$
* دلیل نهم: منافات با عفت و لزوم صحبت با اجانب
ظاهراً برخی بر این عقیده هستند که اگر بانوان وارد حیطه مرجعیت بشوند، به جهت لزوم صحبت با اجانب و مراوده با ایشان، با عفت منافات داشته و لذا جایز نیست.
این هم از آن دلایل عجیب و غریب است.
این دلیل از جهاتی شبیه بعضی از روایاتی است که در گذشته بیان شد.
در بررسی این دلیل، اگر به پرسشهایی مانند پرسشهای زیر، از روی انصاف پاسخ داده شود، موضوع کاملاً روشن میشود.
۱- چه دلیلی وجود دارد که صحبت و مرواده مرد و زن نامحرم به طور مطلق، با یکدیگر حرام است؟
۲- آیا هر ارتباط کلامی یا مراوهای بین زن و مرد نامحرم، موجب فساد بوده یا منافی با عفت است؟ و آیا امکان مکالمه و مراوده شرعی بین زن و مرد نیست؟
۳- مگر قرار است مرجع تقلید در پاسخ به سؤالات شرعی و مراوده با مراجعان خود چه کند که این نگرانی وجود دارد؟
و از این دست سؤالها.
آری! شکی در این نیست که روابط بین مردان و زنان، از هر دو طرف و نَه از جانب یک طرف، باید کنترل شده و مطابق با موازین شرعی باشد، اما همه فقها به دلیل قطعی، اتفاق نظر دارند که ارتباط بین افراد نامحرم به طور مطلق حرام نیست و همه نیز میدانند که هر ارتباطی بین زن و مرد منافی عفت یا خلاف شؤون اسلامی نیست.
در ضمن اگر کسی مدعی این مطلب شود و بخواهد همچنان بر این موضوع پافشاری کند، باید خیلی از مسائل مانند تحصیل، کار و حتی مهمانیهای خانوادگی و … را حرام بداند چرا که این امور چه در گذشته و چه در دوره و زمانه ما، مستلزم ارتباط بین مردان و زنان نامحرم و مکالمه و مراوده بین آنها میباشد و این چیزی است که نه تنها دلیلی بر آن نداریم، بلکه بطلان آن واضح است.
حال بماند که اگر کسی بخواهد همچنان بر این دلیل اصرار کند، حتی باید اجتهاد زنان را که منوط به تحصیل علم است، ممنوع و حرام بداند، مگر این تحصیل به واسطه محارم یا دیگر بانوان باشد.
در ضمن وجود امکانات مدرن امروزی که به مدد تکنولوژیهای جدید حاصل شده، امکان ارتباط ومراوده را چنان فراهم کرده است که میتواند نگرانی این آقایان متعصب را مرتفع کند.
* جمعبند این بخش:
بطلان این دلیل چنان واضح است و اینکه کسی از اهل علم آن را مطرح کند، از عجایب است.
* دلیل دهم: منافات با وظایف اصلی بانوان
بعضیها هم فرمودهاند که از مذاق شارع برداشت میشود که وظیفه اصلی زنان تحجب، استتار و رسیدگی به امور منزل و پرهیز از هر آنچه است که با این امور منافات دارد. سپس با استناد به این مطلب میگویند تصدی مقام مرجعیت معمولاً قرار گرفتن در معرض مراجعه و سؤال است و خلاصه گرفتاریهای خاص خود را دارد و این مسأله با وظایفی که گفته شد، جمع نمیشود و شارع از اینکه بانوان خودشان را در معرض چنین مسائلی قرار دهند، رضایت ندارد.
ما در اینباره، ذیل آیه ۲۲۳ سوره بقره صحبت کردیم و نکاتی را متذکر شدیم. لذا در اینجا فقط چند کلامی را به اختصار مرور میکنیم. هر چند تحجب و استتار و بعضی کارهای منزل، مانند تربیت فرزند، از وظایف مهم بانوان است، ولی واضح است که چه در گذشته و چه در حال، تزاحم کلی بین این وظایف و مورد سؤال قرار گرفتن افراد وجود نداشته و ندارد. همانگونه که افرادی مانند حضرت صدیقه طاهرهh از معصومین و حضرات زینب کبری، فاطمه بنت حسن المجتبی، حمیده مصفاه و فاطمه معصومه از غیر معصومین و جمعی از بانوان مجتهده، علاوه بر حفظ وظایفی مانند آنچه بیان شد، نقشی فعال در امور اجتماعی خود داشته و حتی مورد رجوع نیز بودهاند.
