$
* دسته سوم: روایاتی که تفسیر به غیر علم را منع میکند.
ما در ابتدای این قسمت، بعضی از روایات معتبری را که درباره مفسر بودن ائمه جا انداختهایم، روایت کنیم و بعد، روایات این دسته را هم عرض خواهم کرد.
۱۲/۱- بصائر الدرجات (ج ۱، ص ۱۹۴): حَدَّثَنا هَیْثَمٌ النَّهْدیُّ عَنِ الْعَبّاسِ بْنِ عامِرٍ قالَ حَدَّثَنا عَمْرو بْنُ مُصْعَبٍ عَنْ أبیعَبْدِاللهِj قالَ: «سَمِعْتُهُ یَقولُ: «إنَّ مِنْ عِلْمِ ما أوتینا تَفْسیرَ الْقُرْآنِ وَ أحْکامَهُ وَ عِلْمَ تَغْییرِ الزَّمانِ وَ حَدَثاتِهِ وَ إذا أرادَ اللهُ بِقَوْمٍ خَیْراً، أسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أسْمَعَ مَنْ لَمْ یَسْمَعْ، لَوَلَّی مُعْرِضاً، کَأنْ لَمْ یَسْمَعْ.» ثُمَّ أمْسَکَ هُنَیْئَةً، ثُمَّ قالَ: «لَوْ وَجَدْنا وِعاءً وَ مُسْتَراحاً، لَعَلَّمْنا وَ اللهُ الْمُسْتَعانُ.»»
* ترجمه: عمرو بن مصعب از ابوعبدالله (امام صادق)j روایت کرد: «از ایشان شنیدم که میفرمودند: «به یقین از علم، آنچه داده شده است به ما، تفسیر قرآن و احکام آن و علم تغییر زمان و حوادث آن است و هنگامی که اراده کند الله به قومی، خیری را، بشنواند آنها را و چنانچه بشنواند کسی را که نمیشنود، قطعاً روی بر میگرداند پشتکننده، گویی که نشنیده است.» سپس تأملی کرده، سپس فرمودند: «چنانچه مییافتم رازنگهدارانی و پذیرندهای، قطعاً میآموختم و الله یاریدهنده است.»»
* بررسی سند: این حدیث را محمد بن حسن الصفار از هیثم بن عبدالله النهدی از عباس بن عامر از عمرو بن مصعب روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند، مگر نفر آخر که از ثقات درجه دو است.
شبیه این حدیث در الکافی (ح ۶۱۲) از علی بن محمد علان و محمد بن حسن الطائی از سهل بن زیاد از قاسم بن ربیع از عبید بن عبدالله بن هاشم الصیرفی از عمرو بن مصعب از سلمه بن محرز رویت شده است که این طریق حداقل به واسطه مجهول بودن عبید بن عبدالله، مهمل بودن قاسم بن ربیع و ضعف سهل بن زیاد، معتبر نیست.
* بررسی متن: در این حدیث، امامj، علم تفسیر قرآن و احکام آن را در کنار تغییر زمان و حوادث آن، از جمله علومی میدانند که به ایشان عطا شده است. اینکه این علوم به واسطه پدرانشان آموخته شده است، یا لدنی است، قطعی معلوم نیست، اما با توجه به حجم بالای این علوم، بعید نیست، بخشی از آن لدنی باشد.
بعد تصریح میفرمایند که توفیق شنیدن این معارف از جانب ائمهb، شامل همه کس نمیشود و مستلزم توفیق الهی است که امیدوارم الله تعالی توفیق من و شما را افزون کند.
بعد اشاره دارند که بعضی افراد هستند که توفیق شنیدن دارند، اما توفیق پذیرش ندارند. فکر نکنید فقط در غیر مسلمان یا غیر شیعه چنین اتفاقی میافتد. متأسفانه بارها دیدهایم، شنیدهایم و خواندهایم که بعضی از بزرگان ما هم با احادیث معتبری در فقه، عقائد، تفسیر و غیر آن مواجه میشوند، به اعتبار آن هم اعتراف میکنند، اما به بهانههای مختلف آن را کنار میگذارند و از آن روی بر میگردانند و گویی نشنیدهاند. امیدوارم ما از جمله این افراد نباشیم.
