((( این مطالب از لابهلای دروس مختلف استاد ریاحی استخراج شده است. )))
این کتاب منسوب به ابوالحسن، علی بن ابراهیم بن هاشم القمی، از راویان بزرگ شیعه در قرن سوم و چهارم هجری است.
بنا بر آنچه در عیون أخبار الرضاj (ج ۱، ص ۲۹۳) آمده، ایشان حداقل تا سال ۳۰۷ هجری زنده بودهاند.
ایشان یکی از مهمترین مشایخ ثقةالاسلام الکلینی است که روایات بسیاری از کتاب شریف الکافی را از او روایت کرده است. این تعداد با احتساب تکرار بعضی موارد، بیش از ۵۶۰۰ حدیث از حدود ۱۶۰۰۰ حدیث است، یعنی حدود ۳۵% آنها.
همه رجالیون او را توثیق کرده و ستودهاند.
مرحوم نجاشی در الفهرست (ش ۶۸۰) درباره او میگوید که علی بن ابراهیم شخصیتی مورد اطمینان در نقل روایات و دارای ایمانی ثابت و استوار است و مورد اعتماد و دارای عقیده و مذهبی صحیح میباشد. او روایات فراوانی را از مشایخ شیعه شنیده و نقل کرده است.
پدر او، ابراهیم بن هاشم نیز از روات بزرگ شیعه بود و جایگاه ویژهای بین محدثین قمی داشت. میگویند اولین کسی است که روایات روات کوفه را در قم انتشار داد.
اکثر روایات علی بن ابراهیم از پدرش میباشد. حدود ۸۱۶۰ بار از او در کتب اربعه نام برده شده است که بیش از ۷۰۰۰ بار آن را از پدر خود روایت کرده است، یعنی بیش از ۸۵%. البته این اعداد و ارقام، موارد تکراری را هم شامل میشود.
علی بن ابراهیم بن هاشم القمی از محضر بسیاری از روات شیعه بهره برده است که بعضی از آنها عبارتند از پدر بزرگوارش، برادرش اسحاق بن ابراهیم، محمد بن عیسی بن عبید، احمد بن محمد بن خالد البرقی، ایوب بن نوح بن دراج، احمد بن اسحاق بن سعد، احمد بن محمد بن عیسی الاشعری، اسماعیل بن محمد الملکی، حسن بن محمد بن سماعه و حسن بن موسی الخشاب.
شخصیتهای فراوانی هم از محضر درس او بهره بردهاند، مانند ثقةالاسلام الکلینی، احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، حسن بن حمزه العلوی و محمد بن موسی بن متوکل.
او تألیفات متعددی داشته که بعضی از آنها عبارتند از نوادر القرآن، الناسخ و المنسوخ، قرب الإسناد، الشرایع، الحیض، التوحید و الشرک، فضائل أمیرالمؤمنینj، المغازی، الأنبیاء، المشذر، المناقب، إختیار القرآن و تفسیر القرآن.
بسیار خب! از آنجا که سخن ما درباره تفسیر منسوب به ایشان و توثیق خاصی است که عرض شد، مطالبی را در این مورد عرض میکنیم.
روایات این تفسیر عموماً از امام محمد باقر و امام جعفر صادقc روایت شده و لذا بعضاً به آن تفسیر الصادقین نیز گفتهاند.
مرحوم نجاشی در الفهرست (ش ۶۸۰) و شیخ الطائفه نیز در الفهرست (ش ۳۸۰) وجود چنین کتابی را تأیید کردهاند و جمعی از بزرگان قدما مانند شیخ الطائفه مطالبی را از آن نقل کردهاند. لذا در وجود اصل کتاب شکی نیست.
اما در نسخه موجود تفسیر القمی مطالبی وجود دارد که انتساب کتاب موجود را به ایشان، با اشکال مواجه کرده است. مثلاً از روات متأخر از او مانند محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری و ابن همام الاسکافی روایاتی دیده میشود و اینها بیانگر آن است که ممکن است همه تفسیر موجود، از خود علی بن ابراهیم نباشد.
مرحوم آقا بزرگ طهرانی بر این اعتقاد بودهاند که ابوالفضل، عباس بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسی بن جعفرc که از شاگردان علی بن ابراهیم بوده، روایاتی از ابوالجارود را بنا به دلایلی که متذکر میشوند، به کتاب تفسیر علی بن ابراهیم افزوده است. ایشان میگویند عباس بن محمد، به مازندران سفر کرد و رواج مذهب زیدیه را در آنجا دید و تصمیم گرفت تا با انتشار این کتاب، مردم آنجا را نسبت به امام جعفر صادقj آشنا نموده و معارف شیعه را به ایشان بیاموزد. لذا برای آن که این تفسیر مورد قبول مردم قرار گیرد، تفسیری را که امام محمد باقرj بر ابوالجارود، رئیس فرقه جارودیه از فرقههای زیدیه، قبل از انحرافش املا فرموده بودند و روات معتبر شیعه نیز آن را روایت کردهاند، در ضمن روایات این تفسیر آورده است.
