$


کیستی ذوالقرنین - جلسه ۵ (تفسیر آیات ۸۳ تا ۹۹ سوره کهف)

$

خب! برویم سراغ آیات سد ذوالقرنین.

در جلسه گذشته دیدیم که بر اساس آیات قرآن، مسیر اول ذوالقرنینف به سمت مغرب بود و بعد به شرق حرکت کرد، اما مسیر سوم او که امشب درباره آن صحبت می‌کنیم، معلوم نیست. شما است، یا جنوب؟ یا جهت‌های فرعی. از همان منظقه شرقی که رسیده بود، به جهت دیگری رفت؟ یا در راه بازگشت و در بین مسیر، به سمت سوم حرکت نمود. هیچ کدام از این‌ها، از آیات قرآن معلوم نیست.

با این مقدمه برویم و ببینیم که در این مسیر سوم، چه اتفاقی افتاد.

* شرح و بررسی آیه ۹۳ سوره کهف

حَتَّی إذا بَلَغَ بَینَ‏َ السَّدَّینِ وَجَدَ مِن دونِهِما قَوْماً لا یکادونَ یفْقَهونَ قَوْلاً.

* ترجمه:

تا وقتی به میان دو سد رسید، زیر آن دو، طایفه‏ای را یافت که نمی‏توانستند هیچ زبانی را بفهمند.

* شرح:

– در این آیه آمده است که او به دو سد رسید. سد از ریشه «سدد»، به معنای بستن، مانع شدن و اصلاح کردن است. سد، به فتح و ضمه سین، به معنای حائل و مانعی است که بین دو بلندی قرار دارد و به همین جهت هر مانعی را سد گفته‌اند. مثلا در آیه «وَ جْعَلْنا مِنْ بَیْنَ أیْدیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاَ»، سد، به معنای مانع و حائل است. ظاهرا کوه را هم از همین رو سد گفته‌اند که مانع رفتن و حائل بین دو منطقه است.

– بیش‌تر مفسران و مترجمان، بلکه شاید همه آن‌ها، «سدین» را در این آیه، کوه معنا کرده‌اند، در حالی که این هم قطعی نیست، خصوصا این‌که در آیه ۹۶، «بین الصدفین» آمده است که ظاهرا منظور از «صدف»، کوه است. البته می‌توان «سد» را جای خاصی از کوه دانست و «صدف» را جای دیگر، مثلا اولی را خود کوه دانست و دومی را قله کوه، اما چنین چیزی در ادبیات عرب، قطعی نیست و بیش‌تر سلیقه‌ای است.

– علی هی حال! آن‌چه می‌توان گفت این است که به دو مانع یا کوه مرتفع می‌رسد که قومی در بین آن‌ها زندگی می‌کردند که هیچ زبانی را متوجه نمی‌شدند. فراموش نکنیم که «لا یکادونَ یفْقَهونَ قَوْلاً» مربوط به آن قوم است، یعنی آن‌ها سخنی را متوجه نمی‌شدند.

– حال، با توجه به آیات بعدی معلوم می‌شود که هر چند این افراد «لا یکادونَ یفْقَهونَ قَوْلاً» هستند، اما شخص ذوالقرنین توانایی صحبت یا ارتباط برقرار کردن با این مردم را داشته است. مثلا ممکن است این مردم زبانی خاص خود داشتند و زبان دیگران را متوجه نمی‌شدند، اما ذوالقرنین زبان آن‌ها را بلد بود، یا به هر شکلی، توان ارتباط و گفت‌وگو با اینان را داشته است.

– این‌که ذوالقرنین توان ارتباط با آن‌ها را داشته، مطلب عجیبی نیست، حتی به واسطه «سببا» که در آیات اول، «ءاتَیناهُ مِن کُلِّ شَیءٍ سَبَباً» بیان شده بود، مقدمه آن چیده شده بود. الله تعالی ابزارهایی خاص به او عطا کرده بود که شاید یکی از آن‌هاف اکان ارتباط با زبان‌های دیگر را فراهم می‌کرد.

– این‌که بعضی مفسرین گفته‌اند ذوالقرنین به واسطه مترجم یا پیامبری که همراه او بوده است، با این مردم ارتباط برقرار کرده، محتمل است، اما نَه قرینه‌ای از خود آیات آن را تأیید می‌کند و نَه قرینه‌ای در روایات معتبر دارد، بلکه ظاهر آیه این است که خودش توان صحبت با آن‌ها را داشته است.

