$
* ادامه بررسی روایات ذیل آیات سؤال (اهل الذکر):
* روایت دوم
۳۵/۲- الکافی (ح ۵۵۱): أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن حماد عن ربعی عن الفضیل عَنْ أبیعَبْدِاللهِj فی قَوْلِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالَی: «وَ إنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلونَ»، قالَ: «الذِّکْرُ الْقُرْآنُ وَ نَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئولونَ.»
* ترجمه: ابوعبدالله (امام صادق)j درباره کلام الله تبارک و تعالی: «و إنه لذکر لک و لقومک و سوف تسئلون» فرمودند: «ذکر قرآن است و ما قوم او و ما افراد مورد سؤال هستیم.»
* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از عدة من اصحابنا از احمد بن محمد بن عیسی از حسین بن سعید الاهوازی از حماد بن عیسی از ربعی بن عبدالله از فضیل بن یسار روایت کرده است که این طریق معتبر دره یک است.
محمد بن حسن الصفار هم شبیه این حدیث را در البصائر (ص ۳۷) از احمد بن محمد بن عیسی به باقی سند روایت کرده است.
* بررسی متن: در این روایت، سؤال راوی از آیه ۴۴ سوره زخرف است و گویی امامj معنای این آیه را با اشاره به متن آیه سؤال پاسخ میدهند و کاملا واضح است که ایشانj ذکر را معادل قرآن دانسته و خود را اهل آن میدانند که مورد سؤال هستند. البته واضح است که این برداشت اجتهادی است، و الا تصریحی در روایت به خود آیات سؤال نشده است.
در ضمن این روایت، یک چیز دیگر را هم معلوم میکند که از بین معانی مختلف ذکر، آنچه در آیه ۴۴ سوره زخرف مد نظر الله تعالی است، همان قرآن است. این آیه و آیه قبل آن که این عبارات مکمل آن است، مطالب کاربردی دارد که ناپاریم از آن بگذریم و به زمان دیگری حوالهاش بدهیم.
میبینیم که این مورد از مواردی است امامj قرآن را به قرآن تفسیر کردهاند. ما إن شاء الله در آینده درباره تفسیر قرآن به قرآن صحبت مفصلی خواهیم داشت.
نکته آخر اینکه چند روایت بعد، به روایتی شبیه این روایت خواهیم رسید و نکات تکمیلی را آنجا عرض خواهم کرد.
* روایت سوم
۳۶/۳- البصائر (ص ۴۲): حَدَّثَنا أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ فَضالَةَ بْنِ أیّوبَ عَنْ أبانِ بْنِ عُثْمانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أبیجَعْفَرٍj فی قَوْلِ اللهِ تَعالَی: «فَسْئَلوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمونَ». قالَ: «الذِّکْرُ، الْقُرْآنُ وَ آلُ رَسولِ اللهِp أهْلُ الذِّکْرِ وَ هُمُ الْمَسْئولونَ.»
* ترجمه: محمد بن مسلم از ابوجعفر (امام باقر)j درباره کلام الله تعالی: «فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» (راویت کرد که) فرمودند: «ذکر، قرآن است و خاندان رسول اللهp اهل الذکر هستند و آنها افراد مورد سؤال هستند.»
* بررسی سند: احمد بن محمد در اینجا ابن عیسی الاشعری است، لذا همه رجال سند این روایت از ثقات درجه یک ما هستند و انتساب این فرمایشات به امامj معتبر است.
مرحوم الصفار این حدیث را (ص ۴۲) از سندی بن محمد از عاصم بن حمید از محمد بن مسلم نیز روایت کرده است که این طریق هم معتبر است.
هم ایشان مختصر این روایت را (ص ۴۱) از یعقوب بن یزید و محمد بن حسین بن ابیالخطاب از ابن ابیعمیر از عمر بن اذینه از برید بن معاویه و نیز (ص ۴۳) از عباس بن معروف از حماد بن عیسی از برید بن معاویه نیز روایت کرده است.
* بررسی متن: این حدیث چیزی اضافهتر از حدیث قبل ندارد، جز اینکه در اینجا سؤال مستقیما درباره آیه سؤال است و توضیح از ذکر و اهل الذکر هم دقیقا ناظر به آیه سؤال است، لذا اگر کسی به دنبال توجیه روایت قبل باشد، اینجا تکلیف روشن میشود که منظور الله تعالی از کلمه «الذکر» در آیه مورد بحث، قرآن است و اهل الذکر، آل رسولb میباشند. همینطور معلوم میشود برداشت اجتهادی ما از آن روایت درست بوده است.