در عبارات پایانی هم امامj به نوعی بیان میفرمایند که اگر با افراد مستعد مواجه شوند، کوتاهی نمیکنند و این معارف را به آنها میآموزند. اما ظاهرا، هم افراد مستعد کم بودند و هم آن مقداری که بوده، همهاش به دست ما نرسید است و هم متأسفانه چیزهایی به آن افزوده شده است که باید معتبر از نامعتبر جدا شود.
این حدیث مربوط به این بود که حضرات معصومینb خود را مفسر قرآن معرفی کردند. ما در گذشته هم از این دست احادیث روایت کردیم و در آینده هم ذیل معرفی «اهل الذکر» و «راسخان در علم»، باز هم به این موضوع باز خواهیم گشت، اما طبق قرار، یکی دو حدیث عرض میکنم که حضرات معصومینb، نظر به این داشتهاند که درباره تفسیر قرآن باید بسیار دست به عصا بود و احتیاط کنید.
و اما این احادیث؛
۱۳/۲- الکافی (ح ۱۷۱): مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ عَنْ الْوَشّاءِ عَنْ مُثَنَّی الْحَنّاطِ عَنْ أبیبَصیرٍ قالَ: «قُلْتُ لِأبیعَبْدِاللهِj: «تَرِدُ عَلَیْنا أشْیاءُ لَیْسَ نَعْرِفُها فی کِتابِ اللهِ وَ لا سُنَّةٍ، فَنَنْظُرُ فیها؟» فَقالَ: «لا! أما إنَّکَ إنْ أصَبْتَ لَمْ تُؤْجَرْ وَ إنْ أخْطَأْتَ کَذَبْتَ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»»
* ترجمه: ابوبصیر روایت کرد: «عرض کردم بع ابوعبدالله (امام صادق)j عرض کردم: «بتز میگردد به سوی ما، چیزهایی که نمیشناسیم آن را در کتاب الله و مَه سنت، پس نظر دهیم در آن؟» پس فرمودند: «خیر! آگاه باش که همانا تو اگر به هدف بزنی، اجری نمیبری و اگر خزا کنی، دروغ بستهای بر الله.»»
* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن خالد البرقی از حسن بن علی الوشاء از مثنی بن ولید الحناط از ابوبصیر الاسدی روایت کرده است که احمد البرقی از ثقات مشروط است که البته مشکلی در اینجا به وجود نمیآورد و دیگران همه از ثقات درجه یک هستند.
این حدیث، با همین سند، در المحاسن (ج ۱، ص ۲۱۳) با همین سند موجود است.
* بررسی متن: از جمله چیزهایی که به ما بر میگردد و آن را نَه در کتاب الله مییابیم و نَه در روایات محکی عن السنة، مطالبی درباره خود قرآن است. آیا اجازه داریم از خود نظری بدهیم؟ به دستور امامj، و به تعبیر بنده، بازی مساوی – باخت است. یعنی اگر دسرت بگوییم، مسائی کردهایم و چیزی عایدمان نشده است، اما اگر خطا کنیم، باختهایم. چه چیزی را باختهایم؟ بر الله تعالی دروغ بستهایم. نتیجهاش چیست؟ به مصداق آیه ۹۴ سوره آل عمران که میفرماید: «فَمَنِ افْتَری عَلَی اللهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأولئِکَ هُمُ الظّالِمونَ» و آیه ۲۱ سوره انعام که میفرماید: «وَ مَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِباً أوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمونَ» و نیز آیه ۱۴۴ سوره انعام که فرموده است: «فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إنَّ اللهَ لا یَهْدی الْقَوْمَ الظّالِمینَ»، تکلیفش کاملاً روشن است. پس اگر چیزی را از خود قرآن یافتیم که طبیعتاً درباره ظاهر قرآن، آن هم محکمات آن است، یا در روایات حضرات معصومینb که به طریق معتبر به ما رسیده است، دیدم، سلمنا، اگر در این دو نیافتیم و از خود نظر دادیم، وارد بازی مساوی – باخت شدهایم که به نظر من انسان عاقل وارد وارد آن نمیشود.