– بعضی از مفسرین عبارت «لا یکادونَ یفْقَهونَ قَوْلاً» را به معنای سادگی و بساطت فهم این قوم دانسته‌اند که هر چند خالی از وجه نیست، اما ظاهراً دلیلی قابل قبولی بر ترجیح آن نسبت به معنای ظاهری آیه نیست.

* شرح و بررسی آیه ۹۴ سوره کهف

قالوا یا ذاالْقَرْنَینِ إنَّ یأجوجَ وَ مَأجوجَ مُفْسِدونَ فی الْأرْضِ

فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أن تَجْعَلَ بَینَنا وَ بَینَهُمْ سَدّاً.

* ترجمه:

گفتند: «ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج در زمین فساد می‏کنند، آیا مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی قرار دهی؟»

* شرح:

– در این آیه آمده است که آن قوم مستقر بین دو ارتفاع به ذوالقرنین می‌گویند که یأجوج و مأجوج در زمین فساد می‌کنند و این‌که اگر مالی در اختیار او قرار دهند، آیا حاضر است که سدی، یا همان مانعی بین ایشان و آن‌ها قرار دهد.

– سد در این‌جا، همان مانع است که یا وجود داشته و از ذوالقرنین می‌خواهند آن را تقویت کند، یا اصلا وجود نداشته و از او می‌خواهند آن را از اول بنا کند.

اگر «سد» در این آیه را همان «سد» در آیات گذشته بدانیم، یعنی ذوالقرنین به دو «سد» رسید و مردمان آن‌جا خواستند که او سدی قوی درست کند که مانعیت لازم را در برابر یأجوج و مأجوج داشته باشد و این بدان معنا است که دو سد قبلی، مانعیت لازم را نداشته است. حالا سد جدیدی که قرار است ساخته شود، یا در ادامه سدهای قبلی است، و یا مستقل از آن. دقیقا معلوم نیست.

– در این‌که آیا یأجوج و مأجوج نام دو نفر است یا دو گروه و قبیله یا پدیده و مانند این‌ها، با توجه به ضمیر «هم» در کلمه «بینهم»، باید گزینه گروه و قبیله یا پدیده‌ها و مانند آن را برگزید، و الا باید مثنی می‌آمد.

– در این‌که یأجوج و مأجوج چه قوم یا پدیده‌ای بودند، تنها چیزی که از این آیه برداشت می‌شود این‌که اقوامی مفسد یا پدیده‌هایی ویرانگر بودند که مردم مستقر بین دو سد، یعنی دو مانع مرتفع را آزار می‌دادند و آن‌ها را مستأصل کرده بودند.

– درباره «خرج» نیز دو معنا را می‌توان در نظر گرفت. یکی آن‌که خواسته‌اند به او مزدی بدهند و دیگری آن‌که هزینه ساخت سد را پرداخت نمایند و بعد از آن فقط ناظر باشند و خود کاری انجام ندهند. البته ترکیب این دو معنا نیز قابل قبول است. علی ای حال، خواهیم دید که ذوالقرنین این پیشنهاد را نپذیرفته و شرط دیگری خواهد گذاشت.

* شرح و بررسی آیه ۹۵ سوره کهف

قالَ ما مَکَّنّی‏ِ فیهِ رَبّی‏ِ خَیرٌ فَأعینونی بِقُوَّةٍ

أجْعَلْ بَینَکمُ‏ْ وَ بَینَهُمْ رَدْماً.

* ترجمه:

گفت: «آن‌چه پروردگارم به من در آن تمکن داده، بهترین است. پس مرا با نیرویی یاری کنید (تا) میان شما و آن‌ها سدی استوار قرار دهم.»

* شرح:

– در این آیه آمده است که ذوالقرنین در جواب می‌گوید که الله تعالی مرا به چیز بهتری تمکن داده است و زیر بار دست‌مزد یا پرداخت هزینه آن‌ها نمی‌رود و در عوض از آن‌ها می‌خواهد که او را به نیروی خودشان یاری کنند تا مانعی بین ایشان و آن‌ها قرار دهد.

– با توجه به این آیه و آیه بعدی معلوم می‌شود که ذوالقرنین توقع کمک و همراهی آن‌ها را در زمینه نیروی انسانی دارد و از جهت علمی یا هزینه و مانند آن، احتیاجی به کمک ندارد. به عبارت دیگر تنها نیاز ذوالقرنین به آن‌ها برای ساخت این سد، همراهی نیروی انسانی خود آن‌ها است و نه چیز دیگری. البته چه بسا درخواست او برای کمک یدی این قوم، نیاز ذوالقرنین به آن نباشد، بلکه دلایل دیگری داشته باشد، مانند این‌که قدر کار را بدانند و تن‌باره نباشند و …

– «ردم» به معنای گرفتن شگاف و رخته است که با در نظر گرفتن آیات قبل و بعد، شاید بتوان این برداشت را داشت که ذوالقرنین وعده ساخت سدی، فراتر از انتظار آن‌ها می‌دهد.