در ضمن فراموش نکنیم که اولاً اموری مانند تربیت فرزند، از وظایف مهم پدران هم هست و همانطور که اگر مردی تلاش کند، میتواند در کنار تربیت فرزند، به بسیار از امور دیگر هم بپردازد، مادر هم میتواند چنین کند. ثانیاً بسیاری از کارهایی که بانوان ما زحمت آن را در خانه تقبل کردهاند، شرعاً جزء وظایف آنها نیست که بخواهد کاری در تقابل با آن قرار گیرد. انجام بعضی از این کارها با اجیر کردن افرادی برای انجام آن، امکانپذیر است و تأمین هزینه آن هم بر عهده آقایان است، مگر آنکه در مورد بخصوصی نشود چنین کرد.
خوب است که نکتهای را هم در اینجا عرض کنم که هر کس وظایف متنوعی دارد که بسته به شرایط، بعضی از آنها مهمتر از بعضی دیگر است و اگر تنافی بین آنها پیش آید، معقول آن است که وظیفه کمتر مهم، فدای وظیفه مهمتر شده و از آن صرفنظر کرد. آری! اگر بانویی وظایفی مهمتر داشت و مرجعیت، منافی آن بود، باید مرجعیت را رها کند و به آن امر مهمتر برسد، اما همانطور که عرض کردم، اولاً چنین تنافی به ندرت پیش میآید. ثانیا این مسأله شامل آقایان هم هست و اگر باید بین وظایف متنافی خود، اهم فی الاهم کنند و مثلاً چنانچه مرجعیت با کسب روزی حلال برای خود و خانوادهشان منافاتی داشت، لازم است مرجعیت را رها کرده و زحمت کسب روزی را تقبل فرمایند و مرجعیت را به افراد دیگر واگذار کنند، مگر کسی بگوید که هیچ کس جز من مرجع نمیتواند باشد، یا به اندازه کافی مرجع نداریم و از این حرفها. بهتر است بیشتر از این روضه را باز نکنم.
* جمعبند این بخش:
بدیهی است که اگر بانویی به جهت تصدی مقام مرجعیت، از وظایف مهمتر خود بازداشته شود، با توجه به واجب کفایی بودن این امر، موضوع بحث متفاوت خواهد شد و این مطلبی است که درباره مردان نیز جاری است و تفاوتی بین این دو نمیباشد، اما چنین مسألهای چه درباره زنان و چه مردان، به ندرت پیش میآید و فراگیر و همگانی نیست.
* دلیل یازدهم: خطیر بودن امر مرجعیت
در کلاس درس یکی از آقایان شنیدم که فرمودند مرجعیت، امر خطیری است و واضح است که با زنانگی مناسبتی ندارد و لازم است که مردان متصدی آن باشند. جالب آنکه وقتی با بعضی دوستان مطرح کردم، آنها گفتند که این مسأله را از بعضی دیگر از فقها هم شنیدهاند.
در اینکه مرجعیت مسؤولیت خطیری است، هیچ حرفی نیست، بالأخره پذیرفتن مسؤولیت بخش قابل توجهی از کارهای دیگران در بارگاه عدل الهی، امر خطیری است. اما سخن بر سر مناسبت یا عدم مناسبت آن با زنانگی و مردانگی است که واقعاً نمیدانم از کجا آوردهاند. چه بسا زنان مجتهدی که شرایطشان در پذیرش این مسؤولیت بسیار بیشتر از بعضی از آقایان باشد، کما اینکه میبینیم در سایر موارد نیز بعضی از زنان، تواناییهای خود را در مسائل مختلف به اثبات رساندهاند و از بسیاری از آقایان بسیار مسؤولیتپذیرتر بودهاند. جالب آنکه کم نیستند زنان متدینی که در کنار محدودیتهای که نسبت به آقایان دارند، خیلی هم تواناتر بودهاند.
* جمعبند این بخش:
این دلیل از سخیفترین دلایل است و سخن بیش از این درباره آن لزومی ندارد.
* دلیل دوازدهم: منصبی بودن مرجعیت
و باز در کلاسی شنیدم که بعضی گفتهاند که مرجعیت منصب است و منصب نیاز به نصب و جعل دارد و کسی تا به حال زنی را به این عنوان نصب نکرده است و این خود نشان از عدم استحقاق بانوان در این مسأله دارد.
در جواب باید عرض کرد:
۱- پس اگر کسی چنین کاری را انجام داد و بانویی را به مرجعیت بعد از خود انتخاب کرد، مشکل حل خواهد شد و این دلیل منتفی میشد؟
۲- چه کسی و به چه دلیلی گفته است که مرجعیت منصبی است؟! آری! از زمان استاد کل و به خصوص از دوره شیخ انصاری به بعد، چنین شد که در عمل، مرجعیت را تا حدودی زیادی انتصابی کردند، اما اگر به مطالب آنها مراجعه شود، میبینیم که در اصل فقط یک معرفی بوده و نه انتصاب، کما اینکه در کتب خود ایشان و رسالههای مراجع فعلی نیز چنین چیزی کاملاً مشهود است که هیچ کدام مرجعیت را انتصابی نمیدانند.
۳- گیرم که مراجعی هم افرادی به مرجعیت منصوب کرده باشند باشند، مگر سیره علما و فقها، حجت شرعی است؟
* جمعبند این بخش:
هیچگاه در مرجعیت اصل بر انتصاب نبوده است، لذا استناد به آن نیز باطل است. در ضمن خود این ادعا یعنی لزوم بر انتصابی بودن مرجعیت دلیل شرعی میخواهد که ظاهراً چنین دلیلی ارائه نشده است.
* دلیل سیزدهم: ضعف هوشی یا جسمانی زنان
بعضی از افراد که البته عموماً مشی منبری دارند، ضعف هوشی را در زنان مطرح کرده و آن را دلیل بر عدم صلاحیت آنها برای مرجعیت میدانند. متأسفانه این مطلب را در جلسهای، از یکی از فقها هم شنیدم که باز هم با کمال تأسف توسط عدهای از حاضران در جلسه استقبال شد و حتی ضعف جسمانی را هم به آن اضافه کردند و آن آقای مد نظر هم به نوعی با آنها همدلی کردند.
در آن جلسه نکاتی عرض کردم که خوشبختانه چند نفر از جوانتر ها هم همراهی کردند. خلاصهاش را در چند بند خدمتتان عرض میکنم.
در مورد ضعف هوشی نیز، شاید بهتر باشد که به این سخن سخیف و بی ادبانه، جوابی داده نشود و آیه شریفه «وَ إذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلونَ قالوا سَلاماً» در نظر آورده شود. اما از آنجایی که ممکن است سکوت، حمل بر مطلب خلافی شود، به همین مقدار بسنده میکنم که اولاً خوب است این آقایان هوش و استعداد خود را با بانوانی که در عرصههای مختلف علمی، اعم از زیرمجموعههای علوم پایه مانند ریاضیات، فیزیک، شیمی، علوم زیستی و غیر آن، همچنین مهندسی، پزشکی، علوم انسانی و حتی فقه و اصول، موفق به رسیدن به قلههای موفقیت شدند، مقایسه کنند و بعد در این مورد اظهار نظر کنند. ثانیاً این آقایان حاضرند اعلام کنند که بانوانی مانند حضرت زینب یا معصومه علیهماالسلام، یا حتی بانوان مجتهدی مانند مرحوم بانو امین یا بانو علویه همایونی و … از بهره هوشی لازم برخوردار نبودهاند؟
* جمعبند این بخش:
انصافاً این حرف آقایان از قبلیها هم سخیفتر است و امیدوارم در حد شوخی هم مطرح نشود که واقعاً شوخی مبتذلی است.
البته جناب آقای بهادریزاده مطلبی گفتند که فکر کنم خالی از وجه نیست. ایشان فرمودند که شاید این دست دلایل، مثل همین ضعف هوشی یا خطیر بودن مرجعیت یا منافات با وظایف و … را آقایان از باب دلیل نفرمودهاند، بلکه با فرض قطعی بودن ممنوعیت مرجعیت زنان، از باب فلسفه حکم یا این دست مسائل گفتهاند. به نظر حقیر حرف بیراهی نیست، اما حتی اگر اینها را از این دست مسائل هم بگیریم، حرف درستی نیست و در عمل مایه وهن فقه است، کما اینکه در سالهای اخیر، به طور جدی شاهد این مسائل هستیم.
و صلی الله علی محمد و آله