* روایت چهارم
۳۷/۴- عیون أخبار الرضاj (ج ۱، ص ۲۲۸) و الأمالی للصدوق (ص ۵۲۲): حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ شاذَوَیْهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرورٍ۱ قالا حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَریُ عَنْ أبیهِ عَنِ الرَّیّانِ بْنِ الصَّلْتِ قالَ: «حَضَرَ الرِّضاj مَجْلِسَ الْمَأْمونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فی مَجْلِسِهِ جَماعَةٌ مِنْ عُلَماءِ أهْلِ الْعِراقِ وَ خُراسانَ. فَقالَ الْمَأْمونُ: «أخْبِرونی عَنْ مَعْنَی هَذِهِ الْآیَةِ: «ثُمَّ أوْرَثْنا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»». فَقالَتِ الْعُلَماءُ: «أرادَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْأُمَّةَ کُلَّها.» فَقالَ الْمَأْمونُ: «ما تَقولُ یا أباالْحَسَنِ؟!» فَقالَ الرِّضاj: «لا أقولُ کَما قالوا وَ لَکِنّی أقولُ: «أرادَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْعِتْرَةَ الطّاهِرَةَ … وَ أمّا التّاسِعَةُ، فَنَحْنُ أهْلُ الذِّکْرِ الَّذینَ قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ: «فَسْئَلوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمونَ». فَنَحْنُ أهْلُ الذِّکْرِ، فَاسْألونا إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمونَ.» فَقالَتِ الْعُلَماءُ: «إنَّما عَنَی اللهُ بِذَلِکَ الْیَهودَ وَ النَّصارَی.» فَقالَ أبوالْحَسَنِj: «سُبْحانَ اللهِ! وَ هَلْ یَجوزُ ذَلِکَ إذاً یَدْعونّا إلَی دینِهِمْ وَ یَقولونَ إنَّهُ أفْضَلُ مِنْ دینِ الْإسْلامِ؟!» فَقالَ الْمَأْمونُ: «فَهَلْ عِنْدَکَ فی ذَلِکَ شَرْحٌ بِخِلافِ ما قالوهُ، یا أباالْحَسَنِ!» فَقالَ أبوالْحَسَنِ: «نَعَمْ! الذِّکْرُ رَسولُ اللهِ وَ نَحْنُ أهْلُهُ وَ ذَلِکَ بَیِّنٌ فی کِتابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ یَقولُ فی سورَةِ الطَّلاقِ: «فَاتَّقوا اللهَ یا أولی الْألْبابِ الَّذینَ آمَنوا قَدْ أنْزَلَ اللهُ إلَیْکُمْ ذِکْراً رَسولاً یَتْلوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللهِ مُبَیِّناتٍ»، فَالذِّکْرُ رَسولُ اللهِp وَ نَحْنُ أهْلُهُ. فَهَذِهِ التّاسِعَةُ …»».
* ترجمه: ریان بن صلت روایت کرد: «رضاj در مجلس مأمون در مرو حاضر شد در حالی که جماعتی از علمای اهل عراق و خراسان در مجلس او جمع شده بودند. پس مأمون گفت: «مرا از معنای این آیه: «ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» آگاه کنید.» پس علما گفتند: «الله عز و جل به آن همه امت را اراده کرده است.» پس مأمون گفت: «ای اباالحسن! شما چه میگویید؟» پس رضاj فرمودند: «من مانند آنچه قائل هستند، قائل نیستم بلکه میگویم: «الله عز و جل به آن عترت طاهره را اراده کرده است … و اما نهم، پس ما اهل ذکر هستیم، کسانی که الله عز و جل فرمود: «فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون». پس ما اهل ذکر هستیم، پس اگر نمیدانید از ما سؤال کنید.» پس علما گفتند: «این است و جز این نیست که الله از آن یهود و نصارا را منظور داشته است.» پس ابوالحسن فرمود: «سبحان الله! و آیا آن مجاز است هنگامی که ما را به دینشان دعوت میکنند و میگویند که آن برتر از دین اسلام است؟» پس مأمون گفت: «پس ای ابالحسن! آیا نزد شما شرحی به خلاف آن چیزی است که آن را میگویندش؟» پس ابوالحسن (امام رضاj) فرمودند: «آری! «ذکر رسول الله است و ما اهل او و آن در کتاب الله عز و جل آنجا که در سوره طلاق میفرماید: «فاتقوا الله یا أولی الألباب الذین آمنوا قد أنزل الله إلیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات» بیان شده است. پس ذکر رسول اللهp است و ما اهل او. پس این نهم …»».