صاحب الذریعه (ج ۴، پاورقی ص ۳۰۴) افرادی را نام میبرد که جزء مشایخ علی بن ابراهیم نیستند. افرادی مانند محمد بن جعفر الرزاز، علی بن حسین السعدآبادی، احمد بن ادریس بن احمد الاشعری، حسین بن محمد بن عامر الاشعری، محمد بن ابیبکر یعنی همام بن سهیل، محمد بن احمد بن ثابت، محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری، محمد بن جعفر بن محمد بن هون الاسدی، حمید بن زیاد النینوایی، حسن بن علی بن مهزیار و ابوالقاسم الحسنی که در بعضی از نسخ الحسینی آمده است که حق با ایشان است.
با این فرض صاحب الذریعة، تفسیر موجود در اصل، مجموعهای از روایات ۱۳ نفر میشود و نه تنها از علی بن ابراهیم و حتی محمد بن عباس و جالب آنکه هر چند بعضی از آنها از اجلای امامیه هستند، اما برخی نیز مانند محمد بن احمد بن ثابت و ابوالقاسم الحسنی، مجهول هستند.
بعضی بر این ادعا اشکال کردهاند که این مطلب صحیح نیست، زیرا عباس بن محمد در خود این تفسیر از مشایخ علی بن ابراهیم نیز محسوب میشود.
در جواب باید عرض شود ما در صدد توجیه فرمایش مرحوم آقا بزرگ طهرانی نیستیم و نمیدانیم که ایشان از کجا به این قطعیت رسیدهاند، اما این اشکال هم وارد نیست چرا که میدانیم هم بین قدما و هم بین متأخرین بسیار بودهاند افرادی که از هم استماع حدیث کرده و حتی به هم اجازه روایت دادهاند.
البته با توجه به اینکه در بعضی از روایات آمده است: «حدثنی محمد بن العباس بن . . .» یا عباراتی مانند این، معلوم میشود که نویسنده تفسیر حداقل در این موارد نمیتواند خود محمد بن عباس باشد.
در ضمن در کتاب تأویل الآیات (ص ۹۰، ۱۲۷، ۱۶۵، ۱۷۳ و . . .) مطالبی از تفسیر علی بن ابراهیم وجود دارد که در تفسیر فعلی موجود نیست.
از جمع بندی مطالبی که عرض شد، در خوشبینانهترین حالت شاید بتوان گفت که کتاب حاضر، مجموعه روایات تفسیری از منابع مختلف است که بیشترین بهره را از تفسیر علی بن ابراهیم برده است.
آقای محمدجواد شبیری (مجله آیینه پژوهش، شماره ۴۸، ص ۵۰) گفتهاند، آیتالله شبیری زنجانی بر این عقیدهاند که به احتمال زیاد مؤلف کتاب علی بن حاتم القزوینی است، چرا که علی بن حاتم تنها کسی است که شاگردی همه مشایخ کتاب را کرده است و از آنجا که بیشتر روایات از علی بن ابراهیم است، ممکن است که علی بن حاتم به علی بن ابراهیم تبدیل شده باشد.
این مطلب هم چندان قطعی به نظر نمیرسد چرا که کم نیستند روایاتی از این کتاب که توسط شاگردان علی بن ابراهیم، از خود او روایت شدهاند. البته واضح است که این اشکال ما موجب رد قطعی نظریه فوق نیست اما با توجه به استدلالی که آقازاده آیتالله شبیری بیان کردهاند، این مطلب فقط در حد یک فرضیه است و قطعیتی ندارد.
مرحوم نجاشی در الفهرست (ش ۶۸۸) درباره علی بن حاتم القزوینی مینویسد که فی نفسه از ثقات امامیه است، اما از ضعفا روایت میکند و این با روایات موجود در کتاب مطابقت دارد.
در این کتاب که شیوه روایی دارد، بعضاً مطالب غیر روایی که ظاهراً توضیح مؤلف کتاب است نیز وجود دارد که به هر حال، نظر غیر معصوم است و باید دقت کرد که با روایات اشتباه نشود.
سؤال مهم در این عبارات توضیحی موجود در تفسیر آنکه، آیا از جانب علی بن ابراهیم است یا علی بن حاتم یا محمد بن عباس یا فردی دیگر که در این باره در جلسات تفسیر مفصلاً بحث کردیم و دیدیم که هر چند امکان اینکه راوی این کتاب، علی بن حاتم باشد، وجود دارد اما قطعی نیست و در نتیجه باید راوی مورد نظر را مجهول به حساب آوریم.
در ابتدای کتاب مطلبی رجالی وجود دارد، دال بر توثیق همه روات موجود در این کتاب که بحث اصلی ما در اینجا، پیرامون همین قسمت است.
برخی بر این عقیدهاند که همه روات موجود در تفسیر القمی ثقه میباشند، چرا که در مقدمه این تفسیر آمده است: «ما تنها روایاتی را که از طریق مشایخ و ثقات امامیه از معصومینb روایت شده، نقل میکنیم.»