* شرح و بررسی آیه ۹۶ سوره کهف

ءاتونی زُبَرَ الحَْدیدِ حَتی إذا ساوَی بَینْ‏َ الصَّدَفَینِ‏ِ قالَ انفُخواْ حَتَّی إذا جَعَلَهُ ناراً

قالَ ءاتونی اُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً.

* ترجمه:

برای من قطعات بزرگ حدید بیاورید، تا آن‌گاه که میان دو بلندی برابر شد، گفت: «بدمید». هنگامی که آن را گداخته کرد، گفت: «بیاورید برای من تا بریزم بر آن قطرا.»

* شرح:

– حدید، از ریشه «حدد» است و «حد»، به معنای مرز و حد فاصل دو یا چند چیز است که از اختلاط آن‌ها جلوگیری می‌کند. بعضی اصل معنای آن را از دفع و منع گرفته‌اند. با این حساب وقتی گفته می‌شود حد زنا یا حد شرب خمر، یعنی چیزی که قرار است، مانع از ارتکاب آن شود. یا وقتی در آیه‌ای آمده است که «إنَّ الَّذینَ یَحادّونَ اللهَ وَ رَسولَهُ»، یعنی کسانی که می‌خواهند مانع الله و رسولش شوند. علی التحقیق، از همین ریشه کمک گرفته شده و به شمشیر که مانع و دافع است، حدید گفته‌اند و از آن‌جایی که شمشیر معمولا از آهن ساخته می‌شده است، به آهن هم حدید گفته‌اند. یعنی معنای حدید با دو یا سه واسطه آهن شده است. دقت کنیم که همه حدیدها در قرآن، به معنای شمشیر یا حتی آهن نیست. مثلا در آیه «فَبَصُرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»، حدید به معنای تیز یا مانع است و باید این‌گونه معنا کرد که چشم تو اکنون، تیزبین، یا مانع است. حتی در تفسیر آیه ۲۵ سوره حدید گفتیم که حدید در آن‌جا ممکن است به معنای شمشیر و آهن نباشد و نکاتش را هم عرض کردم.

علی ای حال! حدید، نَه در قرآن و نَه در ادبیات عرب، همواره به معنای آهن نیست.

حالا سؤال این است که حدید را در این‌جا، باید به معنای اصطلاحی آن که آهن است، معنا کرد،‌ یا به معنای ریشه‌ای آن که مانع و دافع است؟ اگر برای مشهور اعتبار قائل بودیم، حدید را به آهن معنا می‌کردیم، اما از آن‌جایی که در مباحثات اصول فقه، هم در اجماع و هم در شهرت‌ها و هم تراکم ظنون، ‌مفصل در این‌باره صحبت کردیم و هم به آیه و روایت، هم تاریخ و هم ساینس اثبات کردیم که در شهرت هیچ حجیتی نیست، لذا ما نمی‌توانیم دنباله‌رو شهرت باشیم. در ما نحن فیه هم، ناچاریم در انتخاب توقف کنیم و بگوییم ممکن آهن باشد، یا هر چیز مانع و دافع دیگری.

– «زبر»، جمع «زبرة» و زبرة، به معنای قطعه‌های بزرگ است. زبور هم از همین ریشه است و منظور کتابی است که از نظر کمیت، یا کیفیت، حجم زیادی دارد. زبر الحدید، یعنی قطعه‌های بزرگ حدید. پس یا قطعه‌های بزرگ آهن مورد نظر است، یا قطعه‌های بزرگی از هر چیزی که قابلیت مانعیت و دافعیت دارد.

ادامه آیه را بررسی کنیم، تا ببینیم به چه می‌رسیم.

– «صدف» چیزی است اعراض یا مانعیت شدید را دارد و به همین جهت به کوه، قله کوه و حتی دامنه‌های مرتفع کوه، صدف می‌گویند.

– «قطرا» را بعضی مس مذاب، بعضی آهن مذاب، بعضی روی مذاب و بعضی قلع مذاب معنا کرده‌اند که علی التحقیق همه این ها ناشی از برداشت افراد نسبت به آیه مورد نظر و تحت تأثیر روایات است. «قطر»، به ضم قاف، در اصل به معنای کناره و طرف است و به کسر قاف، به معنای مذاب و نیز ذرات مایعی است که در هوا معلق شده‌اند. در اصلاح به معنای اندک هم هست که قطر الماء از همین گرفته شده است.