* بررسی سند: در سند این حدیث، علی بن حسین بن شاذویه از مشایخ مهم صدوق است که نامش در کتب رجالی متقدم نیست، اما به واسطه اینکه شیخ صدوق برای او از الفاظ ترحم و ترضی استفاده کرده است، بر مبنای حقیر ثقه است. در عرض او جعفر بن محمد بن مسرور قرار دارد که همان ابن قولویه است که از اعاظم ثقات ما است، لذا حتی اگر کسی مبنای ما را هم قبول نداشته باشد، مشکلی در این قسمت سند نیست.
سایرین هم همه از ثقات دره یک هستند و در نتیجه این حدیث معتبر است.
* توضیح و جمعبندی: در رابطه با این حدیث چند نکته را لازم است عرض کنم.
۱- امامj در اینجا هم به صراحت و با اشاره به آیه سؤال خود را اهل الذکر معرفی میکنند که آنچه را نمیدانیم، باید از ایشان پیجویی کنیم.
۲- وقتی دانشمندان حاضر در مجلس، اهل الذکر را یهود و نصارا معرفی میکنند، امامj آن را به صورت کلی انکار کرده و علت آن را اعلام میکنند که توضیحش را در روایت اول عرض کردم. میبینیم انکار این موضوع در این روایت به گونهای است که نمیتوان اهل کتاب را حمل بر ظاهر و آل رسولb را حمل بر باطن و تأویل کرد. اگر این روایت را بپذیریم، باید شأن نزول را انکار کنیم و اگر شأن نزول را بپذیریم، باید این دست روایات را انکار کرد. فعلا این روایات را داشته باشید، تا به شأن نزول برسیم و ببینیم در چه وضعیتی است.
۳- وقتی خلیفه توضیح ایشان را میخواهد، امامj به بخشی از آیات ۱۰ و ۱۱ سوره طلاق استناد میفرمایند که ذکر را معادل رسول الله معرفی کرده و بعد تصریح میفرمایند که منظور از ذکر حضرت رسول اللهp است و اهل الذکر، اهل بیت هستند.
خب! پس ما اینجا دیدیم که یکی از معانی ذکر در قرآن، رسول اللهp است. هم خود قرآن این را در آیات ۱۰ و ۱۱ سوره طلاق فرمودهاند و هم امامj به وضوح توضیح دادهاند که دیگر سراغ توضیح و توجیه من در آوردی برای این آیات نرویم.
عنایت بفرمایید کسی که ادعای نفسیر قرآن به قرآن دارد، مناسب نیست با عنایت به این دو آیه سوره طلاق، الذکر را در آیات سؤال، به معنای نبی مکرم بگیرد و سراغ بافتنهای فلسفیمآبانه نروند و قرآن را به رأی خود تفسیر نکنند؟
۴- و نکته آخر؛ نکتهای بسیار که در اینجا میماند اینکه بالاخره منظور از الذکر، قرآن است یا رسول الله؟ روایت معتبری میگفت قرآن و روایت معتبری میگفت رسول اللهp.
در جواب باید گفت، رابطه قرآن و رسول، رابطه التزامی است. اینکه الذکر، در اینجا رسول اللهp معرفی شده است، از باب دلالت التزامی آن با قرن است و اگر آنجا قرآن معرفی شده است، از باب دلالت التزامی آن با رسول الله است. هم منطقخواندهها با این نوع دلالت آشنا هستند و هم ادبیات خواندهها. هم در ادبیات عرب کاربرد دارد و هم ادبیان فارسی. تقسیمات دلالت تطبیقی، تضمنی و التزامی در همه ادبیاتها هست و از آنجا هم وارد منطق شده است.
دلالت تطبیقی این بود که لفظ بر همه موضوع له منطبق باشد، مانند اینکه کسی در سیل یا زلزله یا هر چیزی دیگری خانهاش به کل با خاک یکسان میشود و بگوید خانه خراب شدم یا خانهام خراب شده است.
دلالت تضمنی هنگامی است که لفظ بر بخشی از موضوع له دلالت دارد، مانند آنکه کسی فقط دیوار خانهاش ریخته، اما میگوید خانه خراب شدم یا خانهام خراب شده است.
دلالت التزامی هم زمانی است که لفظ بر خود موضوع له اصلاً منطبق نیست، اما غالبا همراهی جدی و ملازمه مطرح است. مانند آنکه کسی مالش را، کسب و کارش را از دست میدهد، ورشکست میکند و میگوید خانه خراب شدم یا خانهام خراب شده است.
در هر سه مورد بالا میگوید خانه خراب شدم یا خانهام خراب شده است.، اما دلالتها متفاوت است. در نوع سوم هم که اصلا انطباقی نیست، تلازم است.
شبیه این حدیث را مرحوم ثقةالاسلام الکلینی، محمد بن حسن الصفار و سعد بن عبدالله نیز از سایر ائمهb روایت کرده است که آنها را هم مرور میکنیم.
و صلی الله علی محمد و اله