از جمله این افراد مرحوم شیخ حر العاملی در وسائل الشیعة (ج ۲۰، ص ۶۸) و مرحوم خویی در معجم رجال الحدیث (ج ۱، ص ۴۹) هستند که هر چند نفر اول به نوعی توثیق همه راویان موجود در این تفسیر را پذیرفته، اما نفر دوم به صراحت این موضوع را بیان کرده است که منظور علی بن ابراهیم، آنگونه که بعضی تصور کردهاند، تنها توثیق مشایخ خود نبوده است، بلکه توثیق همه راویان موجود در این تفسیر است که نظر مرحوم آیتالله خویی با ظاهر کلام موجود در مقدمه هماهنگتر است.
همانگونه که پیش از این گفته شد، درباره مؤلف این کتاب حداقل چهار نظریه وجود دارد. یکی علی بن ابراهیم القمی که پیش از این معرفی شد، دوم عباس بن محمد الموسوی، سوم علی بن حاتم القزوینی و چهارم فردی یا افرادی مجهول که به معرفی اجمالی دو نفر اخیر نیز میپردازیم.
ابوالفضل، عباس بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسی بن جعفرc در کتب رجالی مجهول است، اما شیخ الطائفه در الرجال (ش ۵۷۸۹) پدر او را از اصحاب امام هادیj معرفی کرده و مرحوم کشی در الرجال (ش ۱۰۳۴) جدش را جزء راویان محمد بن خالد البرقی دانسته است. البته اینکه خود او از فرزندان محمد بن قاسم است، در کتب انساب بیان شده است.
حال با توجه به مجهول بودن او، نمیتوان به سخن مقدمه کتاب اعتماد کرد، چرا که ممکن است از جانب علی بن ابراهیم باشد و یا از جانب عباس بن محمد که توثیق نفر اخیر که خودش مهمل است، ارزشی ندارد.
نکته مهم اینجا است که به نظر میرسد احتمال دوم بسیار بیشتر از احتمال اول است، چرا که بعید است یک راوی غیر مغرض، مقدمه یک کتاب را بدون هیچ گونه دخل و تصرف علمی در ابتدای کتاب خود که مطالب بسیاری به آن افزوده است، بیاورد، آن هم مقدمهای که شامل مطلبی چنین مهم بوده که در همه زمانها دارای اهمیت بسیاری است. لذا در صورتی که نویسنده کتاب را عباس بن محمد بدانیم، به احتمال زیاد این توثیق از جانب او است که نتیجتاً برای ما معتبر نیست.
اما درباره علی بن حاتم القزوینی، هر آنچه در قسمت قبل گفته شد درباره او نیز وجود دارد با این تفاوت که علی بن حاتم، جزء ثقات امامیه است، اما آنگونه که پیش از این گفتیم، مرحوم نجاشی او را ثقهای میداند که از ضعفا نقل حدیث میکرده و نتیجه عملی همان است که درباره عباس بن محمد گفتیم.
حال بماند که احتمال آخر را هم نمیتوان ندیده گرفت. یعنی آنکه نویسنده یا به تعبیری راوی این تفسیر، فرد دیگری باشد که برای ما مجهول است.
* جمعبندی نهایی:
تفسیر القمی موجود، در خوشبینانهترین حالت ممکن مجموعهای از تفسیر علی بن ابراهیم القمی و تفسیر بعضی دیگر از روات است که بعید نیست تعداد آنها تا سیزده نفر بوده و شامل ثقات، مهملین و مجهولین هستند.
حال اگر محرز شود کلام مقدمه از علی بن ابراهیم باشد، تنها مربوط به روایاتی است که از او در این تفسیر وجود دارد که چنین چیزی محرز نیست. اما اگر مقدمه کتاب از علی بن ابراهیم نباشد، که احتمال آن بسیار زیاد و بلکه قریب به یقین همین است، یا مربوط به علی بن حاتم القزوینی است یا عباس بن محمد الموسوی یا فردی دیگر که نفرات اخیر توثیقشان خالی از اعتبار است.
خلاصه آنکه نه تنها توثیق عام مورد نظر مقبول نیست، بلکه انتساب خود کتاب نیز محل کلام است و هیچکدام از روایات آن معتبر نیست، مگر آنهایی که در سایر کتب معتبر ما آمده باشد و سندشان هم معتبر باشد.
نکته آخر اینکه در این کتاب احادیثی متعددی هست که قطع بر جعلی بودنش هست. حتی بعضی از این روایات با سند به ظاهر معتبر نقل شدهاند که معلوم میشود جاعل برای القاء مطلب خود سند معتبر هم جعل کرده است. نمونه این احادیث، اینکه در این کتاب ادعا میشود علی بن ابراهیم از پدرش از فضاله بن ایوب از معاویه بن عمار از امام صادقj روایت مفصلی دارد که ضمن آن ذبیح را حضرت اسحاقj معرفی میکند و ساره را در این روایت جایگزین هاجر میکند.