ما در ادامه، به محکمات و متشابهات که خواهیم پرداخت. إن شاء الله.
۱۴/۳- الکافی (ح ۲۴۸): مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنُ سَعیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ قالَ قالَ: «سُئِلَ عَلیُّ بْنُ الْحُسَینِj عَنِ التَّوْحیدِ. فَقالَ: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أنَّهُ یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ أقْوامٌ مُتَعَمِّقونَ، فَأنْزَلَ اللهُ تَعالَی: «قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ» وَ الْآیاتِ مِنْ سورَةِ الْحَدیدِ إلَی قَوْلِهِ: «وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ»، فَمَنْ رامَ وَراءَ ذَلِکَ، فَقَدْ هَلَکَ.»»
* ترجمه: از علی بن حسین (امام سجاد)j درباره توحید سؤال شد، پس فرمودند: «به یقین الله عز و جل علم داشت که در آخر الزمان گروههایی متعمق هستند، لذا (سوره) قل هو الله أحد و آیاتی از سوره حدید تا آیه و هو علیم بذات الصدور را نازل فرمود. پس کسی که بیشتر از این رود، هلاک شده است.»
* بررسی سند: در سند این روایت با توجه به قبل و بعد حدیث معلوم میشود که منظور از احمد بن محمد، ابن عیسی الاشعری است، لذا این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی از حسین بن سعید الاهوازی از نضر بن سوید از عاصم بن حمید روایت کرده است که همه رجال سند این روایت از ثقات بوده و در نتیجه انتساب این حدیث به معصوم معتبر است.
* شرح: این روایت از آن روایتهای مهم و معرکه آرا است. ما در تفسیر سوره اخلاص درباره آن صحبت کردیم و اینجا هم به مقتضای بحث، نکاتی را درباره آن عرض میکنیم.
۱٫ ظاهراً منظور از آیات سوره حدید تا «و هو علیم بذات الصدور»، از ابتدای سوره مذکور تا این آیه ششم میباشد که الله تعالی در آن نکاتی را درباره خود بیان میفرماید که توجه به آنها در شناخت حضرتش بسیار مفید و مهم است که فعلاً از شرح آن خودداری کرده و آن را در محل خود عرض خواهیم کرد.
۲٫ متأسفانه بعضی از فلاسفه و عرفا و حتی مفسرینی دیگر، قسمت آخر حدیث یعنی عبارت «فمن وراء ذلک فقد هلک» را نادیده گرفته، با استناد به ابتدای این حدیث و ترجمه «متعمقون» به «ژرفاندیشان» و مانند آن، ادعا میکنند که الله تعالی سوره اخلاص و آیات مذکور از سوره حدید را برای مردمی در آخرالزمان نازل کرده است تا به شناخت عمیقتر الله تعالی بپردازند و بعد، این آقایان خود را همین متعمقون میدانند، در حالی که با عنایت به بخش آخر روایت معلوم میشود که امامj قصد بیان مطلبی بر خلاف این ادعا را دارند که این مردم آخرالزمان نباید پا را فراتر از آن چیزی بگذارند که در این آیات بیان شده یا مفسران حقیقی کلام الله یعنی همان معصومینb، بیان فرمودهاند.
۳٫ نکته مهم دیگر که قابل تأمل است اینکه اگر متعمقون را دارای بار معنایی مثبت بگیریم، چه کسی گفته اقوامٌ متعمقون، این آقایان هستند. بلکه از این روایت معلوم میشود که افرادی از نظر امامj افرادی متعمق درست و مورد قبول هستند که پا را از این فراتر نگذارند. پس بیایید سعی کنیم که با تعمق مجاز در معنای آیات این سوره و مراجعه به فرمایشات معصومینb و پا را از گلیم خودمان بیرون نگذاشتن، ما هم از زمره این اقوام متعمقون باشیم که حدود را رعایت میکنند و قصد چنان عمقی را نمیکنند که منع شده و موجب هلاکت است. به هر حال یادمان باشد که تعمق زیاد و بیش از حد، چیز خوبی نیست، ممکن است به انسان فشارهایی بیاید که باعث نابودی او شود. نفس کم بیاورد. نتواند به موقع به سطح برگردد و در نتیجه خود را هلاک کند و قس علی هذا. البته همه اینها با فرض این است که متعمق را دارای بار معنایی مثبت بدانیم.