با این مقدمه، عبارت «ءاتونی اُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً» را چند گونه می‌توان معنا کرد. اول این‌که گفته است مس، روی، آهن، قلع یا هر فلز مذاب دیگری برای من بیاورید تا بر این زبر الحدید بریزم و دیگر این‌که به سیاق آیه، در کنار معنای ریشه‌ای «قطر» گفته که از همان حدید، حالا منظور از آن هرچه هست، اما مذابش را بیاورید که مذاب و قطره قطره بر آن بریزم.

– با این حساب دو گزینه برای معنای این آیه مناسب‌تر است. اول این‌که حدید را به آهن معنا کنیم و بگوییم که ذوالقرنین گفت که پاره‌های بزرگ آهن بیاورید و بعد که به ارتفاع دو بلندی رسید، گفت حالا در آن بدمید تا گداخته شود و وقتی گداخته شد، از همان آهن، اما مذابش را قطره قطره بر آن ریخت و خلاصه، سازه‌ای یک‌پارچه از آهن ریخت. دلیل ما در این‌‌جا برای انتخاب آهن مذاب، سیاق آیه است و معنای اصطلاحی حدید، در حالی که برای مس و روی و قلع و فلزات دیگر، دلیلی وجود ندارد.

معنای دوم هم همان معنای قبل است، با این تفاوت که حدید را مانع و دافع معنا می‌کنیم که پاره‌های بزرگی از آن چیزی که این قابلیت را دارد، آوردند و بین دو صدف قرار دادند و وقتی به ارتفاع آن دو رسید، در آن دمیدند و بعد که گداخته شد، از همان مانع و دافع که مذاب شده بود، قطره قطره بر آن ریختند. حالا این مانع و دافع از چه جنسی بوده، نمی‌دانیم. یعنی بر اساس آیات قرآن نمی‌توانیم درباره آن اظهار نظر کنیم و باید ببینیم روایات معتبر در این باره چیزی دارند، یا خیر.

* شرح و بررسی آیه ۹۷ سوره کهف

فَما اسْطاعوا أن یظْهَروهُ

وَ ما اسْتَطاعوا لَهُ نَقْباً.

* ترجمه:

پس نتوانستند بر آن تسلط یابند (یا از پشت آن بالا روند) و نتوانستند آن را سوراخ کنند.

* شرح:

ابتدا معنای چند کلمه را مرور کنیم.

– ظهر به لغت معنای پشت است و به همین جهت به قدرت و تسلط و مانند آن معنا کرده‌اند. و نقب، به معنای رخنه و سوراخ.

– اسطاعوا و استطاعوا هم از ریشه «طوع» است و به معنای میل و رغبت. اطاعت از همین ریشه است و به همین جهت است که گفته‌اند، میل و رغبت در تحقق اطاعت اهمیت دارد.

استطاعت هم که از همین ریشه است و هر چند به قدرت و توانایی معنا کرده‌اند، اما بعید نیست که میل و رغبت هم در این‌جا دخیل باشد.

در مورد فرق «ما اسطاعوا» و «ما استطاعوا»، من دو نظر سراغ دارم. اول این‌که با هم فرق دارند. اولی این‌که چون می‌دانند که نمی‌توانند، تلاشی هم نمی‌کنند، در حالی که دومی یعنی فکر می‌کنند که می‌توانند، اما نمی‌توانند. نظر دوم این است که این دو فرقی ندارند و گاهی ثقیل بودن، «ت» را حذف می‌کنند و ه بسا این‌جا، به جهت آن‌که دو بار پست سر آمده است، به جهت زیبایی کلام و جلوگیری از ثقل تکرار، متفاوت به کار رفته است.

– با این حساب معلوم می‌شود که آن‌ها، نه توان یا رغبتی داشتند که بر پشت آن سد عبور کنند و نَه آن را سوراخ کنند. یا توان نداشتند، یا وقتی آن را می‌دیدند، میل و رغبت خود را برای عبور از آن از دست می‌دانند.

– اما این‌که ضمیر این مطلب چه کسی است، حداقل از خود آیه به طور دقیق معلوم و قطعی نیست. ممکن است تنها شامل یأجوج و مأجوج بوده که میل یا توان عبور یا رخنه در آن را نداشتند، یا هم یأجوج و مأجوج و هم مردمان این‌سوی سد، یا چه بسا دیگران.

فعلا تا همین‌جا داشته باشید و بقیه‌اش بماند برای جلسه آینده. ان شاء الله.

و صل الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه