عقلای اهل علم، در گذشته و حال هم همین بوده است.
۳-در بررسی سند روایت اول عرض شد که مفضل بن یزید یا مفضل بن مزید که در حدیث اول که امامj خطاب به او میفرمایند که مبادا بما لاتعلم فتوا بدهی، هر کس که باشد، ظاهراً از اجلای فقهای امامیه هم نیست، چه برسد به اینکه اعلم آنها باشد و این در حالی است که امامj به او نفرمودند که برو سر جایت بنشین که در کوفه اعلم از تو هست و حق نداری که فتوا بدهی، بلکه فرمودهاند مراقب باش به غیر علم فتوا ندهی که در این صورت به هلاکت میافتی. البته اینجا دو اشکال میتوان مطرح کرد. اول اینکه کسی بگوید او مجهول است و این حدیث اصلاً معتبر نیست که بیربط هم نگفته است، چرا که ما هم معترف هستیم که این آقا ابتداء مجهول بوده و به واسطه سیف بن عمیره توثیق درجه دو شده است، لذا میتوانیم به این حدیث استناد کنیم، اما دیگرانی که این توثیق عام را قبول ندارند، نمیتوانند به آن استناد کنند. البته این را متذکر شوم که اگر کسی در اینجا منکر اعتبار سندی و انتساب این حدیث به معصومj شد، دیگر رنمیتواند جای دیگری به آن استناد کند. دوم اینکه ممکن است کسی بگوید که این آقای مفضل بن یزید، اضلاً شأنیت افتا نداشته و امام به کل قصد او را داشتهاند و اصلاً ناظر به اعلم و غیر اعلم نیست که این اشکال خالی از وجه نیست.
* روایت معاذ بن مسلم:
این حدیث را هم پیش از این در شماره ۵۶/۶ روایت کرده بودم و مورد بررسی قرار داده بودیم، اما باز چارهای نداریم که یکبار دیگر مرور و بررسی کنیم.
البته تا آنجا که به خاطر دارم، این حدیث را کسی به عنوان دلیل جواز تخییر در تقلید از اعلم بیان نکرده است، لذا خوب در آن دقت بفرمایید.
۷۷/۲- الرجال للکشی (ش ۴۷۰): حَدَّثَنی حِمْدَوَیْهِ وَ إبْراهیمُ ابْنا نُصَیْرٍ قالا حَدَّثَنا یَعْقوبُ بْنُ یَزیدَ عَنْ ابْنِ أبیعُمَیْرٍ عَنْ حَسَیْنِ بْنِ مُعاذٍ عَنْ أبیهِ، مَعاذِ بْنِ مَسْلِمٍ النَّحْویِّ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ(j) قالَ لی: «بَلَغَنی أنَّکَ تَقْعُدُ فی الْجامِعِ، فَتُفْتی النّاسَ!» قالَ: «قُلْتُ: «نَعَمْ! وَ قَدْ أرَدْتُ أنْ أسْألَکَ عَنْ ذَلِکَ قَبْلَ أنْ أخْرُجَ. إنّی أقْعُدُ فی الْمَسْجِدِ، فَیَجیءُ الرَّجُلُ یَسْألُنی عَنِ الشَّیْءِ. فَإذا عَرَفْتُهُ بِالْخِلافِ لَکُمْ، أخْبَرْتُهُ بِما یَفْعَلونَ وَ یَجیءُ الرَّجُلُ أعْرِفُهُ بِحُبِّکُمْ أوْ مَوَدَّتِکُمْ، فَاُخْبِرُهُ بِما جاءَ عَنْکُمْ وَ یَجیءُ الرَّجُلُ لا أعْرِفُهُ وَ لا أدْری مَنْ هُوَ، فَأقولُ جاءَ عَنْ فُلانٍ کَذا وَ جاءَ عَنْ فُلانٍ کَذا، فَاُدْخِلُ قَوْلَکُمْ فیما بَیْنَ ذَلِکَ.»» قالَ: «فَقالَ لی: «اصْنَعْ کَذا، فَإنّی کَذا أصْنَعُ.»»
