$
* رابطه آیه اهل الذکر به قرآن و روش فهم و تفسیر آن و ادامه بحث:
مجددا یادآوری کنم که این آیات اهل الذکر، چه ربطی به بحث تفسیر قرآن دارد؟ ربطش این است که اگر اهل الذکر، علمای اهل کتاب باشند و آیه مربوط به تصدیق آنها درباره افرادی که پیش از نبی مکرم اسلام بودند و به آنها وحی میشد، هیچ ربطی خاصی به تفسیر و فهم قرآن ندارد، مگر بخواهیم پای الغای خصوصیت و تنقیح مناط و قیاس مانند این را وسط بکشیم و ببینیم جایش هست یا خیر. اما اگر بعضی معانی دیگر را بگیریم، اتفاقاً کاملا مربوط میشود. به افرادی وحی شده است که از جمله این وحی، قرآن است و ما این در فهم وحی مردد هستیم. باید چه کنیم؟ الله تعالی میگوید به اهل الذکر مراجعه کنید. پس لازم است تلاش کنیم و بفهمیم و بدانیم که اهل الذکر کیستند؟
مطالب مربوط به خود آیه را ادامه دهیم، تا به روایات ذیل آن برسیم.
– در آیه صحبت از رجالی کرده است که پیش از این فرستاده شدند و به آنها وحی میشده است.
رجل دو معنا و کاربرد دارد. گاهی اوقات به معنای انسان مذکر بزرگسال است که در مقابل امراة و صبی قرار میگیرد و گاهی به معنای مطلق انسان. اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ.
هم در مباحث تفسیری و هم در رجولیت یا همان لزوم مردن بودن یا نبودن مرجع تقلید، مفصل بحث کردیم و شواهد قرآنی و روایی متعددی آوردیم که رجل همواره به معنای مذکر بزرگسال نیست، بلکه به معنای فرد هم هست. در آنجا بالدلیل، تأسیس اصلی در ترجمه و فهم عبارات داشتیم که رجل و رجال را باید فرد و افراد معنا کرد، مگر به قرینهای معلوم شود که مذکر بودن و بزرگسالی در آن دخل دارد.
با این حساب، رجال در آیه مورد بحث را باید به معنای دوم، معنی کرد، چرا که درست است که ما نمیدانیم، آیا پیامبر زنی داشتهایم یا نه؟ اما، اولاً انکاری بر وجود پیامبر و رسول زن در متون دینی ما، اعم از قرآن و روایات معتبر نیست و ثانیاً، میدانیم که پیامبر صبی داشتهایم و عرب به صبی مذکر، رجل نمیگوید. حداقل یکی حضرت یحییj و دیگری حضرت عیسیj که اصلاً طفل بوده است و میدانیم که عرب به طفل مذکر رجل نمیگوید. خلاصه اینکه رجل در این آیه به معنای مطلق فرد و انسان است و نه انسان مذکر بزرگسال.
این بحث را میشود ادامه داد، اما از آنجایی که ربطی به بحث فعلی ما ندارد، بماند، شاید مجدد به آن پرداختیم.
– نکته دیگر وحی است که ذیل تفسیر آیات ذوالقرنین به آن پرداختیم و گفتیم انواع اقسام دارد. سه نوعش را در بحث محدَّثین دیدم، اما انواع دیگری هم دارد. مثلاً القاءات و حتی خوابهای صادقه هم ممکن است وحی باشد. حتی فطریات و غرائض موجودات غیر انسانی هم، همه یا بعضا وصداق وحی هستند. مثلا در آیه ۶۸ سوره نحل، اینکه زنبور از کوه و درخت و چیزهایی که بالا میبرند، خانه بسازد را وحی معرفی کرده است.
این هم بحث جالب و مفصلی است که بماند برای جای خودش.
– نکته دیگری که مهم است اینکه در آیه ۴۴ سوره نحل، بعد از بالبینات و الزبر، آمده است: «وَ أنْزَلْنا إلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرون». یعنی: «و ما ذکر را به تو نازل کردیم تا آنچه را به سوی آنها نازل شده است، به وضوح برای مردم بیان کنی و باشد که آنها تفکر کنند.»
مطلب در اینجا است که ذکر در این آیه ۴۴، از مصادیق ما انزل الله، یا به عبارت دیگر از مصادیق وحی به نبی مکرم اسلام معرفی شده است، حالا یا قرآن است، یا غیر قرآن یا مجموعهای از قرآن و غیر قرآن. آیا با تقریب این دو ذکر که تنها چند کلمه با هم فاصله دارند، این به ذهن خطور نمیکند که اهل الذکر به معنای خاندان وحی است؟ حالا اگر چنین باشد، خاندان وحی، از منظر ما، افرادی بجز حضرات معصومین هستند؟
– خلاصه اینکه اگر ما باشیم و قرآن، اهل الذکر چند معنا میتواند داشته باشد.
۱) معنای مطلق اهل علم و آگاهان که در بحث قرآن میشود علما و مفسرین، حالا کدام علما و مفسرین، خودش تازه ابتدای بحثی مفصل، حساس و مهم میشود. این معنا متکی به عقل است، اما با سیاق این آیات هم نا هماهنگ نیست.
۲) معنای اهل کتاب که بیشتر ناظر به شأن نزول مشهور است و البته با سیاق قرآن هم منافاتی ندارد.
۳) خاندان وحی که هم ناظر به سیاق آیات است و هم با تفسیر قرآن به قرآن که بعضی آقایان سنگ آن را به سینه میزنند، هماهنگ است.
حالا ببینیم روایات چه میگویند و پای کدام یک از این معانی، مهر تأیید میزنند؟ شاید هم همه اینها را رد کردند و معنای دیگری را بیان فرمودند که بماند برای جلسه آینده.
و صلی الله علی محمد و آله