۴٫ نکته آخر در مورد «معتقون» است. آنچه تا اینجا عرض شد بر این اساس بود که اقوام متعمقون، بار معنایی مثبت داشته باشد و آن را ژرفاندیش و به معنای مثبت بگیریم و این در حالی است که ممکن است متعمق بار معنایی منفی داشته باشد. یعنی کسی که بیجا وارد عمق زیاد میشود و خود را به مهلکه میاندازد. به عبارت دیگر بیش از ظرفیت و توانایی خود وارد عمق میشود و مایه هلاکت خود را فراهم میکند. در اثبات این مدعا باید عرض کنم که متعمق در لسان ائمهb، گاهی بار معنایی منفی دارد. من حدیثی سراغ ندارم که متعمق دارای بار معنایی مثبت باشد، اما احادیث متعددی هست که بار معنایی منفی آن را به صراحت بیان میکند. بعضی از این روایات معتبر نیستند و نمیتوانیم و نباید به آن استناد کنیم. مثلاً در مسند احمد بن حنبل (ح ۱۲۶۱۵) از قول نبی مکرم اسلامp آورده است که فرمودند: «إنَّ قَوْماً یَتَعَمَّقونَ فی الدّینِ، یَمْرُقونَ مِنْهُ کَما یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمیَّهًِْ». یعنی «به یقین قومی هستند که تعمق در دین میکنند. خارج میشوند از آن، مانند خارج شدن تیر از کمان.» میبینیم که متعمقون در اینجا کاملاً بار معنایی منفی دارد. این حدیث مکرراً در کتب مکتب خلفا هست و هر چند در کتب معاصر ما وارد شده است، اما بر مبنای ما معتبر نیست.
حدیث بعدی، از مرسلات نهج الفصاحه است که مرحوم پاینده آن را از کتابهایی مانند کنزالعمال (ح ۵۳۴۷) یا الجامع الصغیر سیوطی (ح ۲۹۲۹) روایت کرده و آمده است که نبی مکرم اسلامp فرمودند: «إیّاکُمْ وَ التَّعَمُّقَ فی الدّینِ. فَإنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ جَعَلَهُ سَهْلاً. فَخُذوا مِنْهُ ما تُطیقونَ». یعنی «جداً بر حذر باشید از تعمق در دین. پس به یقین الله عز و جل قرار داده است آن را سهل. پس بگیرید از آن، آنچه را طاقت دارید.» این حدیث هم بر مبنای ما معتبر نیست و نمیتوان به آن استناد کرد.
در کتاب التوحید (ص ۴۸) ضمن حدیث مفصلی نیز اشاره به موضوع مورد بحث ما دارد که سند آن حداقل به واسطه علی بن عباس الجرازینی معتبر نیست. همینطور در کتاب أعلام الدین فی صفات المؤمنین (ص ۱۱۵) حدیث مرسلی هست که از جمله صفات مؤمنان را «لا متعمق» معرفی میکند.
با اینکه اینها معتبر نبودند، اما عرض کردم که بدانیم چنین نیست که «متعمق» از منظر محدثین و فقها و اهل ادب، په شیعه و چه سنی، همواره معنای مثبت مثبت داشته باشد.
اگر از اعتبارسنجی روایات صرفنظر کنیم، از این دست احادیث، چنان در کتب فریقین بسیار است که اگر کسی ادعای تواتر کند، حداقل بر مبنای مشهور در تعیین روایت، خالی از وجه نیست.
اما احادیث معتبری هم در بند بعدی روایت کنم که تکلیف روشن شود.