* ترجمه: معاذ بن مسلم النحوی از ابوعبدالله (امام صادق)j روایت کرد که به من فرمودند: «به من رسیده است که تو در مسجد مینشینی، پس مردم را فتوا میدهی.» (راوی) گفت: «عرض کردم: «آری! و قصد داشتم قبل از آنکه خارج شوم شما را از آن سؤال کنم. همانا من در مسجد مینشینم، پس فردی میآید که از من درباره چیزی سؤال میکند. پس اگر بشناسم او را به مخالفت با شما، خبر میدهم او را به آنچه انجام میدهند و میآید فردی که میشناسم او را به محبت شما یا مودت شما، پس خبر میکنم او را به آنچه از شما آمده است و فردی میآید که او را نمیشناسم و نمیدانم که او کیست، پس میگویم که از فلانی چنین آمده است و از فلانی چنان. پس اخل میکنم سخن شما را در آنچه بین آن است.»» (راوی) گفت: «پس به من فرمودند: «چنین کن، چرا که همانا من هم چنین میکنم.»»
* بررسی سند: رجال سند این روایت همه از اجلای شیعه هستند، مگر حسین بن معاذ که در کتب رجالی مهمل است، اما به واسطه ابن ابیعمیر، توثیق میشود. در نتیجه سند این حدیث بر مبنای حقیر معتبر است. البته با توجه به اینکه ابن ابیعمیر هم از مشایخ ثقات است و هم از اصحاب اجماع، مشهور هم مشایخ او را توثیق میکنند، لذا بر مبنای مشهور هم، این آقا توثیق و حدیث معتبر میشود.
البته مرحوم شیخالطائفه، شبیه این حدیث را با تفاوتی در متن در التهذیب (ج ۶، ح ۵۳۹) به طریق خود از محمد بن علی بن محبوب از عباس بن معروف از عبدالله بن مغیره از معاذ بن مسلم روایت کرده است که هم طریق شیخ به محمد بن علی و هم رجال مذکور در سند از ثقات هستند.
* بررسی متن: مطالب متعددی در این حدیث هست که بعضی را پیش از این عرض کردم و بعضی را هم به بحث الآن ما مربوط میشود، الآن تقدیم میکنم.
۱- پیش از این هم عرض کردم که در بعضی از نسخ رجال کشی، به جای «اخبرته بما یفعلون»، عبارت «اخبرته بما یقولون» آمده است که تفاوت در مفهوم حدیث ایجاد نمیکند.
۲- و باز پیش از این عرض کردم از این روایت معلوم میشود که معاذ بن مسلم بدون اجازه رسمی از امامj و صرف اجتهاد خود، بر مسند فتوا نشسته و آن هم فتوا برای شیعه و سنی، حتی به روش خاصی هم پاسخ میداده که نه تنها مورد تأیید امامj قرار گرفته، که به تصریح خود ایشان، امامj هم همینکار را میکردند و ما هم اگر در معرض آن قرار گرفتیم، لازم است همین کار را انجام دهیم و کاسه داغتر از آش نشویم که باید مخالفین را بر مبنای خودمان که میدانیم درست است، پاسخ بدهیم.
۳- با توجه به روایات و شواهد تاریخی معتبر، معاذ بن مسلم از ثقات و علمای عصر خود بوده است که به استناد این روایت نَه تنها اهل افتا بوده، بلکه اجتهادش را امام صادقj نیز مجاز دانستهاند. اما آنچه مسلم است اینکه او نَه اعلم فقهای عصر خود بوده است و نَه حتی اعلم فقهای کوفه در زمان خودش.
۴- حال با توجه به اینکه معاذ بن مسلم پیش از اذن امامj بر مسند افتا نشسته، شاید بتوان نمونهای از سیره اصحاب در عصر معصوم دانست. البته آنچه مبین سیره است، مراجعه شیعیان به او و گرفتن فتوا است. اما آنچه مهمتر است آنکه این کار چه سیره اصحاب باشد و چه نباشد، امضای صریح معصومj را دارد، لذا معلوم میشود که از نظر امامj، مراجعه به عالم، با وجود اعلم منعی ندارد.
و صلی الله علی محمد و آله