۵٫ ۱۵/۴- الکافی (ح ۲۸۶۶): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنْ حَمّادِ بْنِ عیسَی عَنْ إبْراهیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمانیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهًَْ عَنْ أبانِ بْنِ أبیعَیّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلالیِّ عَنْ أمیرِالْمُؤْمِنینَj قالَ: «بُنیَ الْکُفْرُ عَلَی أرْبَعِ دَعائِمَ. الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَهًِْ» … «وَ الْغُلُوُّ عَلَی أرْبَعِ شُعَبٍ. عَلَی التَّعَمُّقِ بِالرَّأْیِ وَ التَّنازُعِ فیهِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقاقِ. فَمَنْ تَعَمَّقَ، لَمْ یُنِبْ إلَی الْحَقِّ وَ لَمْ یَزْدَدْ إلّا غَرَقاً فی الْغَمَراتِ وَ لَمْ تَنْحَسِرْ عَنْهُ فِتْنَهًٌْ إلّا غَشیَتْهُ أُخْرَی وَ انْخَرَقَ دینُهُ. فَهُوَ یَهْوی فی أمْرٍ مَریجٍ» …
* ترجمه:
امیر مؤمنانj فرمودند: «بنا شده است کفر بر چهار ستون. فسق و غلو و شک و شبهه» بعد امامj اقسام چهارگانه فسق را بیان فرموده و توضیحاتی پیرامون آن میفرمایند. سپس درباره غلو میفرمایند: «و غلو بر چهار شعبه است.» بر تعمق در رأی و نزاع در آن و انحراف از حق و شکافافکنی. پس کسی که تعمق کند، نرسد به سوی حق و نیفزاید مگر غرق شدن در اعماق و برداشته نشود از او فتنهای، مگر با گرفتاری دیگر و دریده شود دینش. پس او سقوط میکند در کار اختلاط. امامj در ادامه هم مطالبی را در باب تنازع و زیغ و شقاق میفرمایند که فعلا از بحث ما خارج است. ادامه روایت هم درباره شک و شبهه و اقسام آنها است که فعلا از بحث ما خارج است.
* بررسی سند:
همه رجال سند این حدیث از ثقات شیعه هستند و در نتیجه انتساب این حدیث به معصومj معتبر است. البته ماجرای ابن ابیعیاش مفصل است و کمی پیچیده که ضمن بررسی اعتبار کتاب سلیم بن قیس الهلالی بررسی کردیم. جهت یادآوری عرض میکنم که هر چند اعتبار کتاب سلیم بن قیس فعلی را که یکی از ترجمههایش را اسرار آل محمدb نامیدهاند، نتوانستیم ثابت کنیم و چنین معلوم شد که کسی با استفاده از روایات معتبر و غیر معتبر قبلی و ظاهرا اضافه کردن موارد دیگر، کتابی را ساخته و به طرق متعددی که گفته شد، به سلیم بن قیس نسبت داده است و علی رغم تضعیفی که شیخ الطائفه درباره ابان بن ابیعیاش داشت، دیدیم که توثیق میشود.
* شرح:
حدیث هم مفصل است و هم خیلی مهم که باید در شرح کل آن حوصله کرد. شاید در فرصتی مناسب به آن پرداختیم. اما الآن، به حسب ما نحن فیه، به همین مقدار بسنده میکنم که بلاشک، تعمق در این حدیث، بار معنایی منفی دارد.
از این دست احادیث بسیار است. احادیثی که از تعمق در اصول دین و حتی فروع فقهی مانند وضو نهی میکند.
البته طبیعی است که مطلوب اسلام، قشریگری و توقف در ظواهر نیست، اما باز هم تعمق ممنوع شده است. اگر به معنای تعمق در ادبیات عرب مراجعه کنیم، موضوع کاملاً روشن میشود. تعمق در لغت عرب به معنای «المبالغ فی الأمر، المشدد فیه، الذی یطلب اقصی غایته» است. یعنی زیادهروی در کار، شدت در آن. طلب نهایت منظور آن. به عبارت دیگر، تعمق در ادبیات روایی ما، با ادبیات فارسی فرق دارد. تعمق یعنی ورود به عمق زیاد و غیر مجاز که طبیعتاً ورود به آن یعنی ورود به مهله که عقلاً و نقلاً ممنوع است. البته در ادبیات فارسی، معادل تعمق، ژرفاندیشی است که بار معنایی مثبتی دارد و چه بسا همین موضوع باعث برداشت نادرست عدهای شده است.
و صلی الله علی محمد و آله